Thursday, January 14, 2016

خاستگاه وحی در شعور خودآگاه آدمی، حبیب‌الله پیمان



خاستگاه وحی در شعور خودآگاه آدمی، حبیب‌الله پیمان
توهمات  یک منورالفکر شیعه

.تلاش‌های علمی و غیرعلمی منکران وحی، و نیز اصرار گروه‌های سلفی و تکفیری یا سخت‌کیشان بر حفظ تعدادی اندیشه‌های خردستیز و برخی رفتار‌ها و کنش‌های خشن و نفرت‌انگیز، هیچ‌یک باعث حذف دین از زندگی بشر نشده است. آمیختگی دین با زندگی آدمی به گونه‌ای عمیق و ریشه درهستی آدمی دارد که به نظر نمی‌رسد از آن قابل تفکیک باشد .

به دوران کنونی عنوان‌های مختلفی داده شده است: عصر خردگرایی، علم و صنعت، ارتباطات و «جهانی شدن». عنوان مناسب دیگر «عصر نقد» است؛ زیرا در این عصر، هیچ‌چیز و هیچ‌کس از معرض نقد عقل بشری مصون نبوده و نیست. نقد به بخشی لاینفک از روش‌های شناخت و دریافت امور و داوری، مدیریت و ارتباط و به‌طور کلی فهم، اداره و تغییر زندگی تبدیل شده است. مقدس‌ترین مقولات از جمله دین و خدا بدون عبور از بوته نقد پذیرفته نمی‌شوند؛ حتی کسانی هم که از راه‌هایی مثل شهود و تجربه درونی و دینی، به وجود و کم و کیف این حقایق ایمان می‌آورند، نمی‌توانند در برابر میل به فهم شعورمند و خردپذیر آن‌ها مقاومت کنند. 
پیش از این، نقد شیوه‌ای عمومی و شناخته شده در حوزه‌های مختلف علم و فلسفه و سیاست و جامعه محسوب نمی‌شد، ولی در عصر حاضر رویکرد انتقادی به امور از چنان رواج و مقبولیتی برخوردار شده است که پشت هیچ مرزی متوقف نمی‌ماند و هیچ امری- هر اندازه مقدس-، از قرارگرفتن در بوته نقد معاف نمی‌شود. 
اکنون بنیادی‌ترین اصول باور دینی از زوایای مختلف فلسفی، سیاسی، اجتماعی و تاریخی بوسیله آخرین یافته‌ها و اصول مفروض‌های علمی و فلسفی مورد نقد قرار گرفته‌اند. وحی یا رابطه میان خدا و انسان در محور این پرسش‌ها و نقد‌ها قرار دارد. 
اینکه موج بی‌ایمانی و انکار خدا و حیات دینی و معنوی با‌‌ همان سرعت و قدرتی که در آغاز این عصر در غرب سربلند کرد و دامن گسترد، ادامه نیافت و اکنون تا حدودی فروکش کرده است، نه به خاطر متوقف شدن جریان نقد دین‌باوری، بلکه بیشتر به این دلیل است که خداباوران نیز روش‌های پیشین اثبات مقولات دینی را کنار نهاده، ایمان خود را از طریق نقد و نفی و اثبات دائمی، تازه و به زبان و منطق و دانش و خرد عصر مجهز می‌کنند. آنان اغلب منتظر حملات منکران نمی‌مانند بلکه خود در نقد و بازسازی باورهای دینی پیشقدم می‌شوند. در پرتو این نقد و ایرادات است که سطوح تاریک و جرم گرفته باورهای آنان در معرض تابش آگاهی‌های جدید قرار گرفته، صیقل داده می‌شوند. بهره آنان از این نقد‌ها، اغلب فهم معقول و منسجم‌تری از مبانی دینی و ایمان «نو» و شاداب‌تری است. 
تلاش‌های علمی و غیرعلمی منکران وحی، و نیز اصرار گروه‌های سلفی و تکفیری یا سخت‌کیشان بر حفظ تعدادی اندیشه‌های خردستیز و برخی رفتار‌ها و کنش‌های خشن و نفرت‌انگیز، هیچ‌یک باعث حذف دین از زندگی بشر نشده است. آمیختگی دین با زندگی آدمی به گونه‌ای عمیق و ریشه درهستی آدمی دارد که به نظر نمی‌رسد از آن قابل تفکیک باشد. مردم دینشان را تغییر می‌دهند اما به ندرت ترک دین می‌کنند. منکران نیز به ندرت می‌توانند برای همه عمر، از توجه به معنا و روح هستی روی‌ گردان مانده و وجودشان را از هر نوع احساس دینی و معنوی (روحانی وعرفانی) تهی نگاه دارند؛ اگر هم در جوانی دین‌ستیز بوده‌اند، بیشترشان در سال‌های پختگی و بلوغ فکری- که تا حدودی از داوری‌های شتابزده و بیشتر احساسی و هوس‌ها و آرزوهای پرشور و شر ولی ناپایدار فاصله گرفته و با ذهن و شعوری آزاد و آرام‌تر، به حوادث و پدیده‌های پیرامون خویش می‌نگرند-، توجه‌شان به پرسش‌های بنیادی و معنا و چرائی هستی خود و جهان جلب می‌شود. این افراد به تدریج احساس می‌کنند که نیاز و کششی مقاومت ناپذیر از درون، آنان را به سوی حقیقت ذی شعور، و معنائی عمیق و فراگیر می‌کشاند. این نیاز درونی و چالش‌های فکری ناشی از آن، به افزایش و تعمیق نقد بنیان‌های فکری و سلوک عملی حیات دینی، کمک فراوان کرده است و در روشنایی آن، فرایندهای تازه‌ای از تغییر و بازسازی اندیشه و باور دینی آغاز شده و ادامه می‌یابند.