Saturday, March 14, 2020

وال استریت ژورنال: جمهوری اسلامی ایران با کُرونا به سوی سقوط می‌رود





وال استریت ژورنال: جمهوری اسلامی ایران با کُرونا به سوی سقوط می‌رود
امیرسالار خسروی – اخیرا مقاله‌ای از رابرت د. کاپلان در «وال استریت ژورنال» منتشر شده است که در ادامه بخشی از آن را می‌خوانیم تا در ادامه به نکاتی از آن بپردازیم.

نویسنده این مقاله به بهانه شیوع بیماری کُرونا در ایران و ناتوانی حکومت از مدیریت اوضاع و حفاظت از جان مردم، روزهای خوش ایرانیان در دوران پهلوی را یادآور می‌شود و انقلاب اسلامی‌ را اشتباهی تاریخی و مرگبار می‌داند که‌ایران را از کشوری رو به رشد و پویا، به کشوری فقیر و عقب‌مانده تبدیل کرد. او همچنین شرایط فعلی جمهوری اسلامی‌ را با مراحل پایانی عمر اتحاد جماهیر شوروی مقایسه کرده و پایان مشابهی را برای رژیم اسلامی‌ پیش‌بینی می‌کند. ابتدا بخش‌هایی از این مقاله را عینا می‌خوانیم و سپس به بیان چند نکته می‌پردازیم.
وال استریت ژورنال می‌نویسد: ایران پس از چین بیشترین میزان آلودگی به ویروس کُرونا را دارد. مقامات رژیم مرگ ۵۴ نفر را تایید کرده‌اند (زمان انتشار مقاله ۱ مارس؛ اکنون به مرگ بیش از ۲۰۰ نفر اعتراف کرده‌اند) که در میان آنها یک سفیر سابق رژیم هم وجود دارد که در ۸۱ سالگی مُرده است. البته تعداد واقعی قربانیان می‌تواند بسیار بیشتر از این رقم باشد.
هفت تن از مسئولان رده بالای رژیم گفته‌اند که کُرونا گرفته‌اند از جمله معصومه ابتکار معاون حسن روحانی که در جوانی سخنگوی گروه تروریستی‌ای بود که کارمندان سفارت آمریکا در تهران را به گروگان گرفت. ایرج حریرچی معاون وزیر بهداشت در ۲۴ فوریه در حالی که ادعا می‌کرد «وضعیت تحت کنترل است» به شدت عرق می‌ریخت و روز بعد اعلام کرد که او هم به ویروس مبتلا شده!
حسن روحانی اما اصرار دارد که این اپیدمی‌ چیزی نیست جز دسیسه‌ی دشمن! هرچند شهروندان ایران به‌ این صحبت‌ها اعتنایی نمی‌کنند. نرخ مشارکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی (طبق اعلام رژیم) در سطح کشور ۲۵درصد و در استان تهران ۴۳درصد بود که پایین‌ترین میزان مشارکت در تاریخ جمهوری اسلامی‌محسوب می‌شود.
این نشانه‌ای از وجود یک نارضایتی گسترده در سطح جامعه است. ایران در دهه‌های اخیر با وجود برخورداری از شرایط و امکانات مناسب، از روند پیشرفت و توسعه جهانی باز مانده است. ایران دارای موقعیتی استراتژیک در اوراسیا و بالغ بر ۸۵ میلیون جمعیت عمدتا تحصیلکرده است. شاید بزرگترین تراژدی فرهنگی، اقتصادی و ژئوپولتیک عصر ما، عدم حضور ملت ایران در دنیایی است که اتفاقا با خلق و خوی آنها بسیار سازگار است.  تاریخ اغلب توسط حوادث تعیین می‌شود. در دهه ی ۷۰ میلادی، محمدرضا شاه پهلوی به بیماری سرطان مبتلا شد که باعث ضعف او شد . پرزیدنت کارتر در مورد ایران اغلب مردد، و در رابطه با تحرک آخوندهای ایران دچار کژفهمی‌ بود. صدام حسین معاون وقت رئیس جمهور عراق، روح‌الله خمینی را از نجف بیرون کرد. خمینی به پاریس رفت و در آنجا توانست گروهی را گرد خود جمع کرده و رسانه‌های غربی را فریب دهد.
اگر این اتفاقات رخ نمی‌داد، ایران امروز احتمالا شبیه به کره جنوبی می‌بود؛ یک قدرت اقتصادی پویا و پیشتاز در سیستم جهانی. دو پادشاه پهلوی (برخلاف شاهان قاجار) شاهان مشروطه بودند، نه مطلقه. اما ایران (در ۱۹۷۹) جهت معکوس را طی کرد و چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی به عقب رفت. در ۱۹۷۷ (دو سال پیش از انقلاب) اقتصاد ایران ۲۶ درصد از اقتصاد ترکیه و ۶۵ درصد از اقتصاد کره جنوبی بزرگتر و ۵ برابر اقتصاد ویتنام بود. در سال ۲۰۱۷ (۳۸ سال پس از انقلاب)، پیش از آنکه تحریم‌های دولت ترامپ وضع شوند، اقتصاد ترکیه ۲٫۵ برابر و اقتصاد کره جنوبی هفت برابر بزرگتر از اقتصاد ایران بودند و اقتصاد ایران تنها ۲۰ درصد از اقتصاد ویتنام بزرگتر بود. هم‌اکنون ۴۰ درصد مردم ایران روزانه کمتر از ۱۰ دلار درآمد دارند.
جمعیت جوان و تحصیلکرده‌ ایران سرمایه ارزشمندی است که می‌تواند در جهت رشد و توسعه ی اقتصاد و صنعت کشور به کار گرفته شود. یک سیاست خارجی مبتنی بر پیوستن به نظم جهانی و منطقه‌ای، به‌ایران این امکان را می‌دهد تا از موقعیت جغرافیایی بی‌نظیر خود سود سرشاری ببرد. ایران می‌تواند از همکاری استراتژیک با اسرائیل بهره‌مند باشد و همزمان رابطه‌ی خوبی با عربستان سعودی و کشورهای عرب سُنّی داشته باشد. حتی رهبران سابق اتحاد جماهیر شوروی هم نظر خوبی نسبت به‌ایران داشتند اگر این کشور به سمت ارتجاع و بنیادگرایی مذهبی پیش نمی‌رفت. در عوض، جمهوری اسلامی‌ مردم ایران را منزوی کرده و به فلاکت کشانده است. تنها متحدان ایران در خاورمیانه بشار اسد و شبه‌نظامیان قاتلی هستند که آنها را در کشورهای مختلف حمایت و تغذیه می‌کند. کشورهای عرب همچون مصر و عربستان سعودی با اسرائیل قرارداد‌هایی در حوزه امنیت منعقد می‌کنند؛ در حالی که پارسیان برای هزاران سال بهترین روابط را با یهودیان داشته‌اند.
رژیم آخوندی سعی می‌کند تا یادواره‌های تمدن کهن پارس را از میان ببرد. تمدنی که سابقه‌اش به هزاران سال پیش از اسلام می‌رسد. تئوکراسی همچنین باعث به وجود آمدن بدبینی در قبال مذهب شده است. انبوه مردم در شیراز جمع می‌شوند تا به حافظ، شاعر شراب و عشق، ادای احترام کنند. بسیاری از کتابخانه‌ها کتاب‌های او را نگه می‌دارند و ایرانیان کتاب‌های شاعران ملی خود را بر سفره سال نو خود می‌گذراند که نشانه‌ای است از مقاومت خاموش در برابر حاکمیت اسلامی.
اکنون درست مانند اتحاد جماهیر شوروی در زمان بِرِژنِف، رژیم ایران ممکن است با ثبات به نظر برسد اما در عین حال نزد مردم ایران فاقد حقانیت Legitimacy است و هر لحظه امکان سرنگونی‌اش وجود دارد. سقوط شوروی در زمان زمامداری میخائیل گورباچف باعث بروز یک رشته شورش‌های اجتماعی- اقتصادی شد که به بروز درگیری‌های خشن قومیتی در نواحی پیرامونی امپراتوری روسیه دامن زد و سرانجام روسیه به دامان یک دیکتاتوری دیگر، اینبار تحت رهبری ولادیمیر پوتین افتاد.
تولد یک سیستم مشروطه می‌تواند تنها امید ایران برای آینده باشد چرا که جامعه مدنی در ایران طی سال‌های گذشته تار و مار شده و سقوط رژیم می‌تواند به یک سیستم استبدادی‌تر تحت کنترل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منجر شود. دولت ترامپ سعی می‌کند جمهوری اسلامی‌ را به زانو درآورد؛ اما می‌بایست به پس از آنهم فکر کند. با یک اقتصاد ورشکسته، یک اپیدمی‌ در حال گسترش و یک رهبر فرسوده، ایران چالش‌های قابل توجه و البته خطرناکی در پیش دارد.»
*****
نویسنده در این مقاله به نکات جالب توجهی اشاره کرده است؛ هرچند بخشی از تحلیل‌های وی اشتباه به نظر می‌رسد که اکنون به آنها می‌پردازیم.
به عقیده‌ی کاپلان، انقلاب اسلامی‌ یک فاز منحط و ارتجاعی در تاریخ ایران بود که کشور را در همه‌ی زمینه‌ها به عقب برد. بطور مشخص، از نظر سیاسی، پادشاهی مشروطه جایش را به رژیم مشروعه‌ی دینی داد. یک عقبگرد هزاران ساله که شاید در تاریخ سیاست بشر بی‌سابقه باشد! سیستم سیاسی ایران پیشرو‌ترین و مدرن‌ترین نوع سیستم سیاسی در خاورمیانه و بخش بزرگی از آسیا و اروپای شرقی محسوب می‌شد. در زمانی که بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی در باتلاق کمونیسم دست و پا می‌زدند، کشورهای عرب منطقه یا اساسا وجود نداشتند یا دچار اخوانیسم و دیکتاتورهای نظامی‌ بودند. ایران دارای سیستم پادشاهی مشروطه و مبتنی بر قانون اساسی مدرن و مدون بود. اما با آنچه در ۱۳۵۷ رخ داد، ایران به قعر تاریخ و صحراهای حجاز سقوط کرد. به دنبال سیاست، اقتصاد نوبنیان اما رو به رشد کشور نیز رو به تباهی گذاشت. تمام صنایع سنگین و سبک ایران از دست صاحبانشان گرفته و به دست نااهلان سپرده شد. صنعت نفت و گاز کشور امروز حتی حریف کشور کوچکی مانند امارات هم نمی‌شود. صنایع هوانوردی و اتومبیل‌سازی کشور به معنای واقعی کلمه به گل نشستند. آخوندهای مرتجع با قوانین قرون وسطایی و ارائه تصویری کریه از ایران، حتی صنعت توریسم کشور را هم نابود کردند. صنعتی که‌ایران بنا بر موقعیت اقلیمی خود در آن پیشرو بوده و همچنان می‌تواند باشد.
اما شاید پر افسوس‌ترین جمله‌ی مقاله وال استریت ژورنال، اشاره‌ی نویسنده‌اش به غیبت غم‌انگیز ملت ایران در دنیای امروز است. او به زیبایی این غیبت را یک «تراژدی» می‌خواند. ملت ایران برای هزاران سال از پیشگامان تمدن بودند. سنت‌ها و یادمان‌هایی که پیشینیان ما از خود بر جای گذاشتند، همچون شعر معروف سعدی، بنی‌آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند، و منشور حقوق بشر کوروش و بسیاری آثار تاریخی و فرهنگی دیگر همچنان نام ایران بزرگ را زنده نگه داشته‌اند. اما این ملت پُربار و پُرکار، نه در اقتصاد جهان امروز سهمی‌ دارد، نه در عرصه‌ی فرهنگ و نه در حقوق و سیاست.
نویسنده به درستی از «رکود فرهنگی و اقتصادی ایران» می‌گوید. بیش از ۴ دهه است که ما چیزی برای ارائه کردن نداریم و افتخارات ما به دوران «پیش از فاجعه» خلاصه می‌شود. بیش از ۴ دهه است که درون غارهای ۱۴۰۰ سال پیش حبس شده و از جهان امروز کنار گذاشته شده‌ایم. اما جهان در غیاب ما به سرعت به پیش رفته و زیباتر شده است. زیبایی‌هایی که ما از تجربه‌ی آنها محروم مانده‌ایم. کشورهایی که روزگاری آرزو داشتند شبیه ما باشند، امروز رویای ما شده‌اند و این افسوس بزرگی است برای ما.
حالا کُرونا بهانه‌ای شده تا توجه برخی ناظران به‌ ایران جلب شود. جمهوری اسلامی‌ در آخرین جنگ آشکار خود علیه ملت ایران، این ویروس مرگبار را با متوقف نکردن پروازهای ایران و چین و ترانزیت مسافران چینی از کشورهای دیگر، وارد کشور و در تمام سرزمین ایران شایع کرده است.
ایران روزگار خوشی ندارد. اندوه بر تمام کشور سایه انداخته و امکان یک زندگی ساده را نیز از مردم دریغ کرده است. شاید آن زمانی که شاه فقید گفت «آنها به شما وعده ی وحشت بزرگ می‌دهند» بسیاری از ایرانیان معنی سخن‌اش را نفهمیدند. اما کدام ایرانی است که امروز معنی «وحشت بزرگ» را با گوشت و پوست خود درک نکرده باشد؟
سخن را کوتاه کنیم. اگرچه به نظر می‌رسد نویسنده‌ی مقاله‌ی «وال استریت ژورنال» نگاه تقریبا درستی به گذشته‌ی ایران دارد و توانسته به چیزی فراتر از پروپاگاندای رژیم و مزدورانش در خارج از کشور دست یابد، اما فکر می‌کنم در مورد آینده‌ی ایران دچار کژبینی است. شباهت جمهوری اسلامی‌ با رژیم کمونیستی شوروی، گذشته از ظلم و سرکوب و فساد، تنها در «محکوم به سقوط بودن»شان است. آینده‌ی شوروی برای ایران قابل تصور نیست. نویسنده سعی می‌کند در لفافه بگوید که خطر تجزیه‌ایران را تهدید می‌کند و ممکن است همان بلای شوروی بر سر ایران هم بیاید. حال آنکه این یک مقایسه‌ی اساسا بی‌پایه است.
شوروی واقعیت مجزا و تکه‌پاره‌ای بود که به زور ارتش سرخ و کاگ‌ب یکپارچه مانده بود. هنوز یک قرن از تسلط کامل روس‌ها بر قفقاز و فرارود نمی‌گذشت. تنها در یک نمونه، مردم کشورهای کوچک شرق اروپا و حو‌زه‌ی بالتیک، هیچ نقطه مشترکی با مسکو یا ولادی‌وستوک نداشتند و پس از رهایی از چنگال کمونیسم، بلافاصله به سمت غرب رفته و حتی عضو ناتو شدند؛ همچنین مردم شیعه‌ی باکو و نخجوان که فرهنگ و تاریخ تماما متفاوت با روس‌ها دارند. در یک کلام، شوروی مجموعه‌ای بود از واقعیت‌های مجزا و متفاوت که بطور مداوم همدیگر را پس می‌زدند و به زور زنجیر کمونیسم و تانک‌های ارتش سرخ در کنار یکدیگر نگه داشته شده بودند. اما ایران یک واقعیت یکپارچه است. چه کسی می‌تواند بگوید کردهای ایرانی فقط چند قرن است که در کنار لرها زندگی می‌کنند؟ کدام تاریخ‌نگار می‌تواند قدمت برادری و همزیستی ایرانیان در خوزستان را تخمین بزند؟ مردم سیستان یا شیراز و اصفهان در کدام برهه از تاریخ چیزی جز «ایرانی» بوده‌اند؟ اتحاد جماهیر شوروی همچون امپراتوری اتریش- مجارستان یا امپراتوری عثمانی، یک دولت چندملیتی بود؛ اما واضح است که‌ ایران چنین نیست.
گواه دیگر این موضوع، اتفاقات دو سال گذشته است. با تمام ظلم‌ها، تبعیض‌ها و اختلاف‌افکنی‌های جمهوری اسلامی‌ طی ۴ دهه‌ی گذشته، ایرانیان چه در دی‌ماه ۹۶ و چه در آبان‌ماه ۹۸ ثابت کردند که یک ملت و یک کشورند. کدام کشور به وسعت ایران در جهان امروز وجود دارد که‌ چنین متحد و یکپارچه در بیش از ۱۸۰ شهر علیه ظلم به پا خاسته باشد؟ زمانی که شیعیان عراق در بصره و نجف زیر گلوله و آتش مشغول اعتراض بودند و بی‌رحمانه سرکوب و کشته می‌شدند، در مناطق سنی‌نشین عراق حتی یک تجمع ۵ نفره در حمایت از آنان شکل گرفت؟ در مناطق کردنشین اربیل و سلیمانیه چطور؟ اینجاست که تفاوت ایران و البته «قدرت فرهنگ و تمدن ایران» به رخ جهان کشیده می‌شود.
مقایسه شوروی و جمهوری اسلامی‌ می‌تواند موضوع جالبی در مطالعه‌ی انواع نظام‌های توتالیتر در دانشکده‌های علوم سیاسی باشد. این نظام‌ها در دوران حاکمیت‌شان صفات و رفتارهای مشترکی از خود بروز می‌دهند اما سرنوشت آنها پس از پایان‌شان بر بستر فرهنگی- اجتماعی و تاریخی که در آن زیست کرده و می‌کنند، مشخص می‌شود.
همانطور که گذشته‌ی ایران شبیه هیچ کشوری نیست، آینده‌ی این سرزمین نیز مختص به خود و درخشان‌تر از هر تجربه‌ی پیش آزموده‌ی دیگری خواهد بود.


وال استریت ژورنال: جمهوری اسلامی ایران با کُرونا به سوی سقوط می‌رود
امیرسالار خسروی – اخیرا مقاله‌ای از رابرت د. کاپلان در «وال استریت ژورنال» منتشر شده است که در ادامه بخشی از آن را می‌خوانیم تا در ادامه به نکاتی از آن بپردازیم.
نویسنده این مقاله به بهانه شیوع بیماری کُرونا در ایران و ناتوانی حکومت از مدیریت اوضاع و حفاظت از جان مردم، روزهای خوش ایرانیان در دوران پهلوی را یادآور می‌شود و انقلاب اسلامی‌ را اشتباهی تاریخی و مرگبار می‌داند که‌ایران را از کشوری رو به رشد و پویا، به کشوری فقیر و عقب‌مانده تبدیل کرد. او همچنین شرایط فعلی جمهوری اسلامی‌ را با مراحل پایانی عمر اتحاد جماهیر شوروی مقایسه کرده و پایان مشابهی را برای رژیم اسلامی‌ پیش‌بینی می‌کند. ابتدا بخش‌هایی از این مقاله را عینا می‌خوانیم و سپس به بیان چند نکته می‌پردازیم.
وال استریت ژورنال می‌نویسد: ایران پس از چین بیشترین میزان آلودگی به ویروس کُرونا را دارد. مقامات رژیم مرگ ۵۴ نفر را تایید کرده‌اند (زمان انتشار مقاله ۱ مارس؛ اکنون به مرگ بیش از ۲۰۰ نفر اعتراف کرده‌اند) که در میان آنها یک سفیر سابق رژیم هم وجود دارد که در ۸۱ سالگی مُرده است. البته تعداد واقعی قربانیان می‌تواند بسیار بیشتر از این رقم باشد.
هفت تن از مسئولان رده بالای رژیم گفته‌اند که کُرونا گرفته‌اند از جمله معصومه ابتکار معاون حسن روحانی که در جوانی سخنگوی گروه تروریستی‌ای بود که کارمندان سفارت آمریکا در تهران را به گروگان گرفت. ایرج حریرچی معاون وزیر بهداشت در ۲۴ فوریه در حالی که ادعا می‌کرد «وضعیت تحت کنترل است» به شدت عرق می‌ریخت و روز بعد اعلام کرد که او هم به ویروس مبتلا شده!
حسن روحانی اما اصرار دارد که این اپیدمی‌ چیزی نیست جز دسیسه‌ی دشمن! هرچند شهروندان ایران به‌ این صحبت‌ها اعتنایی نمی‌کنند. نرخ مشارکت در انتخابات مجلس شورای اسلامی (طبق اعلام رژیم) در سطح کشور ۲۵درصد و در استان تهران ۴۳درصد بود که پایین‌ترین میزان مشارکت در تاریخ جمهوری اسلامی‌محسوب می‌شود.
این نشانه‌ای از وجود یک نارضایتی گسترده در سطح جامعه است. ایران در دهه‌های اخیر با وجود برخورداری از شرایط و امکانات مناسب، از روند پیشرفت و توسعه جهانی باز مانده است. ایران دارای موقعیتی استراتژیک در اوراسیا و بالغ بر ۸۵ میلیون جمعیت عمدتا تحصیلکرده است. شاید بزرگترین تراژدی فرهنگی، اقتصادی و ژئوپولتیک عصر ما، عدم حضور ملت ایران در دنیایی است که اتفاقا با خلق و خوی آنها بسیار سازگار است.  تاریخ اغلب توسط حوادث تعیین می‌شود. در دهه ی ۷۰ میلادی، محمدرضا شاه پهلوی به بیماری سرطان مبتلا شد که باعث ضعف او شد . پرزیدنت کارتر در مورد ایران اغلب مردد، و در رابطه با تحرک آخوندهای ایران دچار کژفهمی‌ بود. صدام حسین معاون وقت رئیس جمهور عراق، روح‌الله خمینی را از نجف بیرون کرد. خمینی به پاریس رفت و در آنجا توانست گروهی را گرد خود جمع کرده و رسانه‌های غربی را فریب دهد.
اگر این اتفاقات رخ نمی‌داد، ایران امروز احتمالا شبیه به کره جنوبی می‌بود؛ یک قدرت اقتصادی پویا و پیشتاز در سیستم جهانی. دو پادشاه پهلوی (برخلاف شاهان قاجار) شاهان مشروطه بودند، نه مطلقه. اما ایران (در ۱۹۷۹) جهت معکوس را طی کرد و چه از نظر سیاسی و چه از نظر اقتصادی به عقب رفت. در ۱۹۷۷ (دو سال پیش از انقلاب) اقتصاد ایران ۲۶ درصد از اقتصاد ترکیه و ۶۵ درصد از اقتصاد کره جنوبی بزرگتر و ۵ برابر اقتصاد ویتنام بود. در سال ۲۰۱۷ (۳۸ سال پس از انقلاب)، پیش از آنکه تحریم‌های دولت ترامپ وضع شوند، اقتصاد ترکیه ۲٫۵ برابر و اقتصاد کره جنوبی هفت برابر بزرگتر از اقتصاد ایران بودند و اقتصاد ایران تنها ۲۰ درصد از اقتصاد ویتنام بزرگتر بود. هم‌اکنون ۴۰ درصد مردم ایران روزانه کمتر از ۱۰ دلار درآمد دارند.
جمعیت جوان و تحصیلکرده‌ ایران سرمایه ارزشمندی است که می‌تواند در جهت رشد و توسعه ی اقتصاد و صنعت کشور به کار گرفته شود. یک سیاست خارجی مبتنی بر پیوستن به نظم جهانی و منطقه‌ای، به‌ایران این امکان را می‌دهد تا از موقعیت جغرافیایی بی‌نظیر خود سود سرشاری ببرد. ایران می‌تواند از همکاری استراتژیک با اسرائیل بهره‌مند باشد و همزمان رابطه‌ی خوبی با عربستان سعودی و کشورهای عرب سُنّی داشته باشد. حتی رهبران سابق اتحاد جماهیر شوروی هم نظر خوبی نسبت به‌ایران داشتند اگر این کشور به سمت ارتجاع و بنیادگرایی مذهبی پیش نمی‌رفت. در عوض، جمهوری اسلامی‌ مردم ایران را منزوی کرده و به فلاکت کشانده است. تنها متحدان ایران در خاورمیانه بشار اسد و شبه‌نظامیان قاتلی هستند که آنها را در کشورهای مختلف حمایت و تغذیه می‌کند. کشورهای عرب همچون مصر و عربستان سعودی با اسرائیل قرارداد‌هایی در حوزه امنیت منعقد می‌کنند؛ در حالی که پارسیان برای هزاران سال بهترین روابط را با یهودیان داشته‌اند.
رژیم آخوندی سعی می‌کند تا یادواره‌های تمدن کهن پارس را از میان ببرد. تمدنی که سابقه‌اش به هزاران سال پیش از اسلام می‌رسد. تئوکراسی همچنین باعث به وجود آمدن بدبینی در قبال مذهب شده است. انبوه مردم در شیراز جمع می‌شوند تا به حافظ، شاعر شراب و عشق، ادای احترام کنند. بسیاری از کتابخانه‌ها کتاب‌های او را نگه می‌دارند و ایرانیان کتاب‌های شاعران ملی خود را بر سفره سال نو خود می‌گذراند که نشانه‌ای است از مقاومت خاموش در برابر حاکمیت اسلامی.
اکنون درست مانند اتحاد جماهیر شوروی در زمان بِرِژنِف، رژیم ایران ممکن است با ثبات به نظر برسد اما در عین حال نزد مردم ایران فاقد حقانیت Legitimacy است و هر لحظه امکان سرنگونی‌اش وجود دارد. سقوط شوروی در زمان زمامداری میخائیل گورباچف باعث بروز یک رشته شورش‌های اجتماعی- اقتصادی شد که به بروز درگیری‌های خشن قومیتی در نواحی پیرامونی امپراتوری روسیه دامن زد و سرانجام روسیه به دامان یک دیکتاتوری دیگر، اینبار تحت رهبری ولادیمیر پوتین افتاد.
تولد یک سیستم مشروطه می‌تواند تنها امید ایران برای آینده باشد چرا که جامعه مدنی در ایران طی سال‌های گذشته تار و مار شده و سقوط رژیم می‌تواند به یک سیستم استبدادی‌تر تحت کنترل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی منجر شود. دولت ترامپ سعی می‌کند جمهوری اسلامی‌ را به زانو درآورد؛ اما می‌بایست به پس از آنهم فکر کند. با یک اقتصاد ورشکسته، یک اپیدمی‌ در حال گسترش و یک رهبر فرسوده، ایران چالش‌های قابل توجه و البته خطرناکی در پیش دارد.»
*****
نویسنده در این مقاله به نکات جالب توجهی اشاره کرده است؛ هرچند بخشی از تحلیل‌های وی اشتباه به نظر می‌رسد که اکنون به آنها می‌پردازیم.
به عقیده‌ی کاپلان، انقلاب اسلامی‌ یک فاز منحط و ارتجاعی در تاریخ ایران بود که کشور را در همه‌ی زمینه‌ها به عقب برد. بطور مشخص، از نظر سیاسی، پادشاهی مشروطه جایش را به رژیم مشروعه‌ی دینی داد. یک عقبگرد هزاران ساله که شاید در تاریخ سیاست بشر بی‌سابقه باشد! سیستم سیاسی ایران پیشرو‌ترین و مدرن‌ترین نوع سیستم سیاسی در خاورمیانه و بخش بزرگی از آسیا و اروپای شرقی محسوب می‌شد. در زمانی که بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیایی در باتلاق کمونیسم دست و پا می‌زدند، کشورهای عرب منطقه یا اساسا وجود نداشتند یا دچار اخوانیسم و دیکتاتورهای نظامی‌ بودند. ایران دارای سیستم پادشاهی مشروطه و مبتنی بر قانون اساسی مدرن و مدون بود. اما با آنچه در ۱۳۵۷ رخ داد، ایران به قعر تاریخ و صحراهای حجاز سقوط کرد. به دنبال سیاست، اقتصاد نوبنیان اما رو به رشد کشور نیز رو به تباهی گذاشت. تمام صنایع سنگین و سبک ایران از دست صاحبانشان گرفته و به دست نااهلان سپرده شد. صنعت نفت و گاز کشور امروز حتی حریف کشور کوچکی مانند امارات هم نمی‌شود. صنایع هوانوردی و اتومبیل‌سازی کشور به معنای واقعی کلمه به گل نشستند. آخوندهای مرتجع با قوانین قرون وسطایی و ارائه تصویری کریه از ایران، حتی صنعت توریسم کشور را هم نابود کردند. صنعتی که‌ایران بنا بر موقعیت اقلیمی خود در آن پیشرو بوده و همچنان می‌تواند باشد.
اما شاید پر افسوس‌ترین جمله‌ی مقاله وال استریت ژورنال، اشاره‌ی نویسنده‌اش به غیبت غم‌انگیز ملت ایران در دنیای امروز است. او به زیبایی این غیبت را یک «تراژدی» می‌خواند. ملت ایران برای هزاران سال از پیشگامان تمدن بودند. سنت‌ها و یادمان‌هایی که پیشینیان ما از خود بر جای گذاشتند، همچون شعر معروف سعدی، بنی‌آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند، و منشور حقوق بشر کوروش و بسیاری آثار تاریخی و فرهنگی دیگر همچنان نام ایران بزرگ را زنده نگه داشته‌اند. اما این ملت پُربار و پُرکار، نه در اقتصاد جهان امروز سهمی‌ دارد، نه در عرصه‌ی فرهنگ و نه در حقوق و سیاست.
نویسنده به درستی از «رکود فرهنگی و اقتصادی ایران» می‌گوید. بیش از ۴ دهه است که ما چیزی برای ارائه کردن نداریم و افتخارات ما به دوران «پیش از فاجعه» خلاصه می‌شود. بیش از ۴ دهه است که درون غارهای ۱۴۰۰ سال پیش حبس شده و از جهان امروز کنار گذاشته شده‌ایم. اما جهان در غیاب ما به سرعت به پیش رفته و زیباتر شده است. زیبایی‌هایی که ما از تجربه‌ی آنها محروم مانده‌ایم. کشورهایی که روزگاری آرزو داشتند شبیه ما باشند، امروز رویای ما شده‌اند و این افسوس بزرگی است برای ما.
حالا کُرونا بهانه‌ای شده تا توجه برخی ناظران به‌ ایران جلب شود. جمهوری اسلامی‌ در آخرین جنگ آشکار خود علیه ملت ایران، این ویروس مرگبار را با متوقف نکردن پروازهای ایران و چین و ترانزیت مسافران چینی از کشورهای دیگر، وارد کشور و در تمام سرزمین ایران شایع کرده است.
ایران روزگار خوشی ندارد. اندوه بر تمام کشور سایه انداخته و امکان یک زندگی ساده را نیز از مردم دریغ کرده است. شاید آن زمانی که شاه فقید گفت «آنها به شما وعده ی وحشت بزرگ می‌دهند» بسیاری از ایرانیان معنی سخن‌اش را نفهمیدند. اما کدام ایرانی است که امروز معنی «وحشت بزرگ» را با گوشت و پوست خود درک نکرده باشد؟
سخن را کوتاه کنیم. اگرچه به نظر می‌رسد نویسنده‌ی مقاله‌ی «وال استریت ژورنال» نگاه تقریبا درستی به گذشته‌ی ایران دارد و توانسته به چیزی فراتر از پروپاگاندای رژیم و مزدورانش در خارج از کشور دست یابد، اما فکر می‌کنم در مورد آینده‌ی ایران دچار کژبینی است. شباهت جمهوری اسلامی‌ با رژیم کمونیستی شوروی، گذشته از ظلم و سرکوب و فساد، تنها در «محکوم به سقوط بودن»شان است. آینده‌ی شوروی برای ایران قابل تصور نیست. نویسنده سعی می‌کند در لفافه بگوید که خطر تجزیه‌ایران را تهدید می‌کند و ممکن است همان بلای شوروی بر سر ایران هم بیاید. حال آنکه این یک مقایسه‌ی اساسا بی‌پایه است.
شوروی واقعیت مجزا و تکه‌پاره‌ای بود که به زور ارتش سرخ و کاگ‌ب یکپارچه مانده بود. هنوز یک قرن از تسلط کامل روس‌ها بر قفقاز و فرارود نمی‌گذشت. تنها در یک نمونه، مردم کشورهای کوچک شرق اروپا و حو‌زه‌ی بالتیک، هیچ نقطه مشترکی با مسکو یا ولادی‌وستوک نداشتند و پس از رهایی از چنگال کمونیسم، بلافاصله به سمت غرب رفته و حتی عضو ناتو شدند؛ همچنین مردم شیعه‌ی باکو و نخجوان که فرهنگ و تاریخ تماما متفاوت با روس‌ها دارند. در یک کلام، شوروی مجموعه‌ای بود از واقعیت‌های مجزا و متفاوت که بطور مداوم همدیگر را پس می‌زدند و به زور زنجیر کمونیسم و تانک‌های ارتش سرخ در کنار یکدیگر نگه داشته شده بودند. اما ایران یک واقعیت یکپارچه است. چه کسی می‌تواند بگوید کردهای ایرانی فقط چند قرن است که در کنار لرها زندگی می‌کنند؟ کدام تاریخ‌نگار می‌تواند قدمت برادری و همزیستی ایرانیان در خوزستان را تخمین بزند؟ مردم سیستان یا شیراز و اصفهان در کدام برهه از تاریخ چیزی جز «ایرانی» بوده‌اند؟ اتحاد جماهیر شوروی همچون امپراتوری اتریش- مجارستان یا امپراتوری عثمانی، یک دولت چندملیتی بود؛ اما واضح است که‌ ایران چنین نیست.
گواه دیگر این موضوع، اتفاقات دو سال گذشته است. با تمام ظلم‌ها، تبعیض‌ها و اختلاف‌افکنی‌های جمهوری اسلامی‌ طی ۴ دهه‌ی گذشته، ایرانیان چه در دی‌ماه ۹۶ و چه در آبان‌ماه ۹۸ ثابت کردند که یک ملت و یک کشورند. کدام کشور به وسعت ایران در جهان امروز وجود دارد که‌ چنین متحد و یکپارچه در بیش از ۱۸۰ شهر علیه ظلم به پا خاسته باشد؟ زمانی که شیعیان عراق در بصره و نجف زیر گلوله و آتش مشغول اعتراض بودند و بی‌رحمانه سرکوب و کشته می‌شدند، در مناطق سنی‌نشین عراق حتی یک تجمع ۵ نفره در حمایت از آنان شکل گرفت؟ در مناطق کردنشین اربیل و سلیمانیه چطور؟ اینجاست که تفاوت ایران و البته «قدرت فرهنگ و تمدن ایران» به رخ جهان کشیده می‌شود.
مقایسه شوروی و جمهوری اسلامی‌ می‌تواند موضوع جالبی در مطالعه‌ی انواع نظام‌های توتالیتر در دانشکده‌های علوم سیاسی باشد. این نظام‌ها در دوران حاکمیت‌شان صفات و رفتارهای مشترکی از خود بروز می‌دهند اما سرنوشت آنها پس از پایان‌شان بر بستر فرهنگی- اجتماعی و تاریخی که در آن زیست کرده و می‌کنند، مشخص می‌شود.
همانطور که گذشته‌ی ایران شبیه هیچ کشوری نیست، آینده‌ی این سرزمین نیز مختص به خود و درخشان‌تر از هر تجربه‌ی پیش آزموده‌ی دیگری خواهد بود.