نخستین جلسه دادگاه یکی از متهمان اعدامهای سال ۶۷ امروز در سوئد برگزار شد
مرزبانی سوئد روز شنبه ۹ نوامبر یک ایرانی را بازداشت کرده که گفته میشود یکی از متهمان اعدامهای سال ۶۷ است. هویت این فرد امروز، چهارشنبه ۲۲ آبان از سوی دستگاه قضایی سوئد اعلام شد.
دستگاه قضایی سوئد روز چهارشنبه ۲۲ آبان (۱۳ نوامبر) هویت فردی را که روز شنبه گذشته از سوی مرزبانی این کشور بازداشت شده بود اعلام کرد. این فرد "حمید نوری" نام دارد که پیشتر به نام "عباسی" مشهور بوده است.
هویت حمید نوری در جریان نخستین جلسه محاکمه و تفهیم اتهام به او در سوئد اعلام شد.
بنابر گفته ایرج مصداقی، فعال حقوق بشر و از زندانیان سیاسی سابق، "حمید نوری" مشهور به "عباسی" دادیار زندان گوهر دشت کرج و یکی از ۸ عضو "هیئت اعدام" در این زندان در جریان اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ بود. حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی، مصطفی پورمحمدی، ابراهیم رئیسی، اسماعیل شوشتری، محمد مقیسهای (ناصریان) و داوود لشکری دیگر اعضای "هیئت اعدام" بودند. این هیئت به دستور آیتالله خمینی تشکیل شده بود.
حمید نوری، بعد از اعدامها به عنوان دادیار زندان اوین به کار خود ادامه داد. ایرج مصداقی به دویچهوله فارسی گفت: حمید نوری، سپس به فعالیت در وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی پرداخت و روابط بسیار نزدیکی با ابراهیم رئیسی، رئیس قوه قضاییه، مصطفی پورمحمدی وزیر سابق دادگستری، علی فلاحیان وزیر پیشین وزارت اطلاعات دارد.
دستگاه قضایی سوئد "حمید نوری" را با پیگیری دکتر کاوه موسوی، وکیل مدافع و مشاور عالی حقوقی "شورای مدیریت گذار" بازداشت کرده است.
کاوه موسوی گفته است پس از آنکه ایرج مصداقی به او در باره سفر حمید نوری به سوئد اطلاع داد، حکم جلب نوری را که قابل اجراء در تمام محدوده قضایی اروپا بوده گرفته و مرزبانی استکهلم پس از ورود حمید نوری به این شهر او را بازداشت کرده است.
به گفته ایرج مصداقی، دادگاه سوئد امروز علیرغم تلاشهای جمهوری اسلامی بازداشت موقت حمید نوری را برای چهار هفته دیگر تمدید کرد.
ایرج مصداقی که هنگام تفهیم اتهام شرکت در کشتار زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷ در دادگاه حضور داشت، به دویچهوله فارسی گفت که متهم در این جلسه بسیار مضطرب و نگران به نظر میرسید بهگونهای که دستان او آشکارا میلرزید.
براساس برخی گزارشها، قاضی این دادگاه، پیشتر قاضی دادگاه رسیدگی به جنایات جنگی و جنایت علیه بشریت در رواندا بوده است.
این اولین بار است که یکی از مقامات جمهوری اسلامی به اتهام دست داشتن در اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی سال ۱۳۶۷ در خارج از کشور بازداشت و محاکمه میشود.
پیش از این، شماری از خانوادههای اعدامشدگان با همرامی جمعی از وکلای مدافع، حقوقدانان و فعالان حقوق بشری ایرانی و بینالمللی در جریان کارزار "ایران تریبیونال" دادگاهی نمادین در شهر لاهه، مقر دیوان بینالمللی دادگستری، برگزار کرده بودند.
به گفته برگزار کنندگان آن دادگاه، جمهوری اسلامی تمامی دعوتها برای پاسخگویی به اتهامات و نیز شرکت در جلسه دادگاه را بیجواب گذاشته بود.
صبح به خیر عالیجناب قاتل!
مهدی اصلانی
هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ حمید نوری معروف به حمید عباسی (دادیار زندان) گماشته قدرت بود و پیک مرگ! به دادگاه کشاندن او را باید پیروزی یک صدا خواند، صدای همه دردمندان و آرزومندان پایان عمر حکومت اسلامی! به تصویر قاتل خوب بنگرید، صبح به خیر عالیجناب قاتل!
یکشنبه ششم شهریورماه ۱۳۶۷ دومین روز چپ کشی در زندان گوهردشت زمان زیادی به ظهر نمانده بود که ناگهان در بند هشت باز شد و نگهبان هائی همه سیاهپوش که چهره برخیشان ناشناس بود وارد شدند، ایام محرم بود و از در و دیوار گوهردشت نوحه و شوم آوای صدای کویتی پور و آهنگران می بارید، دستور دادند که هر چه سریعتر چشمبند بزنیم و از بند خارج شویم، آن همه چشمبند در بند موجود نبود، لذا تعدادی را وادار کردند تا با لنگ، حوله حمام یا هر پارچه دیگری چشم های خود را بپوشانند! همه زندانیان را از بند خارج کردند و در دو سوی راهرو کنار دیوار نشاندند، یکی از کسانی که با عنوان دادیار زندان نقش مبصر مرگ ایفا می کرد حمید عباسی نام داشت، با نام شناسنامه ای حمید نوری!
سرانجام انتظار به پایان رسید و به نوبت ایستادگان مرگ را به دو اتاق که ناصریان و داود لشکری در آنها مستقر بودند هدایت کردند، پرسش ها کوتاه بودند و مشخص: "گروهت را قبول داری؟ حاضر به مصاحبه و انزجار کتبی هستی؟ نماز می خوانی؟" از جمع هشتاد نفره ما پاسخ شماری به پرسش ها به گونه ای بود که به بند برگردانده شدند، باقیمانده را در دو سمت راهروی اصلی زندان با چشمان بسته به صف کردند، لحظاتی بعد نگهبان ها که گوئی در مناسک حج به شیطان سنگ پرتاب می کنند به وحشیانه ترین شکل با کابل به جانمان افتادند و همگی را در انتهای زندان در اتاق هائی پر از زندانی که به زحمت در آنها بسته می شد جای دادند! ذهن در آن شرایط قادر به تحلیل دقیق نبود، دانسته نبود چه اتفاق افتاده است، همه بند را در سه اتاق دربسته جای دادند، این اتاق ها از آنجائی که پنجره نداشتند به اتاق گاز شهره بودند! اتاق اول نصیب من و تعدادی دیگر شد که در گریز از ضربات کابل سریعتر دویده بودند!
ساعاتی بعد در اتاق به زحمت باز شد و حمید عباسی بیسیم در دست بر آستان در ظاهر شد، کم خوابی از سر و رویش می بارید، چهره خمارگونه و کریه با چشمانی قی کرده از خون تابستان! سه هفته تمام مرگ فروخته بودند چرا که مجاهدکشی پر رونق ترین حرفه آن ایام بود، حالا به سراغ کفر آمده بودند! با خشونت عربده زد: "ده نفر اول نزد هیأت!" حتی دادگاه نه، هیأت!
هیأت؟ این نخستین بار بود که نام هیأت را می شنیدیم، پیش از آن که واکنشی نشان بدهیم خودش ده نفر اول را انتخاب می کند، من نیز جزو نفرات انتخابی هستم، قصاب اوین لاجوردی راست گفته بود: "زندانی ناچار است هر موضوع به ظاهر بی اهمیتی را تحلیل کند!" بعدها ما زنده ماندگان آن روزها در پی کشف چرائی گزینش حمید عباسی برآمدیم، هیچ مخرج مشترکی در ما ده نفر اول نبود جز آن که هیکل هایمان از بقیه کمی درشت تر بودند، آیا به راستی نگهبان مرگ انتخابی از سر اتفاق انجام داده بود؟ آیا ما ده نفر اول مانند میوه های درشت دستچین شده بودیم؟ حمید عباسی ما ده نفر را به طبقه زیرین زندان گوهردشت هدایت کرد، ما را کنار اتاقی که هیأت مرگ در آن مستقر بود به روی زمین نشاند و به نگهبانی که آنجا حضور داشت سپرد، او رفت تا سری بعد را برای مرگ مهیا کند!
بر ما دانسته نبود که نیمه دوم بازی مرگ از بامداد پنجم شهریورماه آغاز شده، رانندگان مرگ ارابه هایشان را می شستند، ترموستات سردخانه هایشان را روشن می کردند تا مسافران را در ایستگاه خاوران به رانندگان لودر بسپارند، حمید عباسی نقش پارکابی ایفا می کرد و ده نفر به ده نفر به مقصد خاوران مسافر سوار می کرد! به تصویر متن خوب نگاه کنید، با دیدن یک قاتل چه حسی به شما دست می دهد؟ چه میل غریبی به دیدن در وجدان خفته آدمی لهیب می زند؟
چندین هزار جان به در برده سال چاقو می توانند در هر دادگاهی شهادت بر قاتل بودن وی دهند، او قاتل است آن هم از نوع رسمیش، شاید رهایش کنند و به سان دیگر همنوعانش بر گردنش دسته گل بیندازند، او گماشته قدرت بود و پیک مرگ، به فرموده عمل می کرد و فرمان می داد: "بپیچ چپ، نه! بیا راست، بنشین زمین تا نوبتت شود!" بهکیش ها را او کنار راهروی مرگ بر زمین نشاند تا نوبتشان شود! مهدی فریدونی، فرشاد اسفندیاری، بیژن بازرگان، منصور نجفی، مجید ولی، حسین حاج محسن، جهانبخش سرخوش و استخوان هزاران جان جوان که بر خاک پشته ها شیار شد! به دادگاه کشاندن حمید نوری را باید پیروزی یک صدا خواند، صدائی که از آن همه دردمندان و آرزومندان پایان عمر حکومت اسلامی است، به تصویر قاتل خوب بنگرید، صبح به خیر عالیجناب قاتل!
مهدی اصلانی
هنگام کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال ۱۳۶۷ حمید نوری معروف به حمید عباسی (دادیار زندان) گماشته قدرت بود و پیک مرگ! به دادگاه کشاندن او را باید پیروزی یک صدا خواند، صدای همه دردمندان و آرزومندان پایان عمر حکومت اسلامی! به تصویر قاتل خوب بنگرید، صبح به خیر عالیجناب قاتل!
یکشنبه ششم شهریورماه ۱۳۶۷ دومین روز چپ کشی در زندان گوهردشت زمان زیادی به ظهر نمانده بود که ناگهان در بند هشت باز شد و نگهبان هائی همه سیاهپوش که چهره برخیشان ناشناس بود وارد شدند، ایام محرم بود و از در و دیوار گوهردشت نوحه و شوم آوای صدای کویتی پور و آهنگران می بارید، دستور دادند که هر چه سریعتر چشمبند بزنیم و از بند خارج شویم، آن همه چشمبند در بند موجود نبود، لذا تعدادی را وادار کردند تا با لنگ، حوله حمام یا هر پارچه دیگری چشم های خود را بپوشانند! همه زندانیان را از بند خارج کردند و در دو سوی راهرو کنار دیوار نشاندند، یکی از کسانی که با عنوان دادیار زندان نقش مبصر مرگ ایفا می کرد حمید عباسی نام داشت، با نام شناسنامه ای حمید نوری!
سرانجام انتظار به پایان رسید و به نوبت ایستادگان مرگ را به دو اتاق که ناصریان و داود لشکری در آنها مستقر بودند هدایت کردند، پرسش ها کوتاه بودند و مشخص: "گروهت را قبول داری؟ حاضر به مصاحبه و انزجار کتبی هستی؟ نماز می خوانی؟" از جمع هشتاد نفره ما پاسخ شماری به پرسش ها به گونه ای بود که به بند برگردانده شدند، باقیمانده را در دو سمت راهروی اصلی زندان با چشمان بسته به صف کردند، لحظاتی بعد نگهبان ها که گوئی در مناسک حج به شیطان سنگ پرتاب می کنند به وحشیانه ترین شکل با کابل به جانمان افتادند و همگی را در انتهای زندان در اتاق هائی پر از زندانی که به زحمت در آنها بسته می شد جای دادند! ذهن در آن شرایط قادر به تحلیل دقیق نبود، دانسته نبود چه اتفاق افتاده است، همه بند را در سه اتاق دربسته جای دادند، این اتاق ها از آنجائی که پنجره نداشتند به اتاق گاز شهره بودند! اتاق اول نصیب من و تعدادی دیگر شد که در گریز از ضربات کابل سریعتر دویده بودند!
ساعاتی بعد در اتاق به زحمت باز شد و حمید عباسی بیسیم در دست بر آستان در ظاهر شد، کم خوابی از سر و رویش می بارید، چهره خمارگونه و کریه با چشمانی قی کرده از خون تابستان! سه هفته تمام مرگ فروخته بودند چرا که مجاهدکشی پر رونق ترین حرفه آن ایام بود، حالا به سراغ کفر آمده بودند! با خشونت عربده زد: "ده نفر اول نزد هیأت!" حتی دادگاه نه، هیأت!
هیأت؟ این نخستین بار بود که نام هیأت را می شنیدیم، پیش از آن که واکنشی نشان بدهیم خودش ده نفر اول را انتخاب می کند، من نیز جزو نفرات انتخابی هستم، قصاب اوین لاجوردی راست گفته بود: "زندانی ناچار است هر موضوع به ظاهر بی اهمیتی را تحلیل کند!" بعدها ما زنده ماندگان آن روزها در پی کشف چرائی گزینش حمید عباسی برآمدیم، هیچ مخرج مشترکی در ما ده نفر اول نبود جز آن که هیکل هایمان از بقیه کمی درشت تر بودند، آیا به راستی نگهبان مرگ انتخابی از سر اتفاق انجام داده بود؟ آیا ما ده نفر اول مانند میوه های درشت دستچین شده بودیم؟ حمید عباسی ما ده نفر را به طبقه زیرین زندان گوهردشت هدایت کرد، ما را کنار اتاقی که هیأت مرگ در آن مستقر بود به روی زمین نشاند و به نگهبانی که آنجا حضور داشت سپرد، او رفت تا سری بعد را برای مرگ مهیا کند!
بر ما دانسته نبود که نیمه دوم بازی مرگ از بامداد پنجم شهریورماه آغاز شده، رانندگان مرگ ارابه هایشان را می شستند، ترموستات سردخانه هایشان را روشن می کردند تا مسافران را در ایستگاه خاوران به رانندگان لودر بسپارند، حمید عباسی نقش پارکابی ایفا می کرد و ده نفر به ده نفر به مقصد خاوران مسافر سوار می کرد! به تصویر متن خوب نگاه کنید، با دیدن یک قاتل چه حسی به شما دست می دهد؟ چه میل غریبی به دیدن در وجدان خفته آدمی لهیب می زند؟
چندین هزار جان به در برده سال چاقو می توانند در هر دادگاهی شهادت بر قاتل بودن وی دهند، او قاتل است آن هم از نوع رسمیش، شاید رهایش کنند و به سان دیگر همنوعانش بر گردنش دسته گل بیندازند، او گماشته قدرت بود و پیک مرگ، به فرموده عمل می کرد و فرمان می داد: "بپیچ چپ، نه! بیا راست، بنشین زمین تا نوبتت شود!" بهکیش ها را او کنار راهروی مرگ بر زمین نشاند تا نوبتشان شود! مهدی فریدونی، فرشاد اسفندیاری، بیژن بازرگان، منصور نجفی، مجید ولی، حسین حاج محسن، جهانبخش سرخوش و استخوان هزاران جان جوان که بر خاک پشته ها شیار شد! به دادگاه کشاندن حمید نوری را باید پیروزی یک صدا خواند، صدائی که از آن همه دردمندان و آرزومندان پایان عمر حکومت اسلامی است، به تصویر قاتل خوب بنگرید، صبح به خیر عالیجناب قاتل!