Thursday, July 14, 2016

حزب آدمكش و آدم فروش توده ى ايران!



حزب توده، زمانى محل تجمع و رشد بزرگ ترين نويسندگان انسان دوست ايران بود. اين نويسندگان، يكى دو تا نبودند كه بشود در اينجا از همه شان نام بُرد. در طول زمان، بسيارى از اين نويسندگان انسان دوست، از حزب جدا شدند و از آن دورى گزيدند. چرايش را برخى گفته اند و برخى نگفته اند. برخى هم ماندند، و عهدشان با حزب را نشكستند. چرايش را در مورد برخى مى دانيم و در مورد برخى نمى دانيم. اين نويسندگان، چيزى كه قطعا نمى خواستند، وابستگى به روس ها بود. به شوروى ها.

اما اين حزب، حزب توده مردم نبود، بلكه حزب رهبرانى بود كه با تمام وجود روس بودند و طرفدار روسيه ى به ظاهر كمونيست شده. آن ها از اين طرفدارى، نفع شخصى -كه الزاما نفع مادى و مالى نبود- مى بردند، و آرزوى شان منفعت رساندن به روس ها در مقابل اين لطف و محبت «رفيقانه» بود.

حزب توده، بعد از انقلاب، با هوادارى و پيروى از خط امام آمد. براى اين كه باشد و بماند چه خدمت ها به خط امام كرد. اما خط امام هرگز حزب را و ايده ى خط امام او را باور نكرد.

عاقبت هم حزب توده را به عنوان آخرين تشكيلات سياسى خارج از حكومت و خارج از نظام اسلامى، در هم كوبيد و زير پا له كرد.

به فاصله ى چند روز از دستگيرى ها و شكنجه هاى سبعانه و اعترافات غم انگيز، حزب توده از اين رو به آن رو شد. به ناگهان حزب توده ى خط امامى، تبديل به حزب بر انداز خط امام شد. اعلاميه ها دادند. شعار سرنگونى ها دادند. بعد هم طبق رويه ى تاريخى، دچار انشعاب هاى متعدد شدند طورى كه امروز اصلا معلوم نيست حزب توده چيست و تشكيلات واقعى اش كدام است.

رهبرى حزب، تا پيش از سركوب، از حكومت اسلامى دفاع جانانه مى كرد. اين دفاع، حداقل ظاهرى آبرومند داشت. حزب، آدم فروشى و آدرس دادن هاى خود را علنى نمى كرد و بى پروا نمى گفت.
اگر در چند مورد هم اظهار نظر آبروبرانه اى كرد، با اما و اگر همراه بود. برخى از افراد رهبرى حزب، شخصيت هايى بودند كه به دلايل مختلف، فرا حزبى به شمار مى آمدند. چند نفرى مانند محمد على عمويى كه ٢٥ سال در زندانِ حكومتِ گذشته بودند، به خاطر پايدارى در زندان و وفاى به عهدشان مورد احترام دوست و حتى بخشى از دشمن بودند. افرادى هم مانند احسان طبرى، به خاطر كارهاى علمى و فرهنگى شان مورد علاقه و احترام دوست و دشمن بودند.

اما آبروى سياسى، مانند هر آبروى ديگرى، در طى سال ها به تدريج به دست مى آيد و مانند هر آبروى ديگرى، با يك گفتار و يك اعتراف واقعى و نه در اثر زور و شكنجه، در كسرى از ثانيه از دست مى رود. مصاحبه ى اخير محمدعلى عمويى و اظهارات صريح او مبنى بر آدم فروشى و معرفى اعضاى فرقان و واقعه ى نوژه، آبروى خودِ او و آبروى حزب را -اگر چيزى از آن باقى مانده بود- بر باد داد. ببينيد با صراحت چه مى گويد:
«...حزب توده همیشه در سال‌های بعد از انقلاب مورد تهمت قرار گرفت که خیانت کرده و به نفع کشورهای خارجی جاسوسی کرده است در صورتی که بسیاری می‌دانند حزب توده چه نقشی در آشکارسازی کودتای نوژه داشت و توانست خطر بزرگی را از سر ایران و جمهوری اسلامی دفع کند. همچنین حزب توده در سال‌های اول انقلاب ارتباط خوب و موثری با سازمان‌های اطلاعاتی و قضایی ایران داشت و اطلاعات خائنین را در داخل کشور به آن‌ها می‌داد. نمونه‌اش در جریان ترورهای فرقان بود که من شخصا چند باری به اوین رفتم و به آقای لاجوردی این اطلاعات را در مورد چند نفر از اعضای فرقان دادم اما در کمال تعجب نه تنها برخوردی با آن‌ها نشد بلکه با اعضای گروه و حزب ما برخورد می‌شد و این واقعا برای ما سؤال بود که چرا باید این برخوردها صورت بگیرد و افرادی که ما معرفی می‌کردیم و با سند و مدرک هم آن‌ها را به حکومت معرفی می‌کردیم با آن‌ها برخوردی نمی‌شد...».

از اين پس مى توان و مى بايد، حزب توده ى ايران را با آن همه چهره ى درخشان كه از بطن آن بيرون آمدند و ستارگانى كه با نام اين حزب به ابديت پيوستند، حزب آدمكش و آدم فروش توده ى ايران ناميد.

زمانى عده اى اميدوار بودند كه خائن نه خود حزب، بلكه وابستگان فرقه در شوروى باشند كه بيشتر از آن كه ايرانى باشند، روس يا آذربايجانى شوروى بودند. همان دار و دسته اى كه به طبرى مى گفتند: «تو حرف ات را بزن، ما كارمان را مى كنيم!»

اما اكنون رهبرِ حبس كشيده ى در راسى را مى بينيم كه فرقه اى هم نيست و علنا و رسما به آدم فروشى و به قتلگاه فرستادن انسان ها اعتراف مى كند.

حيف از آن همه جان جوانى كه به خاطر اين آدم فروشان زندگى خود را از دست دادند. حيف از مرتضى كيوان و حيدر مهرگان و ديگرانى كه در تاريكى، مشعل دانش و انسان دوستى را بر افروختند و كارشان نه آدم فروشى بل كه آدم سازى بود... حيف و صد حيف.

ف.م.سخن، خبرنامه گویا