Sunday, January 5, 2020

نوشته تند حسین دولت آبادی در واکنش به متن برادرش، در باب سوگواری قاسم سلیمانی



نوشته تند حسین دولت آبادی در واکنش به متن برادرش، در باب سوگواری قاسم سلیمانی

جنایتکاران قابل دفاع و ‏دلسوزی نیستد
حسین دولت‌آبادی
«جنایتکاران قابل دفاع و ‏دلسوزی نیستند، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند.»...

آسوده بر کنار چو پرگار می‌شدم
دوران چو نقطه عاقبتم در میان گرفت

زنده یاد حمید مومنی، (م. بید سرخی)، در جلسه‌ای به شوخی می‌گفت: « من بی طرفم، ‏صد البته بی‌طرفی بی‌شرفی‌ست.». همة کسانی که آن روز عصر به سخنان او گوش می‌دادند، ‏می‌دانستند که حمید بی‌طرف نبود. شاهد: چندی بعد، شنیدم که کسی او را لو داد و مأمورهایِ ‏ساواک شاه از پنجرة طبقة دوم یا سوم آپارتمان مقابل، آن نازنین را جلو در خانه‌اش به رگبار ‏بستند. باری، در این زمانة خونریز نمی‌توان بی‌طرف ماند و زبان در کام کشید و مهر برلب زد. ‏خاموشی «روشنفکر!!» و بی‌طرفی او بی‌تردید به سود دولت‌ها و به ضرر مردم تمام خواهد شد. ‏گیرم گاهی موضع گیری بین جنگ دو دولت تروریستی و متخاصم، در این‌جا، (ایران و آمریکا) ‏حساس‌است و موقعیّت آنقدر باریک که اگر روشنفکر هشیارانه رفتار نکند، فاجعه به بار خواهد ‏آورد. هرچند این روزها، بحث بر سر انتخاب بین بد و بدتر نیست، نه، بلکه گزینش سیاست ‏درست و معقول و جانبداری از میهن، مردم و منفع دراز مدت آن‌هاست.

بی‌گمان سیاست خارجی آمریکا در دنیا، نقش، دخالت و حضور او در خاور دور، در خاور ‏میانه، آفریقا و آمریکای لاتین و... بر‌کسی پوشیده نبوده و نیست و همه می‌دانند که سازمان سیا، ‏در تمام کودتاهائی که علیه حکومت‌های دمکراتیک دنیا، (از جمله محمد مصدق و سالوادور آلنده ‏و ... ) صورت گرفته، دخالت و نقش فعال داشته‌است، و همه می‌دانند که آمریکا نگران دمکراسی ‏و آزادی در دنیا، به ویژه در خاورمیانه نبوده و نیست و حضور فعال او در آن منطقه به چه منظور ‏و هدفی بوده است و چه هدفی است. در آنسو، در برابر آمریکا، ماهیّت حکومت اسلامی نیز «اظهر ‏من‌الشمس‌است» و سیاست خارجی و مداخله گر و آتش افروز این حکومت خونخوار و ضد مردمی ‏نیز بر همه روشن‌است. بنا براین «روشنفکرانی» که جانب «دولت آمریکا» و یا «حکومت اسلامی» ‏ایران را می‌گیرند، از ترور ژنرال خامنه‌ای (سردار سلیمانی) شادمانی می‌کنند و یا در عزای او ‏اشک می‌ریزند و مانند آن نویسندة نامدار ایران، پیام همدردی صادر می فرمایند و می‌نویسند که ‏با مرگ او، «خار در دل‌اش نشسته‌است»، یا از سیاست و از آن‌چه که در ایران و در دنیا می‌گذرد ‏چیزی نمیدانند و نمی‌فهمند، یا دچار توهم اند و یا از ترس و به بهانة «طرفداری از صلح و نگرانی ‏از جنگ داخلی»، به مردم ما خیانت می‌کنند.
آن «روشنفکری» که حقیقت را می‌داند و پا روی ‏حقیقت می‌گذارد و آن را به هر بهانه‌ای نادیده می‌گیرد، بی‌تردید خائن‌است. آن نویسندة نامدار ‏ایرانی که کشتار هزار و پانصد جوان، مرد و زن ایرانی را نادیده می‌گیرد و برای جنایتکار، دل ‏می‌سوزاند و پستان به تنور می‌چسباند، پیرمرد ابله، بزدل حقیر و خرفتی‌است که سَرِ‌پیری از هول ‏و هراس، لجن به سر تا پای خودش می‌مالد و مجال و فرصت می‌دهد تا دیگران نیز او را لجن مال ‏کنند. او در زمان شاهنشاه، به بهانة این که «نویسنده است و فقط می‌خواهد بنویسد!!!»، دست به ‏دامن «شهبانو» شده بود و در این سال‌های اخیر، به ‌همین بهانه، از ترس و زبونی، زیر بالِ عبای ‌‏«آخوندهایِ معتدل» و «اصلاح طلب» پنهان شده‌است تا گزندی از روزگار نبیند. این نویسندة ‏نامدار که روزگاری سنگ مردم را به‌ سینه میزد و سال‌ها از قِبِل آن‌ها نان می‌خورد، نمی فهمد و ‏یا نمی‌خواهد بفهمد که هیچ بهانه و مستمسکی رفتار او را توجیه نمی‌کند و به خواری و خفت او ‏منجر می‌شود. نه این این حکومت و عناصر این حکومت خونخوار قابل دفاع نیستند، حکومتی که ‏مردم گرسنه و عاصی را در خیابان‌ها به رگبار می‌بندد، جنایتکار‌است و جنایتکاران قابل دفع و ‏دلسوزی نیستد، حتا اگر جنایتکاران دیگری آن ها را به قتل برسانند.‏

حسين دولت آبادى