Monday, January 27, 2020

موزه نادر ابراهیمی؛ از کانون نویسندگان ایران تا حوزه علمیه قم



موزه نادر ابراهیمی؛ از کانون نویسندگان ایران تا حوزه علمیه قم
علی جیحون

"سرگشتگی طبقاتی یا قشری عمدتا مربوط به غرب است، به مردم ما ربطی ندارد. روشنفکر مقلد یا شبه‌روشنفکر، که من او را 'روشنفکر اخته' نامیده‌ام، تن به بازار مصرف اعتقادات مصرفی غرب می‌دهد و این طور قلمداد می‌کند که بشر به سرگشتگی و پوچی رسیده است. ما تازه از یک انقلاب تنومند هدف‌دار عظیم با اعتقاد آمده‌ایم. چطور ممکن است سرگشتگی ما را به چنان حرکتی رسانده باشد؟"
این بخشی از حرف‌های نادر ابراهیمی، نویسنده و فیلمساز ایرانی، است که در اوایل دهه ۱۳۷۰ در گفت‌وگویی در دفاع از انقلاب ایران و در نقد روشفکران این کشور مطرح کرد.

اکنون بیش از یازده سال پس از مرگ نادر ابراهیمی و تلاش‌های بی‌وقفه همسرش، کتابخانه و موزه‌ای به نام این نویسنده، در خانه شعر و ادبیات منطقه گردشگری و فرهنگی عباس‌آباد در تهران گشایش یافته است.
نادر ابراهیمی سه دهه قبل از آن، همراه با نویسندگان و روشنفکرانی چون جلال آل احمد، رضا براهنی، داریوش آشوری و بهرام بیضایی، بیانیه‌ای را علیه کنگره دولتی نویسندگان امضا کرد که منجر به تاسیس کانون نویسندگان ایران شد. اما بعدها تاحدودی راه خود را از دیگر نویسندگان و روشنفکران جدا کرد.
با وجود نزدیکی فکری نادر ابراهیمی به جمهوری اسلامی، حکومت آنگونه که به دیگر نویسندگان خودی اعتماد و ارادت داشت، او را معتمد خود نمی‌پنداشت
موزه نادر ابراهیمی در شهری که دوست داشتم
فرزانه منصوری، همسر این نویسنده، در این سال‌ها مصرانه در پی تأسیس بنیاد یا موزه‌ای به نام نادر ابراهیمی بوده و حتی در مصاحبه‌ای گفته بود که "اگر فکری به حال آثار همسرم نشود، آنها را یکجا در حیاط خانه به آتش می‌کشم."
او در ابتدا مایل بود که خانه محل زندگی این نویسنده را تبدیل به موزه کند. اما رییس خانه شعر و ادبیات گفته که تبدیل یک طبقه از آپارتمان مسکونی به موزه عمومی امکان‌پذیر نبود.
در حالی که فرهنگ "موزه‌سازی" درباره نویسندگان و مشاهیر ایران چندان در این کشور رایج نیست، و اغلب خانه نویسندگان و هنرمندان ایران به حال خود رها شده یا حساسیتی برای حفظ آثار آنان وجود ندارد، این از معدود مواردی است که وسایل و کتاب‌های شخصی یک نویسنده در چارچوب یک موزه مختض به او، با انتقال به جایی در خارج از خانه‌اش به نمایش در می‌آید.

کتابخانه و موزه نادر ابراهیمی، شامل دست‌نوشته‌ها، لوح‌های افتخار، نسخه اول کتاب‌هایش، فیلم‌ها وسایل شخصی و چهار هزار جلد کتاب او که برخی را حاشیه‌نویسی کرده، در واقع بخشی از کتابخانه خانه شعر و ادبیات است، اما به گونه‌ای طراحی شده که تاحدودی شکل واقعی خانه محل سکونت این نویسنده بازسازی شود.
احمد مسجدجامعی، عضو شورای شهر تهران، در مراسم گشایش این کتابخانه و موزه، بر "ایران‌دوستی" نادر ابراهیمی تاکید کرد و گفت: "دیدگاه نادر ابراهیمی نسبت به ایران با کسی مانند مهدی اخوان ثالث (شاعر ایرانی) متفاوت است."
نادر ابراهیمی جزو معدود نویسندگان ایرانی است که آثارش حتی پس از مرگ نیز پرفروش است. به عنوان نمونه، کتاب‌‌های "یک عاشقانه آرام" یا "بار دیگر شهری که دوست می‌داشتم" بارها تجدید چاپ شده‌اند. همچنین آثار این نویسنده وارد کتاب‌های درسی نیز شده است.
به همین دلیل، پیش‌بینی می‌شود کتابخانه و موزه‌ای که به او اختصاص داده شده، با استقبال خوانندگان این کتاب‌ها و علاقه‌مندان به او مواجه شود.
پیشتر سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری، یک "کاشی ماندگار" که نام نادر ابراهیمی روی آن نوشته شده، بر سردر خانه او نصب کرده است.
از کتاب درباره آیت الله خمینی تا کلاس داستان نویسی در قم
آثار نادر ابراهیمی که به ویژه در حوزه کودک و نوجوان اهمیت دارد (مثلا کتاب کلاغ‌ها، نوشته نادر ابراهیمی منتشر شده در سال ۱۳۴۸ به عنوان یکی از آثار شاخص کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شناخته می‌شود)، از همان ابتدا چندان با استقبال محافل روشنفکری روبه‌رو نشد.
او که اولین کتاب خود را در سال ۱۳۴۱ و در بیست و شش سالگی، با عنوان "خانه‌ای برای شب" منتشر کرد، تلاش کرد که با الگو قرار دادن حکایت‌نویسان قدیمی، داستان‌های تمثیلی بنویسد. اما برخی معتقدند که این آثار ابراهیمی "آشوب فکری نویسنده جوانی را نشان می‌دهد که در یک داستان از امید و اراده انسانی سخن می‌گوید و در داستان دیگر، مروج یأس و قدرگرایی است".
حسن میرعابدینی، مورخ و منتقد ادبی، درباره دوران پیش از انقلاب نادر ابراهیمی نوشته است که او "چهره مشخصی در داستان‌نویسی ایران نیافته بود" و با "گفت‌وگوهای درازنفس، حکم‌ها و جملات قصار" در داستان‌هایش، "جز ساده کردن موقعیت‌های پیچیده" ثمری ندارد.
هرمز شهدادی، دیگر منتقد ادبی نیز در دهه ۱۳۵۰ درباره آثار نادر ابراهیمی نوشته بود: "آشوب ذهنی که آشوب زبانی را به دنبال دارد، موجب می‌شود که نویسنده خودشیفته با استفاده از سمبل‌های بسیار واضح، عمقی ظاهری به کار خود ببخشد و با استفاده از شعارهای مستعمل، پوششی 'اجتماعی' بر کار ناهماهنگ خود بکشد."
با این حال، نادر ابراهیمی مخاطبان خود را از همان پیش از انقلاب پیدا کرده بود. سریال تلویزیونی "آتش بدون دود" به نویسندگی و کارگردانی او که به زندگی ترکمن‌های ایران می‌پرداخت، در مدتی کوتاه به یکی از پربیننده‌ترین برنامه‌های تلویزیون ایران در دوره پیش از انقلاب تبدیل شد.
خود ابراهیمی درباره این کار خود گفته بود: "آتش بدون دود بخش عمده‌ای از زندگی مرا معنی می‌کند. و زندگی من در واقع زندگی گروه بزرگی از مبارزان حرفه‌ای علیه نظام‌های استبدادی است. اما مبارزانی که حرکاتشان، علی‌رغم خلوص، قرین نوعی محافظه‌کاری هم است و همین اسباب شکست و سرخوردگی آنها را فراهم می‌آورد."
پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ همراهی نادر ابراهیمی، مثل برخی دیگر، با انقلاب موجب دوری بیشتر او از روشنفکران شد.
ابراهیمی مجموعه‌ای چند جلدی با عنوان "قصه‌های انقلاب" نوشت و کلاس‌های آموزش داستان‌نویسی و فیلمسازی در حوزه علمیه قم برپا کرد: "من به واقع افتخار می‌کنم که به طلاب درس می‌دهم. آنها دانشجویان بی‌نظیری هستند. ذره‌ای قصد تفنن ندارند. هم یاد می‌گیرند هم یاد می‌دهند. خیلی هم یاد می‌دهند. اگر زمانی تدریس در همه دانشکده‌ها و کلاس‌ها را رها کنم، حوزه علمیه قم را رها نخواهم کرد."
همچنین از مناطق جنگی در دوران جنگ ایران و عراق، همراه هنرمند گمنام آن زمان و کارگردان مشهور بعد، ابراهیم حاتمی‌کیا بازدید کرد که گزارش سفرش را در کتابی به نام "با سرودخوان جنگ، در خطه نام و ننگ" به چاپ رسانید.
اما جنجالی‌ترین اثر او پس از انقلاب، نوشتن کتابی با عنوان "سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می‌آمد" درباره آیت‌الله روح‌الله خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی بود که رسانه‌های نزدیک به حکومت آن را "مهمترین اثر در حوزه‎ ادبیات داستانی" معرفی کردند که با موضوع رهبر پیشین جمهوری اسلامی ایران نوشته شده است.
این کتاب گرچه از نظر حکومت، نمونه‌ای از جذب روشنفکران ایران به انقلاب اسلامی است، اما جلد سوم آن هرگز منتشر نشد و در مجموع منتقدان ادبی نزدیک به حکومت، آن را خالی از "ایرادهای سیاسی" نمی‌دانند.
به عنوان نمونه، زهیر توکلی، پسر احمد توکلی و از منتقدان ادبی نزدیک به حکومت، درباره کتاب نادر ابراهیمی درباره آیت‌الله خمینی گفته است: "مرحوم ابراهیمی در این کتاب خواسته امام خمینی را بالا ببرد، اما ناخودآگاه مدرس را کوبیده است."
در مقابل نگاه سرد روشنفکران به نادر ابراهیمی، خود او نیز علاوه بر این که روشنفکران را وارد داستان‌های خود کرد و درباره آنان نوشت، در گفت‌وگوهای مختلف هم به روشنفکران می‌تاخت. مثلا درباره نظر رایج منتقدان ادبی درباره ادبیات معاصر و تاکید بر پیشگامی کسانی مثل صادق هدایت در نوسازی ادبیات ایران، ابراهیمی از "برد کوتاه" نگاه این منتقدان انتقاد می‌کرد.
از سیاست به عرفان و انتقاد از حکومت
او همچنین در دهه‌های آخر عمر خود و پیش از سال‌های بیماری، به عرفان علاقه‌مند شده بود و تلاش می‌کرد که "مبارزات سیاسی" خود را در حوزه‌ای دیگر ادامه دهد.
ابراهیمی در مقدمه‌ کتاب "تاریخ تحلیلی پنج هزار سال ادبیات داستانی ایران" نوشت: "هیچ مکتب اجتماعی - سیاسی در ایران، به قدر تصوف راستین، ضد نظام‌های فاسد ظالم نبوده است، تا بدان حد که می‌بینیم از نظر صوفیان درست، هر نظامی، هر سلطانی، هر خلیفه و هر امیری - بدون استثنا - امر بَرِ ابلیس بوده است. و خدمت به سلاطین و خلفا و درباریان و وابستگان به ایشان، یکپارچه تخطی از اصول بنیادی تصوف و خدمت به شیطان."
به عقیده او که که روزی رمانی درباره ملاصدرا نوشته بود، ولی به نظر می‌رسید کم‌کم از جمهوری اسلامی دلسرد شده، "تصوف سیاسی، زهر است برای نظام‌های ستمگر، و این نظام‌ها، پادزهر آن را به گونه مکتب اصالت عزلت، در رگ کاهلان و گدایان زمان تزریق می‌کنند. اما بدل هر چیز، خود آن چیز نیست. شبه تصوف خود تصوف نیست. همانگونه که شبه مذهب، مذهب. و شبه هنر، هنر."
نادر ابراهیمی، در سال‌های آخر عمر خود در یک سخنرانی درباره "سینمای شبه‌دینی و سینمای تعبدگرا" شدیدا از سیاست‌های فرهنگی جمهوری اسلامی انتقاد کرد.
او گفت: "شما با هرآنچه که زیر پوشش دین و دیانت و اصول و فروع دین و امر به معروف و نهی از منکر در فیلم‌های تحت مراقبت‌تان نشان داده‌اید، نه فقط یک نفر را به جانب فرهنگ اسلامی که فرهنگی است به راستی متعالی و ناب و انسانی، جلب نکرده‌اید، بلکه گام به گام، باورهای دینی مردم را متزلزل کرده‌اید، عقب نشانده‌اید، له کرده‌اید و مردم را عصبانی و دلگیر کرده‌اید و پوزخند آنها را برانگیخته‌اید."