چرا روش مهاتما گاندی به درد مبارزان امروز نمیخورد؟
اکبر فلاحزاده
اکبر فلاحزاده
شصت سال از مرگ مهاتما گاندی میگذرد. ترجمه آلمانی مجموعه آثار او به همین مناسبت در پنج جلد در آلمان منتشر شده است.
دیتمار روترموند (Dietmar Rothermund) روزنامه نگار آلمانی ضمن معرفی و نقد این مجموعه در روزنامه "دی ولت"، این پرسش را مطرح کرده که آیا آموزههای مبارزاتی گاندی امروز هم به درد مبارزان میخورد؛ به عبارتی دیگر: آیا مبارزان خشمگین امروز میتوانند گاندی را سر مشق قرار دهند؟
طرح این پرسش کاستن از ارزش گاندی نیست: مهاتما گاندی مورد احترام دوست و دشمن است. او انسانی بزرگ و یک شخصیت برجسته جهانی است.
گاندی از سال ۱۸۹۴ رهبری جنبش استقلال هند را از بند استعمار بریتانیا به دست گرفت و تا سال ۱۹۴۷ که آن را به نتیجه رساند، از پای ننشست. او با شیوه خاص مبارزهاش، زندگی تازهای به هند و هندیان داد. او گذشته از ادیان بزرگ وآیین بودا و آموزههای ویشنو و جین، از افکار مارکس، داروین، بیکن، کارلایل، راسکین، امرسون و تولستوی نیز متأثر، و به نوبه خودبر بسیاری دیگر از جمله مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا مؤثر بوده است.
گاندی در جوانی برای تحصیل به انگلستان رفت. ناشناس رفت، اما سالها بعد سر شناس برگشت. در هند و آفریقای جنوبی وکالت و معلمی، و در همه حال مبارزه میکرد. آهیمسا (عدم خشونت) محور مبارزه او بود.
مهاتما گاندی، در دهههای ۱۹۲۰، ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ هفده بار دست به اعتصاب غذا زد. این اعتصابها در اعتراض به قوانین بریتانیا یا با هدف متوقف کردن خشونتهای مذهبی صورت میگرفت.
مسئله این است که آیا امروزه نیز – که خشونت بیشتر، و روشهای سرکوب پیچیده تر شده – میتوان با روشهای مبارزاتی او به جایی رسید؟
مبارز هندی آنه هزاره (Anna Hazare) اخیراً نشان داد که روش گاندی دست کم در خود هند و به طورمحدود هنوز کارایی دارد. آنه هزاره با جنبشی که علیه رشوهخواری و فساد مالی در ساختار اداری هند به راه انداخت، دولت را به عقب نشینی واداشت. او خواستار ایجاد یک نهاد ویژه دولتی شده بود تا کار تمام وزیران، نمایندگان مجلس و کارمندان دولت و نیز فرمانداران ۲۹ ایالت هند را زیر نظر داشته باشد. بر اثر فشار آنه هزاره و هوادارانش، پارلمان هند روز ۲۷ اوت امسال در نشست ویژه خود، با کلیات طرحی موافقت کرد که بر اساس آن، نمایندگان دولت فدرال و ایالتی در رابطه با فساد و رشوهخواری زیر نظر قرار میگیرند.
آنه هزاره این توفیق را با روزه گرفتن حاصل کرد. اما آیا با این روش میشود همه جا موفق شد؟
خلاصهای از مقاله "دی ولت" را در این مورد میخوانیم:
چرا گاندی سرمشق خوبی برای شهروندان خشمگین نیست؟
موهاندس گاندی که به مهاتما (روح بزرگ) ملقب است، مبارزی نستوه در راه احقاق حقوق مردم بود. او در این راه همیشه پیشقدم بود و از خطر بیمی به دل راه نمیداد. او با تاکتیک عدم خشونت و اعتصاب غذا موفق شد خود را از زندان آزاد کند وبعدها نیز با بکارگیری همین تاکتیک به خیلی از خواستههای سیاسی اش نائل شد. جایی گفته: " خودت آن تغییری باش که آرزویش را داری".
گاندی شیوه مبارزهاش را "ساتیگراتا" (چسبیدن به حقیقت) نام گذاشته بود. پیش شرط "چسبیدن به حقیقت" نزد او عدم خشونت بود. چون به عقیده او اگر آنچه به آن چسبیده و محکم نگه داشته ایم، حقیقت نداشته باشد، آن وقت فقط به خودمان آسیب میزنیم، و دیگران مصون میمانند. نکته این است که دیگران را قانع کنیم، نه اینکه بر آنها غلبه کنیم. بنا بر این به کار گیری خشونت همیشه "غیر حقیقی" است. بر همین پایه او زندگینامه خودش را " تجربه ام با حقیقت" نام نهاد.
اشترن اشتاین (Sternstein) ناشر مجموعه آثار گاندی در آلمان دو جلد آن را خودش از انگلیسی به آلمانی برگردانده و بر ترجمه جلدهای دیگر نیز نظارت داشته. او از هواداران سفت و سخت گاندی است و چندین بار هم به خاطر اعتقادش به زندان افتاده. او در پیشگفتار جلد دوم منتخب آثار گاندی این پرسش را مطرح میکند که "آیا پیام گاندی امروز هم تازه است؟ " پاسخ خود او به این سؤال مثبت است. او آموزههای گاندی را با آموزههای مارکسیسم قیاس میکند و تفاوت این دو را فاحش میداند. گاندی اعتقادی نداشت به پروسه دیالکتیکی- تاریخی که انسانها را ظاهراً به یک بهشت زمینی رهنمون میشود. او معتقد به نیروی حقیقتی بود که در تک تک انسانها برای تغییر دنیا نهفته است.
گیتا جارامپال-فریک (Gita Dharampal-Frick) در مقالهای در جلد نخست این کتاب به جنبه دیگری از شخصیت گاندی، یعنی به مبارزه طلبیدن تمدن مدرن غربی از سوی او میپردازد. احتمالاً گاندی دراین زمینه تحت تأثیر لئو تولستوی قرار داشت که میانه خوبی با مدرنیته نداشت. او در این مقاله تأکید میکند که انتقاد گاندی به تمدن غرب، به خود علم و دانش و تکنولوژی نبود، بلکه انتقادی به سیطره تکنولوژی جهانی و گسترش و پیشرفت آن به سود قدرتهای بزرگ بود. گاندی به نظر وی یک درک پلورالیستی از دانش و تکنیک داشت. اواخر قرن نوزدهم کتابهای زیادی با مضمون انتقاد از تمدن متشر شده بود، که گاندی از آنها تأثیر گرفته بود. او در آثارش قولهایی از این کتابها نقل میکند.
گاندی در سالهای دانشجویی در لندن با درد و رنج کارگران آشنا شده بود. هر روز روزنامه میخواند و شاهد راهپیمایی کارگران بندرگاه هم بود. این کارگران در سال ۱۸۸۹ به نخستین اعتصابات بزرگ کارگری شکل دادند. گاندی معتقد بود که دستاوردهای مشکوک تمدن متوجه خود غرب است و هند از آن مصون مانده است. او روی هم رفته مناطق روستایی هند را در مقابل آلودگی به تمدن غربی مصون میدانست.
البته تمام ویژگیهای تمدن هند هم مورد قبول او نبود. او با قانون مربوط به نجس شمردن گروههایی از مردم مبارزه میکرد.
جلد دوم این مجموعه شامل مانیفست "هند سواراج" (خود مختاری هند) است که گاندی آنرا سال ۱۹۰۹در سفر دریایی از لندن به آفریقایی جنوبی نوشت. این مانیفست راه حل مبارزه هند برای آزادی بود. برای گاندی این مانیفست اهمیت زیادی داشت. به عقیده او فقط آن که بر خود سلطه دارد قادر است خود را اداره کند. اصل عدم همکاری با انگلیسیها که سال ۱۹۲۰ علیه انگلیس به کار گرفته شد، از همین مانیفست آب میخورد. به نوشته گاندی انگلیسیها هند را اشغال نکردند، بلکه در واقع این خود هندیها بودند که هند را دو دستی به انگلیسیها دادند، و همینها نیز آنها را در قدرت نگه داشتند. این تحلیل گاندی درست بود، چون انگلیسیها کم کم در هند نفوذ کردند و این مزدوران هندی بودند که تحت فرمان اربابانشان زمینههای حکومت انگلیسیها را فراهم کردند. قانون انگلیسی که در هند حکمفرما بود به کمک همین مزدوران اعمال میشد. استعمارگران مدعی بودند که یک دولت قانونی در هند بنا نهادهاند. اما گاندی با جنبش نافرمانی مدنی سال 1930توانست نشان بدهد که این دولت قانونی غیر قانونی است. یک دولت غیرقانونی که فقیرترین فقرا را استثمار میکرد و آنها را به شیوههای مختلف، از جمله با مالیات نمک زیر فشار میگرفت.
گاندی چنانکه میدانیم، با روش مبارزه خاص خودش (مبارزه منفی و نافرمانی مدنی) در هند توفیق و و کلی پیرو داشت . اما اشکال کار اینجا بود که گاندی فکر میکرد شیوه مبارزهاش برای همه خلقهای تحت ستم از جمله یهودیان تحت تعقیب نازیها نیز مناسب بود. اما ترور هیتلر از زمین تا آسمان با شیوههای سرکوب انگلیسیها فرق داشت. انگلیسیها فقط استعمارگر بودند، اما نازیها با اتکا به ایدئولوژی فاشیستی کشتار میکردند و به صغیر و کبیر رحم نمیکردند. شلاق زدن استعمار گران کجا، کورههای آدم سوزی کجا!؟
در مقالهای که گاندی سال ۱۹۳۸در مورد مشکلات یهودیان در آلمان و اسکانشان در فلسطین نوشت، به آنها روش مقاومت بدون خشونت را توصیه کرد و ادعای آنها را در مورد فلسطین، که به نظر او مال عربها بود، رد کرد. مارتین بوبر (Martin Buber) فیلسوف اتریشی یهودی تبار در نامهای در سال ۱۹۳۹ به نظرات گاندی جواب بلند بالایی داده، که در جلد چهارم همین مجموعه چاپ شده است. او ضمن ابراز احترام به گاندی، از قیاس وضع یهودیان با هندیهای مهاجر در آفریقای جنوبی یا در خود هند ابراز شگفتی نمود. در آنزمان به علت کمبود کارگر ارزان، کارگران زیادی از هند به آفریقای جنوبی رفته بودند، که به آنها "کولی" میگفتند و با این کولیان بد رفتاری میشد. به نوشته بوبر هندیان تحت ستم در آفریقای جنوبی از اینکه کشوری به نام هند داشتند احساس دلگرمی میکردند. اما یهودیان چنین دلگرمی نداشتند. از اینکه گاندی به این نامه پاسخی داده یا نه. خبری در دست نیست.
در جلد پنجم این مجموعه نامههای گاندی از جمله به تولستوی، تاگور و نهرو چاپ شده است. گاندی زیاد به این و آن نامه مینوشت و با نامه نگاری با افراد مختلف در نقاط گوناگون هم خبر گیری و هم خبررسانی میکرد. این نامهها اما چیزهای دیگری هم بر ملا میکنند. بعضی نامهها که بین گاندی و جواهر لعل نهرو رد و دل شده حاکی از اختلافات سیاسی بین این دو است.
نهرو بعد از مدتی اقامت در اروپا و آشنایی با افکار جدید، چشم و گوشش باز شد. هنگامی که او در سال ۱۹۲۷ به هند بازگشت، سخت تحت تأثیر مارکسیسم قرار گرفته بود. او در هند شروع به ترویج عقاید مارکسیستی نمود، که گاندی را خوش نیامد و در نامهای در روزهای آغازین سال ۱۹۲۸ از او خواست در کار سیاست از هم جدا شوند و هر کس راه خودش را برود. اما نهرو چنین نکرد و از گاندی عذر خواهی کرد و تصمیم گرفت همچنان پیرو او باشد. او میدانست که راه گاندی برای مردم هند خیلی بهتر از هر ابتکار دیگری است.
گاندی یک شهروند نافرمان بود، نه یک شهروند خشمگین و شورشی. او همه کارهایش حساب شده و دقیق بود. او با برداشت خاصی که از حقیقت داشت کارهایش را علنی انجام میداد و اهل پنهانکاری و دودوزه بازی نبود.
ظاهر و باطنش یکی بود. دست خودش را حتی برای رقیبان و دشمنان رو میکرد و سر راست حرف دلش را میزد و میگفت که چه میخواهد و به چه اقداماتی دست خواهد زد. این ناشی از اخلاق گرایی او بود. مثلاً سال ۱۹۲۰ قبل از آغاز جنبش عظیم عدم همکاری، در نامهای به لرد چلمزفورد (Lord Chelmsford) نوشت: "ما که سیاست عدم همکاریمان را پیش میبریم و مردم هم دنبالمان راه میافتند . با این حال امیدم را از کف نمیدهم که شما زودتر ازخر شیطان پایین بیایید و عدالت را برقرار کنید و زحمت ما را کم کنید ".
منبع: دی ولت
دیتمار روترموند (Dietmar Rothermund) روزنامه نگار آلمانی ضمن معرفی و نقد این مجموعه در روزنامه "دی ولت"، این پرسش را مطرح کرده که آیا آموزههای مبارزاتی گاندی امروز هم به درد مبارزان میخورد؛ به عبارتی دیگر: آیا مبارزان خشمگین امروز میتوانند گاندی را سر مشق قرار دهند؟
طرح این پرسش کاستن از ارزش گاندی نیست: مهاتما گاندی مورد احترام دوست و دشمن است. او انسانی بزرگ و یک شخصیت برجسته جهانی است.
گاندی از سال ۱۸۹۴ رهبری جنبش استقلال هند را از بند استعمار بریتانیا به دست گرفت و تا سال ۱۹۴۷ که آن را به نتیجه رساند، از پای ننشست. او با شیوه خاص مبارزهاش، زندگی تازهای به هند و هندیان داد. او گذشته از ادیان بزرگ وآیین بودا و آموزههای ویشنو و جین، از افکار مارکس، داروین، بیکن، کارلایل، راسکین، امرسون و تولستوی نیز متأثر، و به نوبه خودبر بسیاری دیگر از جمله مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا مؤثر بوده است.
گاندی در جوانی برای تحصیل به انگلستان رفت. ناشناس رفت، اما سالها بعد سر شناس برگشت. در هند و آفریقای جنوبی وکالت و معلمی، و در همه حال مبارزه میکرد. آهیمسا (عدم خشونت) محور مبارزه او بود.
مهاتما گاندی، در دهههای ۱۹۲۰، ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ هفده بار دست به اعتصاب غذا زد. این اعتصابها در اعتراض به قوانین بریتانیا یا با هدف متوقف کردن خشونتهای مذهبی صورت میگرفت.
مسئله این است که آیا امروزه نیز – که خشونت بیشتر، و روشهای سرکوب پیچیده تر شده – میتوان با روشهای مبارزاتی او به جایی رسید؟
مبارز هندی آنه هزاره (Anna Hazare) اخیراً نشان داد که روش گاندی دست کم در خود هند و به طورمحدود هنوز کارایی دارد. آنه هزاره با جنبشی که علیه رشوهخواری و فساد مالی در ساختار اداری هند به راه انداخت، دولت را به عقب نشینی واداشت. او خواستار ایجاد یک نهاد ویژه دولتی شده بود تا کار تمام وزیران، نمایندگان مجلس و کارمندان دولت و نیز فرمانداران ۲۹ ایالت هند را زیر نظر داشته باشد. بر اثر فشار آنه هزاره و هوادارانش، پارلمان هند روز ۲۷ اوت امسال در نشست ویژه خود، با کلیات طرحی موافقت کرد که بر اساس آن، نمایندگان دولت فدرال و ایالتی در رابطه با فساد و رشوهخواری زیر نظر قرار میگیرند.
آنه هزاره این توفیق را با روزه گرفتن حاصل کرد. اما آیا با این روش میشود همه جا موفق شد؟
خلاصهای از مقاله "دی ولت" را در این مورد میخوانیم:
چرا گاندی سرمشق خوبی برای شهروندان خشمگین نیست؟
موهاندس گاندی که به مهاتما (روح بزرگ) ملقب است، مبارزی نستوه در راه احقاق حقوق مردم بود. او در این راه همیشه پیشقدم بود و از خطر بیمی به دل راه نمیداد. او با تاکتیک عدم خشونت و اعتصاب غذا موفق شد خود را از زندان آزاد کند وبعدها نیز با بکارگیری همین تاکتیک به خیلی از خواستههای سیاسی اش نائل شد. جایی گفته: " خودت آن تغییری باش که آرزویش را داری".
گاندی شیوه مبارزهاش را "ساتیگراتا" (چسبیدن به حقیقت) نام گذاشته بود. پیش شرط "چسبیدن به حقیقت" نزد او عدم خشونت بود. چون به عقیده او اگر آنچه به آن چسبیده و محکم نگه داشته ایم، حقیقت نداشته باشد، آن وقت فقط به خودمان آسیب میزنیم، و دیگران مصون میمانند. نکته این است که دیگران را قانع کنیم، نه اینکه بر آنها غلبه کنیم. بنا بر این به کار گیری خشونت همیشه "غیر حقیقی" است. بر همین پایه او زندگینامه خودش را " تجربه ام با حقیقت" نام نهاد.
اشترن اشتاین (Sternstein) ناشر مجموعه آثار گاندی در آلمان دو جلد آن را خودش از انگلیسی به آلمانی برگردانده و بر ترجمه جلدهای دیگر نیز نظارت داشته. او از هواداران سفت و سخت گاندی است و چندین بار هم به خاطر اعتقادش به زندان افتاده. او در پیشگفتار جلد دوم منتخب آثار گاندی این پرسش را مطرح میکند که "آیا پیام گاندی امروز هم تازه است؟ " پاسخ خود او به این سؤال مثبت است. او آموزههای گاندی را با آموزههای مارکسیسم قیاس میکند و تفاوت این دو را فاحش میداند. گاندی اعتقادی نداشت به پروسه دیالکتیکی- تاریخی که انسانها را ظاهراً به یک بهشت زمینی رهنمون میشود. او معتقد به نیروی حقیقتی بود که در تک تک انسانها برای تغییر دنیا نهفته است.
گیتا جارامپال-فریک (Gita Dharampal-Frick) در مقالهای در جلد نخست این کتاب به جنبه دیگری از شخصیت گاندی، یعنی به مبارزه طلبیدن تمدن مدرن غربی از سوی او میپردازد. احتمالاً گاندی دراین زمینه تحت تأثیر لئو تولستوی قرار داشت که میانه خوبی با مدرنیته نداشت. او در این مقاله تأکید میکند که انتقاد گاندی به تمدن غرب، به خود علم و دانش و تکنولوژی نبود، بلکه انتقادی به سیطره تکنولوژی جهانی و گسترش و پیشرفت آن به سود قدرتهای بزرگ بود. گاندی به نظر وی یک درک پلورالیستی از دانش و تکنیک داشت. اواخر قرن نوزدهم کتابهای زیادی با مضمون انتقاد از تمدن متشر شده بود، که گاندی از آنها تأثیر گرفته بود. او در آثارش قولهایی از این کتابها نقل میکند.
گاندی در سالهای دانشجویی در لندن با درد و رنج کارگران آشنا شده بود. هر روز روزنامه میخواند و شاهد راهپیمایی کارگران بندرگاه هم بود. این کارگران در سال ۱۸۸۹ به نخستین اعتصابات بزرگ کارگری شکل دادند. گاندی معتقد بود که دستاوردهای مشکوک تمدن متوجه خود غرب است و هند از آن مصون مانده است. او روی هم رفته مناطق روستایی هند را در مقابل آلودگی به تمدن غربی مصون میدانست.
البته تمام ویژگیهای تمدن هند هم مورد قبول او نبود. او با قانون مربوط به نجس شمردن گروههایی از مردم مبارزه میکرد.
جلد دوم این مجموعه شامل مانیفست "هند سواراج" (خود مختاری هند) است که گاندی آنرا سال ۱۹۰۹در سفر دریایی از لندن به آفریقایی جنوبی نوشت. این مانیفست راه حل مبارزه هند برای آزادی بود. برای گاندی این مانیفست اهمیت زیادی داشت. به عقیده او فقط آن که بر خود سلطه دارد قادر است خود را اداره کند. اصل عدم همکاری با انگلیسیها که سال ۱۹۲۰ علیه انگلیس به کار گرفته شد، از همین مانیفست آب میخورد. به نوشته گاندی انگلیسیها هند را اشغال نکردند، بلکه در واقع این خود هندیها بودند که هند را دو دستی به انگلیسیها دادند، و همینها نیز آنها را در قدرت نگه داشتند. این تحلیل گاندی درست بود، چون انگلیسیها کم کم در هند نفوذ کردند و این مزدوران هندی بودند که تحت فرمان اربابانشان زمینههای حکومت انگلیسیها را فراهم کردند. قانون انگلیسی که در هند حکمفرما بود به کمک همین مزدوران اعمال میشد. استعمارگران مدعی بودند که یک دولت قانونی در هند بنا نهادهاند. اما گاندی با جنبش نافرمانی مدنی سال 1930توانست نشان بدهد که این دولت قانونی غیر قانونی است. یک دولت غیرقانونی که فقیرترین فقرا را استثمار میکرد و آنها را به شیوههای مختلف، از جمله با مالیات نمک زیر فشار میگرفت.
گاندی چنانکه میدانیم، با روش مبارزه خاص خودش (مبارزه منفی و نافرمانی مدنی) در هند توفیق و و کلی پیرو داشت . اما اشکال کار اینجا بود که گاندی فکر میکرد شیوه مبارزهاش برای همه خلقهای تحت ستم از جمله یهودیان تحت تعقیب نازیها نیز مناسب بود. اما ترور هیتلر از زمین تا آسمان با شیوههای سرکوب انگلیسیها فرق داشت. انگلیسیها فقط استعمارگر بودند، اما نازیها با اتکا به ایدئولوژی فاشیستی کشتار میکردند و به صغیر و کبیر رحم نمیکردند. شلاق زدن استعمار گران کجا، کورههای آدم سوزی کجا!؟
در مقالهای که گاندی سال ۱۹۳۸در مورد مشکلات یهودیان در آلمان و اسکانشان در فلسطین نوشت، به آنها روش مقاومت بدون خشونت را توصیه کرد و ادعای آنها را در مورد فلسطین، که به نظر او مال عربها بود، رد کرد. مارتین بوبر (Martin Buber) فیلسوف اتریشی یهودی تبار در نامهای در سال ۱۹۳۹ به نظرات گاندی جواب بلند بالایی داده، که در جلد چهارم همین مجموعه چاپ شده است. او ضمن ابراز احترام به گاندی، از قیاس وضع یهودیان با هندیهای مهاجر در آفریقای جنوبی یا در خود هند ابراز شگفتی نمود. در آنزمان به علت کمبود کارگر ارزان، کارگران زیادی از هند به آفریقای جنوبی رفته بودند، که به آنها "کولی" میگفتند و با این کولیان بد رفتاری میشد. به نوشته بوبر هندیان تحت ستم در آفریقای جنوبی از اینکه کشوری به نام هند داشتند احساس دلگرمی میکردند. اما یهودیان چنین دلگرمی نداشتند. از اینکه گاندی به این نامه پاسخی داده یا نه. خبری در دست نیست.
در جلد پنجم این مجموعه نامههای گاندی از جمله به تولستوی، تاگور و نهرو چاپ شده است. گاندی زیاد به این و آن نامه مینوشت و با نامه نگاری با افراد مختلف در نقاط گوناگون هم خبر گیری و هم خبررسانی میکرد. این نامهها اما چیزهای دیگری هم بر ملا میکنند. بعضی نامهها که بین گاندی و جواهر لعل نهرو رد و دل شده حاکی از اختلافات سیاسی بین این دو است.
نهرو بعد از مدتی اقامت در اروپا و آشنایی با افکار جدید، چشم و گوشش باز شد. هنگامی که او در سال ۱۹۲۷ به هند بازگشت، سخت تحت تأثیر مارکسیسم قرار گرفته بود. او در هند شروع به ترویج عقاید مارکسیستی نمود، که گاندی را خوش نیامد و در نامهای در روزهای آغازین سال ۱۹۲۸ از او خواست در کار سیاست از هم جدا شوند و هر کس راه خودش را برود. اما نهرو چنین نکرد و از گاندی عذر خواهی کرد و تصمیم گرفت همچنان پیرو او باشد. او میدانست که راه گاندی برای مردم هند خیلی بهتر از هر ابتکار دیگری است.
گاندی یک شهروند نافرمان بود، نه یک شهروند خشمگین و شورشی. او همه کارهایش حساب شده و دقیق بود. او با برداشت خاصی که از حقیقت داشت کارهایش را علنی انجام میداد و اهل پنهانکاری و دودوزه بازی نبود.
ظاهر و باطنش یکی بود. دست خودش را حتی برای رقیبان و دشمنان رو میکرد و سر راست حرف دلش را میزد و میگفت که چه میخواهد و به چه اقداماتی دست خواهد زد. این ناشی از اخلاق گرایی او بود. مثلاً سال ۱۹۲۰ قبل از آغاز جنبش عظیم عدم همکاری، در نامهای به لرد چلمزفورد (Lord Chelmsford) نوشت: "ما که سیاست عدم همکاریمان را پیش میبریم و مردم هم دنبالمان راه میافتند . با این حال امیدم را از کف نمیدهم که شما زودتر ازخر شیطان پایین بیایید و عدالت را برقرار کنید و زحمت ما را کم کنید ".
منبع: دی ولت