Monday, May 20, 2019

فرمودند: من «برجام زهر» را سر نمی‌کشم!




فرمودند: من «برجام زهر» را سر نمی‌کشم!
هادی خرسندی
خاطرات وحیدالعظما، علمدار آقا (۲۳)
آقا با تلفن‌شان شماره‌ای گرفتند، فرمودند وقتی گفت هِلو، یک شیشکی قایم ببند. ترامپه!
عرض کردم قربان ممکن است شیشکی در زبان آنها معنی مذاکره بدهد. مگر نمی‌بینید بیلاخ ما هم در زبان آنها معنی برعکس می‌دهد. فرمودند پس فقط فوت کن، حرف نزن. نگو من اینجام!
بعد اصلاً منصرف شدند. قطع کردند. با عصبانیت فرمودند: پس برو به سفارت سوئیس بگو «یکدفعه دیگر اگر از این شماره‌ها به ما بدهند، هرچه از دهنم دربیاید، بهشان می‌گویم.» ما نه مذاکره می‌کنیم، نه جنگ می‌کنیم، نه صلح می‌کنیم، نه بی‌تفاوت می‌مانیم، نه خبیث هستیم، نه چالش می‌کنیم، نه اجازه می‌دهیم دشمن با ما مذاکره کند، یا جنگ کند، یا صلح کند، یا بی‌تفاوت بماند، یا خبیث باشد، یا چالش کند!
فرمودند: «ببین علمدار، تو که غریبه نیستی، امام راحل جام زهر را سر کشید، حالا اینها می‌خواهند من برجام زهر را سر بکشم، ولی شتر ......» عرض کردم «در خواب بیند پنبه دانه». آقا نگاه تحسین‌آمیزی به من کردند و فرمودند «آفرین! تو هم حرف‌های سیاسی یاد گرفته‌ای!»

خیلی از خودم خوشم آمد. برای اینکه بیشتر دل آقا را ببرم عرض کردم: این ترامپ هم انگار خیلی آتش به اختیار است، نرمش قهرمانانه سرش نمی‌شود، خیال می‌کند اقتصاد مقاومتی یعنی اینکه بیشتر لایک داشته باشد. هیچ تلاش مضاعفی نمی‌کند. همش کشش می‌دهد، تمدن اسلامی هم سرش نمی‌شود.
آقا خیلی کیف کردند. فرمودند: آفرین آفرین. طیب‌الله انفسکم. خوب گفتی. تمدن اسلامی چه می‌فهمد این. همین عکس‌های افطاری که گذاشته روی اینترنت ببین، سفره افطار را ببین، اولاً که سفره نیست و میز است، میزگرد افطار درست کرده! حالا این هیچّی، بعد یک زن بی‌حجاب گذاشته، هفت تا مرد نره خر دورش. یعنی من دانه دانه شمردم، هفت تا مرد. این افطاری شه. لابد با دنبلان هم روزه‌شون را باز می‌کنند. از صبحش هم نشسته بیکار پای تلفن، که من زنگ بزنم. خب این کار دیگه‌ای نداره. بیکاره. مثل بنده گرفتار نیست که.
تو خودت امروز از صبح تا حالا دیدی که مثلاً سر این بابک زنجانی و ساسی مانکن چقدر وقت من با آقا مجتبی گرفته شد که کدامشان را اعدام کنیم، کدامشان را فرار بدهیم، کدامشان را خودکشی کنیم. دو نفر داریم با سه تا گزینه روی میز. از آن طرف خاوری چالش می‌کند از کانادا برگردد، قرار شده یک هیئت استقبال برایش درست کنند در فرودگاه که به همه شایعات خاتمه بدهد. گویا می‌خواهد در انتخابات بعدی رئیس جمهوری کاندیدا شود.
منظورم این است که آقای ترامپ از این مشکلات ندارد. نه آچمز این شده نه فتیله پیچ اون. در تمام مملکتش یک بابک زنجانی ندارد، یک رضا ضراب ندارد. البته یک دانه رضا ضراب دارد که اون هم مال ماست. گرفته بدبخت را زندانی کرده. ضررش را ما میدهیم پزش را او می‌دهد.
حضرت آقا همینطور که به صفحه موبایلشان چشم دوخته بودند، فرمودند:
مشکلات ما که یکی دوتا نیست. الان یک عده‌ای برانداز در مملکت پیدا شده‌اند که در ماه مبارک رمضان، روزه می‌خورند. زندان‌های سیاسی ما پر شده از روزه خور. شلاق باقی نمانده. حالا بعضی‌شان اعتصاب غذا کرده‌اند. خب تو که اعتصاب غذا بلدی چرا به زبان خوش روزه نگرفتی؟
از فردا باید بجنگیم با صلیب سرخ بین‌المللی که چرا به سیل‌زده‌ها زیادی کمک رسانده‌ایم و پروتکل آنها را ضایع کرده‌ایم! حالا خوب شد پتوهایی که صلیب سرخ داده بود، همه‌اش را به سیل‌زده‌ها ندادیم، وگرنه مکافات داشتیم. همینی را هم که داده‌ایم، یک چیزی بدهکار شده‌ایم.
تازه اگر یک جایی به سیل‌زده‌های اخیر پتویی داده باشیم، این از پتوهای زلزله‌زدگان کرمانشاه بوده. ولی غربی‌ها که بخواهند سیاه‌نمایی کنند و برای ما پرونده بسازند، حرف درمی‌آورند که ما بیش از حد نصاب قانونی به سیل‌زده‌ها کمک کرده‌ایم. یک عده مخالفان داخلی هم به قصد خرابکاری، کمک‌های رفاهی و غذایی به مردم کرده‌اند که این هم پرونده ما را سنگین‌تر کرده.
فرمودند: بنده باورم نمی‌شد. خودم با استاندار خوزستان تلفنی صحبت کردم، پرسیدم این حرف که شما زده‌ای جدی است؟ آیا صلیب سرخ شما را بازخواست کرده که چرا زیاد به سیل‌زده‌ها رسیده‌اید؟ بیچاره نزدیک بود بزند زیر گریه. گفت قربان ما به برکت وجود رهبری، نه تنها به سیل‌زده‌ها رسیده‌ایم، بلکه حتی ازشان رد شده‌ایم!، حالا صلیب سرخ به ما حسودی می‌کند.
به استاندار گفتم حالا چطوری می‌خواهید جبران کنید اعتراض صلیب سرخ را؟ گفت قربان فعلاً که کار از کار گذشته، چاره‌ای نداریم جز اینکه یک عده سیل‌زده‌ها را بگیریم کتک بزنیم سلفی بگیریم بفرستیم برای صلیب سرخی‌ها دلشان راضی شود. به او گفتم اگر بتوانید به زور کتک پتوها را ازشان پس بگیرید، اسلامی‌تر است.
الان اگر زمان شاه بود، برای بستن زبان صلیب سرخ، شاه می‌گرفت استاندار خوزستان را حبس می‌کرد.
آقا فرمودند: آقای ترامپ از این مشکلات ندارد. شما فکرش را بکن علمدار، سیل آمده به مملکت، خب این یک چیز معمول است. از آن طرف زلزله چند شهر و روستا را با خاک یکسان کرده. از این طرف سیل برداشته سیل‌زده را برده به مناطق زلزله زده. حالا در اونجا سیل‌زده و زلزله‌زده با هم قاطی شده‌اند. دولت نمی‌داند چه کسی سیل‌زده است چه کسی زلزله‌زده! به کی باید کمک کرد، به کی باید کمک نکرد؟ مردم هم که خودشان همکاری نمی‌کنند که بروز بدهند جزو جناح سیل هستند یا جناح زلزله. حتی گاهی دروغ می‌گویند.
ما که نمی‌توانیم دانه‌دانه‌شان را شکنجه بدهیم که اعتراف کنند سیل‌زده‌اند یا زلزله‌زده. همین مشکل ایجاد کرده که بهشان یخچال بدهند یا بخاری یا پنکه یا جهیزیه عروس که به پروتکل تجاوز نشده باشد. آنوقت شایع می‌کنند که پتوهای صلیب سرخ را مجتبی برده کشور همسایه فروخته. در حالی که مجتبا اصلاً از پتو سررشته ندارد.
آقا چند تا پُک قُلّاج به پیپ مخفی زدند و فرمودند:
مشکلات ما یکی دو تا نیست. شما ببین، این کانون نویسندگان اطلاعیه داده که چرا برای سه تا نویسنده هرکدام شش سال زندان بریده‌اند. شما از این طرف نگاه کن: ما باید ۱۸ سال خرج خورد و خوراک و خواب اینها را بدهیم، تازه یک چیزی هم به کانون نویسندگان بدهکاریم. دردش را آدم کجا بگوید؟ یارو برداشته هرچی دلش خواسته روی کاغذ آورده، پایه‌های نظام را با مقاله لق کرده، علیه تمامیت ارضی مملکت سه صفحه اولش نوشته، بقیه در صفحه ۷۴، دو سطر توهین به رهبری کرده، حالا ما باید شش سال خرج او و دوتا رفیقش را بدهیم. آقای ترامپ این را نمی‌بیند، فقط نشسته منتظر است من بهش تلفن کنم.
حالا می‌بینی فردا سازمان بین‌المللی دفاع از زندانیان سیاسی، ما را بکشد زیر اخیه که چرا زیادی به زندانی‌های سیاسی شما خوش گذشته و پروتکل ما را خدشه دار کرده. اونوقت ما باید چکار کنیم؟
فرمودند: برای همین من معمولاً می‌گویم اعدامشان کنید که دردسرهای بعدی نداشته باشد.