Sunday, January 27, 2019

به جان هم افتادن چپ و راست ایرانی بر سر اتفاقات ونزوئلا!؛ ف. م. سخن



به جان هم افتادن چپ و راست ایرانی بر سر اتفاقات ونزوئلا!؛ ف. م. سخن
البته انسان دوستی و خلق دوستی و همبستگی رفیقانه و همبستگی برادرانه بسیار اعمال پسندیده و نیکویی ست و کمترین تردیدی در این گونه بروز احساسات بشردوستانه نیست.
با این همه برخی از قدمای ما، که از روی بیکاری دست به ساختن ضرب المثل می زدند و ما را امروز در قرن بیست و یکم با این ضرب المثل هایشان دچار تشتت فکر نموده اند، این احساسات را به صورت کنترل شده نیکو می دانستند خاصه این که انسان دوستی را تا جایی جایز می دانستند که ضرری و خللی به خود آدم وارد نشود.
این تیپ آدم ها، اسم خودشان را گذاشته بودند «عاقل»، و دیگرانی را که غیر خودشان بودند «خل و چل» و «معیوب المغز» می نامیدند.
مثلا یکی از ضرب المثل های ساخته ی این انسان های حسابگر این بود که چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است! این یعنی بتمرگ توو خونه ات، پول خودت رو واسه خودت و زن و بچه ات خرج کن نه واسه در و همسایه ی نیازمند!
حالا این ضرب المثل را بگذارید در کنار این شعر سعدی علیه الرحمه -که گفتند آن را بر سر در سازمان ملل نصب کرده اند و ما هر چی عکس از سازمان ملل بود، زیر ذره بین نهادیم هیچ جایش، نه بر سر در ش و نه بر خروجی های اضطراری و درهای پشتی اش، این شعر را ندیدیم که ندیدیم- باری... چی داشتم می گفتم... بله داشتم عرض می کردم که آن مَثَل چراغ را بنهید در کنار این شعر سعدی جان که می فرماید تو کز محنت دیگران بی غمی، نشاید که نام ات نهند آدمی!
خلاصه ما مانده ایم و دو جور پند و اندرز، و این که دست به نوشتن این مطلب می زنیم به خاطر همین در «میان ماندگی» است!
چند سال پیش، در کشورهای عربی، موجی به راه افتاد، به نام «بهار عربی» و چند تا حکومت با سر، و گاهی هم با ته، سرنگون شدند! ما «ایرونی ها» هم که حسرت یک انقلاب کوچولو بعد از انقلاب سال ۵۷ بر دل مان مانده، با این موج بهاری، به هوا بر خاستیم و شب و روز بهار عربی بهار عربی بود که از لب و لوچه مان مثل آب دهان پایین می ریخت! خلاصه حسرت زدگانی هستیم که به برادران عرب مان هم حسودی می کنیم! هیهات هیهات!
باری... من که وسط شاعران و نویسندگان جدید و قدیم و نظرهای متفاوت شان گیر کرده ام، یخرده عقل ام را به کار انداختم، گفتم گور پدر شاعران و نویسندگان! ببین تجربه ی خودت چه می گوید! که وقتی کمی به تجربه های ام در طول چند دهه ی گذشته مراجعه کردم دیدم بهتر است هیچ حرفی نزنم و سنگین و رنگین بنشینم سر جای ام! یعنی راست اش آمدم دهن باز کنم و به عزیزان هموطنم بگویم: چه بهاری؟! چه کشکی؟! چه دوغی؟! مگر سال ۵۷ ندیدید که وسط بهمن ماه، بهار خجسته، یهو از سمت فرانسه به تهران نزول اجلال فرمود و الان ۴۰ سال است که گیر این بهار بی پدر و مادریم؟! ول کنید بابا حال تون خوش ه! این برادران عرب هم دو روز دیگه میگن قذافی کجایی که نور به قبرت بباره! (و اتفاقا همین طور هم شد که کاش پیش بینی ام رو بر زبان می آوردم و من هم در میان تحلیلگران وطنی سری در میان سر ها در می آوردم! اَه!...)
باز هم باری... الان هم دارم می بینم یک بهار ونزوئلایی در راه آمدن است و یه چپ دارد می رود و یه راست دارد می آید!
حالا خوش به حال شان یا بد به حال شان که دارد بهار میاد! من هم یک ضرب المثل دارم که خودم آن را ساخته ام و امیدوارم روزی بر زبان و دهان هموطنان ام جاری شود و آن ضرب المثل از این قرار است:
«این یارو به من چه؟!»
در این جا هم می گویم «این یارو به من چه»، ولی راستش دلنگران هموطنان محنت کشیده ام هستم. آقا، این هموطنان به خاطر تغییر تحولات ونزوئلا، همچین به جان هم افتاده اند که بلا نسبت بلا نسبت آدم فکر می کند، این تغییر و تحولات در ایران خودمان دارد به وقوع می پیوندد و چند روز دیگر رقصندگان زیبا رو و مه پیکر ونزوئلایی در حد فاصل میدان انقلاب تا آزادی، جشن و کارناوال به راه خواهند انداخت!
بابا چه تونه دارین این طور می زنین توو سر و کله ی هم؟!
حالا کاش چپ با راست به جون هم می افتادن! نه بابا! کار از این هم خراب تر است! چپ با چپ هم با هم دست به یقه شده اند که این بابا، مادورو، جانشین بر حق حضرت چاوز، یکی از یاران حضرت مسیح و امام مهدی، چپ میانه است، چپ موزون است، چپ سنتی است، چپِ چی چی است!
بعد این یکی بابا، یعنی خووان گوآیدو چه جور راستی است؟ راست امریکایی ست؟ راست ملی مذهبی ست؟ راست مافیایی ست؟
خلاصه اون سر کره ی زمین، یه عده افتادن به جون هم و انقلاب میدانی دارن می کنن، ما هم این ور دنیا، از روی حسادت به خاطر عدم توانایی برای انقلاب کردن دچار هیجان شدیم و داریم همدیگه رو می زنیم و می دریم!
با اجازه تون، من تا دوستان دست در گریبانِ هم هستن، برم یه دو سه جلد کتاب بخونم، وقتی فضا آروم شد دوباره برگردم! :)