زیر دست خلخالی برای دست یافتن به یک زن، شوهرش را بنام قاچاق مواد مخدر اعدام کردند
سایت انقلاب اسلامی - مصاحبه محمد بلوری، روزنامه نگار و دبیر وقت گروه حوادث روزنامه «ایران» که در روزنامه ایران در 8 آذر ۱۳۹۷ منتشر شده است، را به نظر خوانندگان می آوریم. عنوان مقاله «ناگفتههای محمد بلوری در بیستمین سالگرد قتل فروهرها» ممکن است خواننده را به یاد جنایتهایی بیاندازد که شهیدان فروهرها و مختاری و پوینده و مجید شریف واحمد میرعلایی و ... قربانیانشان بودند. قرار بود اتوبوس نویسندگان را هم به دره بیاندازد تا همگی کشته شوند. این جنایتها را انسانهای فداکاری پیگرفتند و با شناسایی سازمان ترور، اسامی آمران و مأموران آنها را به خارج از ایران انتقال دادند. نشریه انقلاب اسلامی بمدت 3 سال، بطور مدام این جنایتها را پی گرفت و سازمان ترور را شناسان.
در این مصاحبه، اطلاعات قابل توجه درباره اوباشی که از همان اول انقلاب در نهادهای سرکوب بخدمت درآمدند، وجود دارد.
***
قربانیان گروه مرگ
قربانیانی خاموش، اجسادی در گوشه و کنار شهر، بازپرسانی ساکت و خبرنگارانی کنجکاو. فضای غبارآلودی که از آبان ۷۵ تا آذر ۷۷ خبرنگاران حوادث «ایران» را درگیر سؤالات بسیاری کرده بود و هنوز مانده بود تا با افزودن روشنفکران و نویسندگان به فهرست قربانیان و پی بردن به ارتباط میان آنان، بتوان عبارت «قتلهای زنجیرهای» را برایش به کار برد و رد باند سعید امامی را در این پروندهها پیدا کرد. از قتل فاطمه قائممقامی و سیامک سنجری تا محمدجعفر پوینده، محمد مختاری، مجید شریف، ابراهیم زالزاده، پروانه اسکندری و داریوش فروهر. پیگیریهای آتی نشان داد که قتلهای مشکوک سرمهماندار هواپیما و صاحب یک فروشگاه اتومبیل و نویسندگان و فعالان سیاسی در یک مرکز واحد برنامهریزی و اجرا میشد. آن چه بعدها در ادبیات سیاسی ایران به پرونده قتلهای زنجیرهای مشهور شد.
محمد بلوری روزنامهنگار پیشکسوت و دبیر وقت گروه حوادث روزنامه ایران، پس از ۲۰ سال از وقوع قتلهای زنجیرهای به بیان ناگفتههایی از نحوه افشای این جنایات پرداخته است.
بخش دوم گفتوگوی روزنامه ایران با محمد بلوری درباره «قتلهای زنجیرهای» را با هم میخوانیم.
و اما کشتاری که توسط باند سعید امامی انجام میگرفت چگونه به «قتلهای زنجیرهای» معروف شد؟
از اول آذرماه سال ۷۷ با قتلهای پیاپی نویسندگان و مترجمان، شوک ناشی از این جنایات افکار عمومی را تکان داد؛ هر چند طرح حذف چهرههای دگراندیش توسط این باند به طور پراکنده از دو سال پیش آغاز شده بود از جمله سر به نیست کردن جمعی از نویسندگان و روزنامهنگاران که در سال ۱۳۷۵ طراحی شد. قرار بود اتوبوس این گروه در راه سفر به ارمنستان در گردنه حیران توسط رانندهای که از طرف سعید امامی مأموریت داشت به دره سرنگون شود، اما همانگونه که شنیده اید، این طرح در جریان اجرا شکست خورد.
در پی اجرای برنامه قتل چندین نفر به طور پراکنده سرانجام داریوش فروهر و همسرش پروانه اسکندری توسط فرستادگان سعید امامی در منزلشان کاردآجین شدند و به طرز رقتانگیزی به قتل رسیدند.
در دوازدهم و هجدهم آذرماه همان سال محمد مختاری و محمدجعفر پوینده، دو نویسنده دگراندیش را ربودند و سپس اجسادشان در اطراف شهر تهران پیدا شد که پس از آن چند نویسنده و تحلیلگر سیاسی دیگر هم به همین سرنوشت گرفتار شدند.
آذرماه ۷۷ که من دبیر گروه حوادث روزنامه ایران بودم، گاهی خبرنگاران همکارم در تماس با پلیس خبر میگرفتند که جسد یکی از قربانیان در یکی از نقاط خلوت حاشیه شهر تهران پیدا شده و معمولاً رهگذران صبح زود هنگام عبور با این جنازهها روبهرو میشدند و مشخص بود که هنگام شب آنها را میکشند و سپس اجسادشان را در نقطه خلوت و تاریکی رها میکنند و عجیب این که درباره چنین قتلهایی خبرنگاران با سکوت مسئولان انتظامی و قضایی روبهرو میشدند و چنین به نظر میرسید که کارآگاهان پلیس و بازپرسان جنایی دادسرا درباره این قتلها به تحقیق نمیپردازند؛ چرا که درباره روند تحقیق اظهار بیاطلاعی میکردند.
هرگاه جنازه یکی از نویسندگان شناخته شدهای، چون محمد مختاری، محمدجعفر پوینده یا ابراهیم زلالزاده پیدا میشد، آن را به عنوان مجهولالهویه به پزشکی قانونی انتقال میدادند و سپس خانواده قربانی با مراجعه به سالن مردگان این سازمان جسد را شناسایی میکردند.
خبرنگاران گروه حوادث روزنامه ایران با مراجعه به خانواده هر یک از قربانیان این قتلهای زنجیرهای و گفتگو با آنها درمییافتند که مدت زمان ناپدید شدن هر یک تا پیدا شدن جنازهاش کمتر از بیستوچهار ساعت بوده است. در حقیقت هر کدام از این مردان روزی که ناپدید میشد، خانوادهاش به جستوجویش میپرداختند و وقتی از این جستوجو نتیجهای نمیگرفتند، تصور میکردند او را مأموران وزارت اطلاعات بازداشت کردهاند و شب را با نگرانی به سر میبردند با این امید که در یکی از بازداشتگاهها پیدایش خواهند کرد، اما صبح روز بعد با جنازه گمشدهشان روبهرو میشدند.