Tuesday, September 11, 2018

فرهاد تیمورزاده: مهدی خزعلی روباه مکاری است که بارها فریبش را خوردم!




فرهاد تیمورزاده: مهدی خزعلی روباه مکاری است که بارها فریبش را خوردم!
زهرا منصوری خبرنگار انصاف نیوز: جدال بین مهدی خزعلی و فرهاد تیمورزاده تازگی ندارد، سال‌ها است که آن‌ها بخاطر انتشارات حیان با یکدیگراختلاف دارند. تیمورزاده مدیر مسوول انتشارات «تیمورزاده» خود را پینوکیویی خطاب می‌کند که بارها گول خزعلی را خورده است و می‌گوید خزعلی همه‌جا از نام پدرش برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کرده است.
انصاف نیوز که پیش از این یکبار در تاریخ ۶ اردیبهشت‌ماه در گفت‌وگویی با خزعلی، روایت او از این اختلاف را جویا شده بود، اینبار میزبان فرهاد تیمورزاده بود تا به سوال‌هایی درباره‎‌ی ادعاهای مطرح شده در گفت‌وگوی قبلی با مهدی خزعلی پاسخ دهد.
تیمورزاده داستان جعل امضا و اتهام سرقت کتاب‌ها را تخیلی دانست و گفت خزعلی هرکاری از دستش برمی‌آید! تیمورزاده حتی مدعی شده است یک نفر از کارمندان انتشارات، جاسوس خزعلی بوده است و شهادت آن‌ها دروغ است.
مسوول انتشارات تیمورزاده همچنین می‌گوید هیچوقت از خزعلی عذرخواهی نکرده است و اینکار را نیز هرگز انجام نخواهد داد.
در بخش‌ی دیگر ازاین گفت‌وگو نیز از رابطه‌ی خزعلی با سعید امامی می‌گوید که حتی خزعلی کتاب امامی را چاپ کرده است.

پیش از اینکه ماجراهای حیان و مسایل مالی پیش آمده با آقای خزعلی را مطرح کنید، او بیشتر در صحنه‌ی سیاسی مطرح بود، چرا پیش از این به این موضوع نپرداخته بودید؟
_ببینید من همیشه این قضایا را مطرح کرده‌ام اما اینکه الان شنیده‌ شده است از اعجاز شبکه‌ها‌ی مجازی است. من هرچقدرتلاش کردم تا این آدم را ببخشم، نتوانستم. زیرا هیچ تغییری در مشی و رفتار این آدم ندیدم. بعضی از نوشته‌های آقای خزعلی را که بخوانید، متوجه خواهید شد که مطالب و مثال‌هایی که می‌زند وهمچنین آنچه درباره‌ی برادرش [علیرضا] می‌نویسد خلاف شرع است و اسلام آن‌ها را تایید نمی‌کند. اینکه در پوشش اسلام هرچیزی را بگوییم و به هرکسی یک وصله‌ای بچسبانیم، اصلا پذیرفتنی نیست.

حداقل درمورد خودم این نکته را می‌توانم بگویم که این آدم هرچه مال من بوده را غصب کرده است. یکبار به مزاح به خزعلی گفتم «حداقل از این مال حرام درگلوی زن و بچه‌ات نریز و به آن‌ها خیانت نکن» او در پاسخ به من گفت: «زن و بچه‌ی من اگر مال، مال حرام نباشد از گلویشان پایین نمی‌رود». خزعلی فقط می‌خواهد طرف مقابل خود را ضایع کند و به هیچ قاعده‌ای قایل نیست. در واقع الگوی مهدی خزعلی هیتلر و کسلر است، کسلر شخصیت سریال پر بیننده‌ای به نام «ارتش سری» بود که برای نجات خود یک سرباز نیمه‌جان را می‌کُشد و به شکل یک سرباز در ریل قطار به راه خود ادامه می‌داد، در واقع این فرد به گفته‌ی خود خزعلی الگویش بود.
_ تمام برنامه‌های خود را نیز بر همین مبنا می‌چیند و به هیچ قاعده‌ی اخلاقی پایبند نیست. برای او هدف، وسیله را توجیه می‌کند. او برای موفقیت خود هر کاری می‌کند. در این میان زن و بچه، دوست، پدر و مادر، هیچکدام اهمیت ندارند. یک زمانی خزعلی خواستگار دختر آقای قرائتی بود و من برای ایشان نامه فرستادم و ماجراهای کلاهبرداری خزعلی را تعریف کردم. خداوند ایشان را خیلی دوست داشت که این شر و فتنه را از سر این خانواده کم کرد. خزعلی با آقای بجنوردی نیز در سرمایه‌گذاری یک سری مشکلات داشتند که به ایشان نیز اطلاع دادم که حیان یک مکان غصبی است.
ماجرا از اینجا شروع شد که در خیابان زرین نعل حوالی میدان شهدا زیرزمینی را به عنوان انبار برای حیان از آقای سیفی که تحصیلات حوزوی داشت اجاره کرده بودیم، خزعلی یک بار چک این آقا را هم خورد [قورت داد]، کارهایی انجام می‌دهد تا طرف مقابل خود را مرعوب کند.
قرارداد شراکت خود را با خزعلی به‌صورت دستی نوشتم حتی به وزات ارشاد نیز نفرستادم، بعد از ۶ ماه با مشاهده از نزدیک رفتارهای خزعلی با دیگران پشیمان شدم و گفتم همانجا تمامش کنم. قرار شده بود که ۴۵ درصد سهم خزعلی و ۵۵ درصد برای من و برادرم باشد اما خزعلی آمد و گفت: «رسم رفاقت نیست اگر من جای تو بودم می‌گفتم ۵۱ درصد برای تو [خزعلی] باشد.»
من به افراد مختلفی بدهکار بودم که خزعلی گفت پاس کردن آن چک‌ها با من است اما نمی‌خواست اسم چک‌ها عوض شود و دلیلی که می‌آورد این بود که «اسم پدرم روی چک‌ها برود، زشت است.» حدود ۶۰ درصد از بدهی را مردم در همان شش ماه خواستند و او پرداخت کرد و بقیه‌ی چک‌ها گردن من افتاد.

آقای خزعلی در گفت‌وگویی که با ما داشتند گفتند که شما و برادرتان از او عذرخواهی کرده‌اید و حتی در برابر او دولا شده اید. در اینباره نظری دارید؟
با وجود همه‌ی اتفاق‌هایی که بین من و او افتاد، من اصلا چرا باید از خزعلی عذرخواهی کنم، این کاملا دروغ است. البته او می‌تواند بگوید سجده کرده‌ام، اما صد سال همچین چیزی در مورد من اتفاق افتادنی نیست.
این ماجرا سر دراز دارد؛ یکبار در گروه تلگرامی ورودی‌های ۶۴ پزشکی دانشگاه تهران عصبانی شد و عقده‌های خود را بروز داد و به من گفت که تو گدا بوده‌ای و من برای تو کت و شلوار خریده‌ام!
بنده قبلا پیشنهاد شراکت در حیان را به دکتر جعفریان، رییس سابق علوم پزشکی تهران، آقای دکتر محسن تبریزی متخصص چشم و آقای دکتر سید احمدیان معاون بهداشت درمان نیروی انتظامی هم داده بودم و هرکدام به دلایلی اینکار را انجام ندادند. در واقع دکتر جعفریان و سید احمدیان از جزییات مشکلات بین من و خزغلی خبر داشتند و حتی آن‌ها نیز گول ظاهرسازی‌های خزغلی را خوردند، چون به آن‌ها می‌گفت تیمورزاده می‌خواهد حق من را که تصرف کند.
همه‌ی این اتفاق‌ها روی من تاثیر گذاشت. وقتی آن پیام را نوشتم که در پناه امام عصر همه چیز تمام شد و تسویه‌ی حساب نیز انجام شد، در واقع هیچ کاری صورت نگرفته بود؛ اما یک چیزی در ذهنم بود که باید ثابت کنم همه‌ی اینها اتهام است. در این میان آقای یزدی رییس سابق قوه قضاییه نیز از ماجرا خبردار شده بود و به جناب خزعلی مرحوم نیز تذکر داده بود که «پسرت را جمع کن.»
آقای آیت الله تبریزی مشاور عالی آیت الله یزدی را در مسجدی در تقاطع چهار راه طالقانی و ولیعصر دیدم، درمدرسه‌ی آقای مجتهدی نیز یکی از پسرهای آقای خامنه‌ای را که آنجا درس طلبگی خوانده بود دیدم و با آن‌ها صحبت کردم. آن موقع‌، یعنی سال ۷۴، اصلا گمان نمی‌کردم که ظلمی صورت گیرد. من از ورامین که محل تحصیلم بود، نماز جمعه‌ها را شرکت می‌کردم و نوار کاست‌ها را می‌خریدم و نسبت به آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای یک حس عجبیی داشتم، اصلا در نظام اسلامی اتفاقاتی اینچنینی را تصور نمی‌کردم .
آقای علیرضا پارساپور، مدیر گروه اخلاق پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران نیز خزعلی را خوب می‌شناسد، چون وقتی مامور‌های آگاهی به من دستنبد زدند او نیز آنجا حضورداشت.
وقتی برای حیان از وزارت ارشاد مجوز گرفتم، اصلا خزعلی وجود نداشت. البته من با خزعلی همکلاسی بودم. او با سهمیه‌ی خانواده‌ی شهدا که جز ضعیف‌ترین نمرات هستند به خاطر برادر شهیدش در علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی قبول شد و به راحتی هم بعد از آن به دانشگاه تهران انتقالی گرفت. من با اینکه جبهه بودم اما وقتی علوم پزشکی تهران قبول شدم با سهمیه‌ی منطقه‌ی محروم شهر خودم قبول شدم و ازسهمیه‌ی رزمندگان استفاده نکردم و رتبه‌ی من ۸۲ منطقه دو شد. در حال حاضر ۴۷درصد از دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران را سهمیه‌ی رزمندگان تشکیل دادند.
آقای خزعلی به غیر از دانشگاه تهران جای دیگری درس خوانده است؟ چون برخی شایعه‌ها شنیده می‌شود که او در دانشگاه وزارت اطلاعات درس خوانده است؟ شما اطلاعی از این موضوع دارید؟
راستش شنیده‎‌ام در سال ۶۲ تکنسین اتاق عمل در تبریز قبول شد اما آن زمان در جبهه بود، من دوست جبهه‌ای مشترک با ایشان دارم. او درجنگ بیسیم‌چی بوده است.
اما اینکه در دانشگاه وزارت اطلاعات درس خوانده است یا نه را نمی‌دانم. البته او خودش در این مورد مدرس همه است، به عنوان دانشجو قبول نمی‌کند که به آنجا برود بلکه درآنجا استاد همه است و می‌تواند به همه درس اطلاعاتی بدهد، خزعلی مادر روباه‌هاست.

آقای خزعلی همیشه ارتباط خود را با شخصیت‌های امنیتی انکار می‌کرده است، ازجمله آقای سعید امامی، شما اطلاعاتی از ارتباط‌های ایشان با شخصیت‌های امنیتی دارید؟
بیخود می‌کند که ارتباط خود را با آقای سعید امامی انکار کرده است. اصلا خودش کتاب سعید امامی [کتاب هویت]* را چاپ کرد.
کارشناس پرونده‌ی ما همان کسی بود که کارشناس پرونده‌ی کرباسچی بوده است. این کارشناس اسم خودش را دکتر گذاشته بود. حالا نمی‌دانم دکتری دارد یا نه اما اسمش «هادی خلعتبری» بود. عکس خلعتبری وزیر اقتصاد را که در زمان شاه اعدام شده بود در خانه‌اش در کامرانیه نصب بود. من نمی‌دانم او چطور کارشناسی بود که در جلسه‌ها با اسلحه‌ی خزعلی بازی می‌کرد.
خزعلی اسلحه داشت؟
بله. خزعلی می‌گفت عضو نیروی مخصوص است و در واقع کارشناس پروند‌ه‌ی ما عامل آقای خزعلی بود.
خلاصه اینکه او به این خاطر که پسر آیت الله خزعلی بود راحت می‌توانست افراد مختلف را ببیند و به راحتی با آقای قندی که قاضی همان پرونده‌ی ما بود دیدار می‌کرد. حتی نزد آقای ناصری صالح آبادی که دادستان کل تهران در آن زمان بود هم رفته بود و او هم به رییس آگاهی تهران زنگ زده بود و یک سرگرد به او داده بودند. همه‌ی این کارها ظرف سه_چهار ساعت انجام شده بود! سرگرد اداره‌ی آگاهی آمد به حیاط همان خانه‌ای که خزعلی می‌خواست آن ‌را بالا بکشد و من به اتهام کلاهبرداری، سرقت و خیانت در امانت بازداشت شدم. تشویش اذهان عمومی و جعل را نیز به اتهام‌های من اضافه کردند.
درباره‌ی ساختمان حیان چیزی نوشته بودید که آقای خزعلی به دنبال تصاحب این ملک به طرق غیر قانونی است. اما او در گفت‌وگو با انصاف نیوز این موضوع را رد کرد و گفت این ملک الی‌الابد متعلق به موجر است. جریان چه بود؟
ورثه‌ی طالب [صاحب ملک حیان] نیز حرف برای گفتن زیاد دارند. آن‌ها وقتی رای دادگاه را دیدند ناامید شده بودند. وقتی ناامیدانه اعتراض کرده بودند قاضی تجدید نظر آدم درستی بود و رای اول را شکست و به نفع ورثه رای داد و حکم تخلیه را صادر کرد. اما باز هم خزعلی آنجا قرار می‌گذاشت و در ملک غصبی نماز می‌خواند.
در واقع مالک ملک آنجا را خزعلی دق داد. مالکش پیرمرد نود ساله‌ای بود که وقتی می‌رفت اجاره اش را بگیرد، خزعلی پولش را نمی‌داد. این شخص در آن سن، در گرمای تابستان در آن مکان می‌ماند و از آنجایی که آدم مقتصدی هم بود، تشنه و گرسنه می‌ماند، شب حالش بد می‌شود و به بیمارستان می‌رود و بعد از آن هم فوت می‌شود.
حال از این‌ها بگذریم، من همیشه برای آقای مرحوم مروی [داماد خانواده‌ی خزعلی] دعا می‌کنم چون با وجود اینکه خودش را کنار کشید اما در مقاطعی کمک کرد. ماجرا از این قرار بود که پارساپور با آیت الله طاهری خرم آبادی صحبت کرد که من بتوانم آقای مروی -داماد آقای خزعلی- را ببینم از آنجایی که در سازمان حج با یکدیگر بودند، او نتوانست‌ حرف آقای خرم آبادی را زمین بزند. آقای مروی قاضی القضات مملکت بود و همه‌ی مردم را می‌دید. خزعلی به همه وصل بود؛ اصلا لزومی نداشت که پدرش کاری را برای او انجام دهد، آیت الله خزعلی حتی به کسی زنگ هم نزد، مهدی خزعلی فقط از اسم پدرش استفاده کرده است و این به‌خاطر بستر بدی است که درجامعه‌ی ما رواج دارد. کافی است پسر فلانی باشی تا دست به سینه روبه‌رویت بایستند. حالا این آقازاده‌ها عقب رفته‌اند و در عوض یک تحفه‌های دیگری پیدا شده‌اند.
فردای بعد از آزادی وقتی می‌خواستم به حیان بروم، نگهبان‌های بیت پدری خزغلی آنجا بودند و اجازه ندادند که بالا بروم و هرچه داشتم آنجا ماند. به جز یک قرآن جیبی کوچک که آن را پس فرستاد.
من وقتی آن متن‌ها را ضد خزعلی نوشتم خزعلی می‌گفت حاج آقا ناراحت شده است چون آبروی او را برده‎ای، یک برگه‌ای آورد گفت اگر آن را بنویسی حاج آقا خیالش راحت می‌شود. متنی با این مضمون که «امروز در ساعت و تاریخ فلان کلیه حق و حقوق خود و برادرم را به فلانی واگذار می‌کنم و تسویه‌ی حساب نیز صورت گرفت.» این‌را یک آدم عاقل انجام می‌دهد یا یک آدم احمق؟! اما من انجام دادم!
شما باید در فضای آنوقت باشید که من تمام تلاش‌ها را کردم، هرروز آقای قندی من را به عنوان متهم می‌کشاند با مامور آگاهی آن جا بروم و از آنجایی که با دزدها سروکار داشت رفتار خوبی نداشت، اما از طرف دیگر خزغلی می‌آمد و با آقای قندی نسکافه می‌خورد و ما هم پشت در می‌ماندیم.
سال ۷۴ که بازپرس پرونده [قندی] قاضی شده بود، کتاب‌‌ها و حساب‌های ما توقیف شد و چک‌ها برگشت می‌خورد. دستخط آقای خلعتبری [کارشناس] را دارم، ایشان نوشته است «اگر فلان اشخاص در جلسه‌ی فلان در تاریخ فلان و چاپخانه‌ی فلان نیایند، به منزله‌ی این است که از اینجا هیچ طلبی ندارند.» این را یک کارشناس مالی گفته است.
یک روز سر چهاراه گلوبندک قاضی ساعت ۱۱مرا دعوت کرده بود که نظر کارشناس را ارایه کند، البته کارشناس خیلی بی‌سواد بود و هیچ‎چیز متوجه نمی‎شد. قاضی متن ۲۰ صفحه‌ای کارشناس را به من داد و اجازه نداد تا از نامه کپی بگیرم! و مجبور شدم نکات مهمش را در آن وقت کم دست‌نویس کنم. اینکه من کتاب‌هایی را به کتاب فروشی‌های مختلف داده بودم و بعدا آن‌ها چک می‌فرستادند، این را خیانت در امانت حساب کرده بودند! درحالی که در آن زمان این شکل از معامله در این صنف کاملا طبیعی بود.


«خوش بگذرد!»
نامه‌ی کارشناس خیلی تعجب آور بود چون هیچ مساله‌ای نبود و فقط من گفته بودم دیگر نمی‌توانم با آقای خزعلی همکاری کنم. البته همه‌ی این‌ها برای من درس بزرگی بود. حالا من که در چهارراه گلوبندک بودم خزعلی از پشت سر من رد شد و گفت خوش بگذرد! در آن زمان من متعجب شدم که چرا اینطور گفت در واقع باید می‌گفت خوش گذشت.
می‌خواستم وارد کتاب فروشی شوم که مامورها به جرم چک برگشتی مرا بازداشت کردند، حالا هیچ حکم جلبی را نیز به من ابلاغ نکرده بودند و اصلا جای من مشخص است و مجهول المکان نبودم و برای چک آن شرخر می‌خواستند من را بازداشت کنند. در واقع برای حسابی که مسدودی آن به دست قاضی بوده است. شرخر مدام از من می‌خواست که او را ببخشم و می‌گفت هیچکاره‌ام. وقتی از او خواستم حالا که می‌خواهد ببخشمش، رضایت دهد، گفت: «اجازه ندارم رضایت بدهم». بعد از دو سه ساعت معطلی گفتند باید بازداشت شوی و هیچ‌گونه وثیقه‌ای را هم قبول نکردند. تا اینکه دکتر فلاح با معاون کلانتری صحبت کرد و اسم سردار نقدی را آورد.
می‌دانید این اسم‌ها هستند که باعث بازداشت و آزادی یک نفر می‌شوند. در نهایت با کفالت آزاد شدم؛ اما شنبه صبح قرار شد دوباره به کلانتری مراجعه کنم.
بعدها خزعلی ماجرا تعریف کرد. آدم‌های خلافکار گاهی از اینکه دست گل خود را تعریف کنند لذت می‌برند. از اینرو بعدا گفته بود که برای نگه داشتن من در بازداشتگاه با رییس کلانتری هماهنگ کرده است اما رییس کلانتری به گشت رفته بود و معاون کلانتری هم با خودش گفته بود «قضیه‌ی چک ساده است و هر دو طرف هم دکتر هستند. اسم سردار نقدی نیز که آمده است کفالت می‌گیرم تا تمام شود برود چرا باید بازداشتگاه را پرکنیم؟»
بعد از آن ما به خانه‌ی دکتر پارساپور رفتیم. خزعلی از بس کینه‌ای است خواب به چشمش نیامده بود و به خانه‌ی ما رفته بود و صاحب خانه‌ی ما را بیدار کرده بود و وقتی فهمیده بود من آنجا نیستم. خانه‌ی باجناقم را هم که در فخر آباد بود بلد بود. ماه محرم بود و پرچم‌های عزاداری وصل بوده و باجناقم به خزعلی گفته بوده: «از این پرچم‌ها خجالت بکش» و او هم پاسخ داده: «من به‌خاطر این پرچم‌هاست که دارم اینکار را می‌کنم.» مدلش این است! خزعلی ظلم می‌کند اما از امام حسین مایه می‌گذارد.
شنبه صبح شد و حساب‌های ما نیز بسته بود. دکتر میثمی از بانک ۷۰۰ هزار تومان به شعبه ی دادگاه آورد، من رفتم به قاضی گفتم برای من قرار جعل صادر شده است و الان با پول اینجا هستم و گفتم حساب‌ها به دستور قاضی توقیف است. قاضی گفت سر آن‌‌ها شلوغ است و شاید نفهمیده‌اند. معلوم بود که قاضی خبر ندارد. بحث مالی و چک با پول باید برطرف شود و بازداشتی در کار نیست. میثمی با پاکت پول‌هایش برگشت. آقای کارشناس در گزارش‌هایش گفته بود تیمورزاده با من در جریان کارشناسی همراهی نمی‌کند؛ اما من تلفن‌هایش را ضبط کردم و دست‌خط دارد که یک روزهایی نوشته است اصلا با من کاری ندارد اما باز هم این‌ها را گفته بود. قاضی به استناد حرف کارشناس من و برادرم را بازداشت موقت کرد البته بازداشت موقت به این سادگی‌ها تمام نمی‌شود. به نظرتان ممکن است من از این آدم معذرت خواهی ‌کنم؟
مدیر مسوول حیان من بودم و اختیارش را داشتم
مساله‌ی دیگری که آقای خزعلی مطرح کرده بود این بود که شما جلد تیمورزاده را به جای کتاب‌های حیان زده‌اید. حرفی دارید که مطرح کنید؟
اصلا چنین قضیه‌ای نبوده است. حیان برای من و برادرم بوده است و من مدیر مسوول آن بودم و هر تصمیمی درباره‌ی آن می‌توانستم بگیرم. ما قراردادهایی داشتیم که چون به دست طرف دیگر قرار نرسیده بود فسخ کردند و آن‌ها در جای جدید قرارداد جدید بستند و مثل همین الان که من بعضی از قرارداد ها را با انتشارات طبیب که ۸۰ درصد برای خانم و ۲۰ درصد برای من است می‌بندم. اینکه سرقت نیست
گویا حتی کارمندهای شما شهادت داده‌اند که کتاب‌های حیان را به سرقت برده‌اید؟ درست است؟
چون آن‌ها نیز تطمیع شده بودند و همه‌ی آن افراد به آگاهی کشانده شده بودند. حتی یکی از آن افراد گماشته‌ی خزغلی بود. شهادت این افراد چیزی ر ا تغییر نمی‌دهد زیرا مدارکش هست که قرارداد آن فسخ شده است و فعالیت حیان متوقف شده است.
خزعلی از من چک سفید گرفت
آقای خزعلی ادعا کرده‌ بودند که شما امضایش را به عنوان شریک جعل کرده و از بانک وام گرفته بودید؟
این ادعایی است که او نتوانست ثابت کند. در واقع ما باید یک وام تبصره سه از بانک صادرات می‌گرفتیم و من فرم بانک که یک قسمتی از آن مربوط به قسمت شریک است را به او دادم و او فرم را از من گرفت و بعد آن برگه را امضا شده به من تحویل داد، حالا چه نقشه ای داشته است نمی‌دانم. ممکن است فرم را شخص دیگری امضا کرده باشد، چون هیچ کاری از او بعید نیست. مثلا یک روز به من گفت من به اسم تو حسابی را باز می‌کنم این چک‌ها را امضا کن و خودم حساب را پر می‌کنم. در این دوره زمانه هیچکس اینکار را نمی‌کند اما من قبول کردم . هنوز حساب را باز نکرده بود که گفت دو تا چک سفید امضا به من بده، حالا من اصلا قضیه‌ی چک‌ها را فراموش کرده بودم غافل از اینکه این اصلا ترفند خزعلی بوده است که چک سفید بگیرد و تهدید کند و به همین دلیل این ماجرای جعل امضا از این آدم بعید نیست و ممکن است که کارشناس خط را خریده باشد زیرا او مدعی شد که این امضای خزعلی نیست.
آن وامی که از بانک صادرات گرفتیم، صرف چاپ کتاب در حیان شد و خلافی صورت نگرفت. در مسایل کیفری باید قصد و نیت مجرمانه وجود داشته باشد و که فرد آن کار را به آن نیت انجام داده باشد در غیر اینصورت مجرم محسوب نمی‌شود.
من ۵٫۶ میلیون تومان از آن وامی که گرفتیم را پرداخت کردم و بعدش خزعلی در رودربایستی با آقای دکتر سید احمدیان معاون بهداشتی ناجا قرار می‌گیرد و یک چک مجدد صادر می‌کند که نشان می‌دهد پرداخت وام برعهده‌ی انتشارات حیان است.
اما از آنجایی که بانک قرار داد را با من بسته‌است و پشت سفته‌ها را برادر و پدر خانمم امضا کرده‌اند بانک صادرات چک خزعلی را قبول نمی‌کند.
خزعلی روزه‌ی خشک گرفت؟ در واقع غلط کرد!
شما گفته بودید که آقای خزعلی از اوین استوری فرستاده است اما ایشان در جواب شما گفته‌اند به جزیره‌ی مینو رفته‌اند تاخاطرات جنگ را زنده کنند؟
ببینید الان خزعلی در سرای قلم برنامه‌ای برای عید قربان برگزار می‌کند البته من نگفته بودم استوری اما او عکس خود را در حال نوشیدن «مای لگاح» با لبخند ژکوند درحالی که پا روی پای خود انداخته است منتشر می‌کند و مثلا می‌خواهد بگوید خیلی خوش است. آن موقع داستان مرتضوی نیز تازه اتفاق افتاده بود تصمیم گرفته بودم با چندتا جمله دل خودم را خنک کنم. آخر این چطور زندان رفتنی است؟
آن بدبخت ستار بهشتی که مادرش هنوز عکسش را در دست می‌گیرد او یک هزارم درصد خزعلی کاری نکرده بود. اما خزعلی در هر نقطه‌ای و هرجایی هرکاری کرده است. مثلا در نمایشگاه کتاب می‌آید بدون اینکه حقش باشد یک فضایی را اشغال می‌کند، معاون و رییس حراست نمایشگاه وقتی به خزعلی اعتراض می‌کنند او به گوششان سیلی می‌زند البته این قضیه‌ برای ۷-۸ سال پیش است، الان دیگر نمی‌تواند از اینکارها انجام دهد. این نشانه‌ی یک بیماری درداخل نظام است .
در داخل نظام نباید کسانی که به بی بی سی و voa وصل شدند حریم امنیتی پیدا کنند، این غلط است. مساله این است که چطور یک نفر می‌تواند این همه برعلیه پایه‌های نظام صحبت کند و راست راست نیز بچرخد. یا مثلا می‌گویند مهدی خزعلی روزه‌ی خشک گرفت در واقع غلط کرد؛ من او را می‌شناسم. البته این آدم آنقدر شیفته‌ی قدرت است که حاضر است به جان خودش صدمه بزند. بعضی‌ها دراین میان می‌گویند «بروید از او یاد بگیرید، طرف تخصص چشم دارد و می‌تواند ماهی صد میلیون تومان درآمد داشته باشد، اما می‌آید به خاطر من و تو مبارزه می‌کند». این‌ها برای کم تجربگی است چون اصلا ایشان تخصص چشم ندارد و کاملا غیرقانونی به بیمارستان فارابی رفت و چشم پزشکی خواند.
خزغلی می‌خواهد رییس جمهور شود
خود خزعلی درباره‌ی حضورش در بیمارستان فارابی نوشته بود که سهمیه‌ی ریاست جمهوری بوده است. آن‌موقع هنوز با قسمت فناوری‌های ریاست جمهوری ارتباط داشت و آنجا بود. من نیز یک مدتی به عنوان دوره‌ی سربازی بعد از دوره‌ی پزشکی به آنجا رفتم، هنوز این اختلاف ایجاد نشده بود و خزعلی من را معرفی کرد و آنها هم به عنوان اینکه این آدم [تیمورزاده] آدم توانمندی است من را جذب کردند. البته در نهایت نیز هیچ اتفاقی برای سربازی من نیفتاد و من آن ‌را با مبلغ یک میلیون و دویست هزار تومان خریدم.
نکته‌ای که در مورد این مقطع وجود دارد این است که آقای سجادی رییس آنجا بود و خزعلی خیلی سعی می‌کرد جای سجادی بنشیند و رییس دفتر فناوری شود و پله پله بالا رود. اگر الان از خزعلی بپرسید فرد اصلح برای ریاست جمهوری کیست می‌گوید خودم و تمام هدفش هم این است. من که هیچ دل خوشی از احمدی نژاد ندارم زیرا سیاست‌های بچگانه‌ی احمدی نژاد لطمات فراوانی وارد کرد، ولی با این‌حال اگر مجبور شوم بین او و خزعلی یک نفر را انتخاب کنم بلاشک می‌گویم احمدی نژاد.
احمدی نژاد یک ریزه مسایل اخلاقی را رعایت می‌کند اما خزعلی هیچ چیزی برایش مهم نیست و شیفته‌ی قدرت است.
بعدها من با آقای مروی در کاخ دادگستری دیداری داشتم و برای او ماجرای حیان را تعریف کردم، آقای مروی سرخود را بلند کرد و گفت پس آقا مهدی کجا بود؟ گفتم هیچی همکلاسی ما بودند و بقیه داستان را که تعریف کردم آقای مروی خودش شهادت داد و قاضی پرونده از ۵ اتهام سه تای آن‌را تبریه کرد و دوتای آن را جریمه‌ی نقدی برایم رد کرد و می‌خواست که به من ابلاغ کند اما آقای مروی تحت فشار همسرش که خواهر خزعلی بود قرار گرفت و مجبور شد از این پرونده کنار بکشد. نه که بخواهد از من دفاع کند بلکه جلوی هجمه‌ها به من بی دفاع را می‌گرفت و به من گفت که از قاضی پرونده شکایت کن تا عوضش کنیم زیرا آقای قندی [قاضی پرونده] از خزعلی ترسیده بود و جرئت نمی‌کرد هیچکاری بدون نظر او انجام دهد. آقای مروی بعد از شکایت من به معاون دادستان انتظامی قضات تلفن زد و من وقتی که معاون دادستان را دیدم او فکر می‌کرد خزعلی هستم و اشتباهی فرمایش‌های آقای مروی را متوجه شده بود و وقتی فهمید من آن شخص دیگر هستم کلا سرد شد.
در این اثنا بود که آقای مروی خود را کنار کشید و قاضی وقتی برای من رای صادر می‌کرد درو اقع متهمش از خودش شکایت کرده بود.
بعد از چندی دوباره پسر حاج آقا مروی با من تماس گرفت و گفت حاج آقا می‌خواهد شما را ببیند و بعد از کلی اصرار قبول کردم و سپس متوجه شدم خزعلی کلاه حاج آقا را هم برداشته است.
در ملاقاتمان، آقای مروی حدود سه ساعت در تبرئه‌ی خود صحبت کرد و گفت شما بیا از خزعلی شکایت کن و اگر بخواهی من نیز شهادت می‌دهم. شکایت را تنظیم کردیم و به رییس مجتمع قضایی شهید بهشتی زنگ زد و رییس مجمع من را به مشاورش ارجاع داد و مشاورش به من گفت «چرا می‌خواهی شکایت کنی؟ تو مطمئن هستی که او واقعا شهادت می‌دهد؟ آنها آدم‌ها را هل می‌دهند وسط و تماشا می‌کنند.» من هم رفتم تا درباره‌ی شکایت فکر کنم.
من همان پینوکیو هستم!
داستان زندگی من دقیقا مثل کارتون پینوکیو است. زمانی که کارتونش را می‌دیدم حرص می‌خوردم مگر می‌شود آدم آنقدر احمق باشد که مدام گول بخورد من که روبروی شما نشسته‌ام همان پینوکیو هستم. همه‌ی حماقت‌ها را مقابل این روباه مکار انجام داده‌ام، همین آقا که می‌گوید من جلویش دولا شده‌ام در دفترمن در سال ۷۷ اشک تمساح ریخت که «من می‌دانم در حق تو ظلم کرده‌ام اما کارهایم جور نمی‌شد چون وام یک میلیاردی از صندوق انصار را به من نمی‌دادند».
حتی تا جایی که من خبر دارم خزعلی حداقل تا ۳-۴ سال پیش هنوز وام سیصد میلیونی خود را که در سال ۷۶ یا ۷۵ از بانک رفاه گرفته بود پس نداده بود. وثیقه‌ی آن وام کتاب بوده است که بخشی از آن کتاب‌های غصبی برای انبار «زرین نعل» بود و سهم من نیز بین آن‌ها بوده است. خزعلی می‌گفت «کتاب‌ها را بفروش، تنها دغدغه‌ی من الان تویی! از من بگذر!». حتی برگه‌ی زمین کلاردشتی را هم به من داد که دو میلیون تومان بیشتر نمی‌ارزید و بعدا کاغذش را از من پس گرفت و معلوم نیست از چه‌کسی آن را بلند کرده بود، البته بعدها فهمیدم همه‌ی این اشک تمساح ریختن‌ها یک دلیل داشت، آن مشاوری که داستان پیشنهاد شکایت و پشتیبانی اقای مروی را از من شده بود و گفته بود که اعتماد نکنم، شده بود رییس شعبه‌ای که پرونده‌ی دعوای دیگر خزعلی به آن منتقل شده بود و داستان شکایت را فهمیده بود. درواقع احساس خطر می‌کرد، مثل اشکانی‌ها که با همسایه‌ی غربی صلح می‌کردند و با شرقی می‌جنگیدند و دوباره به سراغ غربی‌ها می‌رفتند.
سال ۸۸ خزعلی معاند نظام بود اما سال ۷۷ نه!
آقای خزعلی در واکنش به صحبت شما مبنی بر نسکافه خوردنش با سعید مرتضوی، گفته بود که آقای مرتضوی اگر با من دوستی‌ای داشت سال ۸۸ برای من ۱۵ سال حبس نمی‌برید. شما نظرتان چیست؟
سال ۷۶ پرونده‌ی من به مرتضوی ارجاع شد و جوانک یزدی ژست‌ قاضی‌های جدید را گرفت، گفت «من پرونده‌ات را می‌بینم بهت خبر می‌دهم». در نهایت با من هیچ صحبتی نشد و قرار منع تعقیب برای خزعلی صادر شد.
چرا سال ۸۸ مرتضوی برای خزعلی ۱۵ سال حبس برید؟ دلیلش این است که آن سال ۷۷ بود و این سال ۸۸ است. خزعلی الان معاند نظام است اما آن موقع معاند آدم‌هایی مثل من بود. مرتضوی با خزعلی رفیق نزدیک که نبوده است، او خزعلی پسرآیت الله خزعلی را می‌دیده است که عضو فقهای شورای نگهبان است و به قول مهدی خزعلی پدرش شخص دوم مملکت به حساب می‌آید. آقای دکتر پارساپور به من گفت منظورش از شخص دوم مملکت بعد از آقا امام عصر است.
وقتی در دادگاه تجدیدنظر از مهدی خزعلی پرسیدند که پول را چگونه داده‌ای؟ خزعلی گفت به او دلار داده‌ام و از آقای سیفی دلار گرفته‌ام و حتی چک‌های آقای سیفی که سیصد هزار دلار بود را هم خورد.
در خاطره‌ی مشترک من با خزعلی و دکتر میثمی بود و خزعلی نقشه کشید که من را به اتهام یک چک بازداشت کنند یک روز علیرضا، پسر دیگر آیت الله خزعلی که بسیار مودب بود، به دنبال من آمد که کار بازداشتم تمیز انجام شود و من به بازداشتگاه بروم و در کلانتری بمانم. پنجشنبه من را می‌خواستند بازداشت کنند که سیستم قضایی بعدش تعطیل است. مجبور هستند طرف را دو روز در بازداشتگاه نگه دارند و این شگرد خزعلی است.

*هویت: کتابی که شرح برنامه‌ی هویت پخش شده از صدا و سیما در سال ۱۳۷۵ بود و در انتشارات حیان با مقدمه‌ی مهدی خزعلی در تایید آن منتشر شد. برنامه‌ی هویت، حاوی اعترافات تلویزیونی برخی زندانیان سیاسی بود که از سعید امامی و حسین شریعتمداری به عنوان تهیه‌کنندگان آن نام برده شده است.

فرهاد تیمورزاده: مهدی خزعلی روباه مکاری است که بارها فریبش را خوردم!
زهرا منصوری خبرنگار انصاف نیوز: جدال بین مهدی خزعلی و فرهاد تیمورزاده تازگی ندارد، سال‌ها است که آن‌ها بخاطر انتشارات حیان با یکدیگراختلاف دارند. تیمورزاده مدیر مسوول انتشارات «تیمورزاده» خود را پینوکیویی خطاب می‌کند که بارها گول خزعلی را خورده است و می‌گوید خزعلی همه‌جا از نام پدرش برای رسیدن به اهداف خود استفاده می‌کرده است.
انصاف نیوز که پیش از این یکبار در تاریخ ۶ اردیبهشت‌ماه در گفت‌وگویی با خزعلی، روایت او از این اختلاف را جویا شده بود، اینبار میزبان فرهاد تیمورزاده بود تا به سوال‌هایی درباره‎‌ی ادعاهای مطرح شده در گفت‌وگوی قبلی با مهدی خزعلی پاسخ دهد.
تیمورزاده داستان جعل امضا و اتهام سرقت کتاب‌ها را تخیلی دانست و گفت خزعلی هرکاری از دستش برمی‌آید! تیمورزاده حتی مدعی شده است یک نفر از کارمندان انتشارات، جاسوس خزعلی بوده است و شهادت آن‌ها دروغ است.
مسوول انتشارات تیمورزاده همچنین می‌گوید هیچوقت از خزعلی عذرخواهی نکرده است و اینکار را نیز هرگز انجام نخواهد داد.
در بخش‌ی دیگر ازاین گفت‌وگو نیز از رابطه‌ی خزعلی با سعید امامی می‌گوید که حتی خزعلی کتاب امامی را چاپ کرده است.

پیش از اینکه ماجراهای حیان و مسایل مالی پیش آمده با آقای خزعلی را مطرح کنید، او بیشتر در صحنه‌ی سیاسی مطرح بود، چرا پیش از این به این موضوع نپرداخته بودید؟
_ببینید من همیشه این قضایا را مطرح کرده‌ام اما اینکه الان شنیده‌ شده است از اعجاز شبکه‌ها‌ی مجازی است. من هرچقدرتلاش کردم تا این آدم را ببخشم، نتوانستم. زیرا هیچ تغییری در مشی و رفتار این آدم ندیدم. بعضی از نوشته‌های آقای خزعلی را که بخوانید، متوجه خواهید شد که مطالب و مثال‌هایی که می‌زند وهمچنین آنچه درباره‌ی برادرش [علیرضا] می‌نویسد خلاف شرع است و اسلام آن‌ها را تایید نمی‌کند. اینکه در پوشش اسلام هرچیزی را بگوییم و به هرکسی یک وصله‌ای بچسبانیم، اصلا پذیرفتنی نیست.
حداقل درمورد خودم این نکته را می‌توانم بگویم که این آدم هرچه مال من بوده را غصب کرده است. یکبار به مزاح به خزعلی گفتم «حداقل از این مال حرام درگلوی زن و بچه‌ات نریز و به آن‌ها خیانت نکن» او در پاسخ به من گفت: «زن و بچه‌ی من اگر مال، مال حرام نباشد از گلویشان پایین نمی‌رود». خزعلی فقط می‌خواهد طرف مقابل خود را ضایع کند و به هیچ قاعده‌ای قایل نیست. در واقع الگوی مهدی خزعلی هیتلر و کسلر است، کسلر شخصیت سریال پر بیننده‌ای به نام «ارتش سری» بود که برای نجات خود یک سرباز نیمه‌جان را می‌کُشد و به شکل یک سرباز در ریل قطار به راه خود ادامه می‌داد، در واقع این فرد به گفته‌ی خود خزعلی الگویش بود.
_ تمام برنامه‌های خود را نیز بر همین مبنا می‌چیند و به هیچ قاعده‌ی اخلاقی پایبند نیست. برای او هدف، وسیله را توجیه می‌کند. او برای موفقیت خود هر کاری می‌کند. در این میان زن و بچه، دوست، پدر و مادر، هیچکدام اهمیت ندارند. یک زمانی خزعلی خواستگار دختر آقای قرائتی بود و من برای ایشان نامه فرستادم و ماجراهای کلاهبرداری خزعلی را تعریف کردم. خداوند ایشان را خیلی دوست داشت که این شر و فتنه را از سر این خانواده کم کرد. خزعلی با آقای بجنوردی نیز در سرمایه‌گذاری یک سری مشکلات داشتند که به ایشان نیز اطلاع دادم که حیان یک مکان غصبی است.
ماجرا از اینجا شروع شد که در خیابان زرین نعل حوالی میدان شهدا زیرزمینی را به عنوان انبار برای حیان از آقای سیفی که تحصیلات حوزوی داشت اجاره کرده بودیم، خزعلی یک بار چک این آقا را هم خورد [قورت داد]، کارهایی انجام می‌دهد تا طرف مقابل خود را مرعوب کند.
قرارداد شراکت خود را با خزعلی به‌صورت دستی نوشتم حتی به وزات ارشاد نیز نفرستادم، بعد از ۶ ماه با مشاهده از نزدیک رفتارهای خزعلی با دیگران پشیمان شدم و گفتم همانجا تمامش کنم. قرار شده بود که ۴۵ درصد سهم خزعلی و ۵۵ درصد برای من و برادرم باشد اما خزعلی آمد و گفت: «رسم رفاقت نیست اگر من جای تو بودم می‌گفتم ۵۱ درصد برای تو [خزعلی] باشد.»
من به افراد مختلفی بدهکار بودم که خزعلی گفت پاس کردن آن چک‌ها با من است اما نمی‌خواست اسم چک‌ها عوض شود و دلیلی که می‌آورد این بود که «اسم پدرم روی چک‌ها برود، زشت است.» حدود ۶۰ درصد از بدهی را مردم در همان شش ماه خواستند و او پرداخت کرد و بقیه‌ی چک‌ها گردن من افتاد.

آقای خزعلی در گفت‌وگویی که با ما داشتند گفتند که شما و برادرتان از او عذرخواهی کرده‌اید و حتی در برابر او دولا شده اید. در اینباره نظری دارید؟
با وجود همه‌ی اتفاق‌هایی که بین من و او افتاد، من اصلا چرا باید از خزعلی عذرخواهی کنم، این کاملا دروغ است. البته او می‌تواند بگوید سجده کرده‌ام، اما صد سال همچین چیزی در مورد من اتفاق افتادنی نیست.
این ماجرا سر دراز دارد؛ یکبار در گروه تلگرامی ورودی‌های ۶۴ پزشکی دانشگاه تهران عصبانی شد و عقده‌های خود را بروز داد و به من گفت که تو گدا بوده‌ای و من برای تو کت و شلوار خریده‌ام!
بنده قبلا پیشنهاد شراکت در حیان را به دکتر جعفریان، رییس سابق علوم پزشکی تهران، آقای دکتر محسن تبریزی متخصص چشم و آقای دکتر سید احمدیان معاون بهداشت درمان نیروی انتظامی هم داده بودم و هرکدام به دلایلی اینکار را انجام ندادند. در واقع دکتر جعفریان و سید احمدیان از جزییات مشکلات بین من و خزغلی خبر داشتند و حتی آن‌ها نیز گول ظاهرسازی‌های خزغلی را خوردند، چون به آن‌ها می‌گفت تیمورزاده می‌خواهد حق من را که تصرف کند.
همه‌ی این اتفاق‌ها روی من تاثیر گذاشت. وقتی آن پیام را نوشتم که در پناه امام عصر همه چیز تمام شد و تسویه‌ی حساب نیز انجام شد، در واقع هیچ کاری صورت نگرفته بود؛ اما یک چیزی در ذهنم بود که باید ثابت کنم همه‌ی اینها اتهام است. در این میان آقای یزدی رییس سابق قوه قضاییه نیز از ماجرا خبردار شده بود و به جناب خزعلی مرحوم نیز تذکر داده بود که «پسرت را جمع کن.»
آقای آیت الله تبریزی مشاور عالی آیت الله یزدی را در مسجدی در تقاطع چهار راه طالقانی و ولیعصر دیدم، درمدرسه‌ی آقای مجتهدی نیز یکی از پسرهای آقای خامنه‌ای را که آنجا درس طلبگی خوانده بود دیدم و با آن‌ها صحبت کردم. آن موقع‌، یعنی سال ۷۴، اصلا گمان نمی‌کردم که ظلمی صورت گیرد. من از ورامین که محل تحصیلم بود، نماز جمعه‌ها را شرکت می‌کردم و نوار کاست‌ها را می‌خریدم و نسبت به آقای هاشمی و آقای خامنه‌ای یک حس عجبیی داشتم، اصلا در نظام اسلامی اتفاقاتی اینچنینی را تصور نمی‌کردم .
آقای علیرضا پارساپور، مدیر گروه اخلاق پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران نیز خزعلی را خوب می‌شناسد، چون وقتی مامور‌های آگاهی به من دستنبد زدند او نیز آنجا حضورداشت.
وقتی برای حیان از وزارت ارشاد مجوز گرفتم، اصلا خزعلی وجود نداشت. البته من با خزعلی همکلاسی بودم. او با سهمیه‌ی خانواده‌ی شهدا که جز ضعیف‌ترین نمرات هستند به خاطر برادر شهیدش در علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی قبول شد و به راحتی هم بعد از آن به دانشگاه تهران انتقالی گرفت. من با اینکه جبهه بودم اما وقتی علوم پزشکی تهران قبول شدم با سهمیه‌ی منطقه‌ی محروم شهر خودم قبول شدم و ازسهمیه‌ی رزمندگان استفاده نکردم و رتبه‌ی من ۸۲ منطقه دو شد. در حال حاضر ۴۷درصد از دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران را سهمیه‌ی رزمندگان تشکیل دادند.
آقای خزعلی به غیر از دانشگاه تهران جای دیگری درس خوانده است؟ چون برخی شایعه‌ها شنیده می‌شود که او در دانشگاه وزارت اطلاعات درس خوانده است؟ شما اطلاعی از این موضوع دارید؟
راستش شنیده‎‌ام در سال ۶۲ تکنسین اتاق عمل در تبریز قبول شد اما آن زمان در جبهه بود، من دوست جبهه‌ای مشترک با ایشان دارم. او درجنگ بیسیم‌چی بوده است.
اما اینکه در دانشگاه وزارت اطلاعات درس خوانده است یا نه را نمی‌دانم. البته او خودش در این مورد مدرس همه است، به عنوان دانشجو قبول نمی‌کند که به آنجا برود بلکه درآنجا استاد همه است و می‌تواند به همه درس اطلاعاتی بدهد، خزعلی مادر روباه‌هاست.

آقای خزعلی همیشه ارتباط خود را با شخصیت‌های امنیتی انکار می‌کرده است، ازجمله آقای سعید امامی، شما اطلاعاتی از ارتباط‌های ایشان با شخصیت‌های امنیتی دارید؟
بیخود می‌کند که ارتباط خود را با آقای سعید امامی انکار کرده است. اصلا خودش کتاب سعید امامی [کتاب هویت]* را چاپ کرد.
کارشناس پرونده‌ی ما همان کسی بود که کارشناس پرونده‌ی کرباسچی بوده است. این کارشناس اسم خودش را دکتر گذاشته بود. حالا نمی‌دانم دکتری دارد یا نه اما اسمش «هادی خلعتبری» بود. عکس خلعتبری وزیر اقتصاد را که در زمان شاه اعدام شده بود در خانه‌اش در کامرانیه نصب بود. من نمی‌دانم او چطور کارشناسی بود که در جلسه‌ها با اسلحه‌ی خزعلی بازی می‌کرد.
خزعلی اسلحه داشت؟
بله. خزعلی می‌گفت عضو نیروی مخصوص است و در واقع کارشناس پروند‌ه‌ی ما عامل آقای خزعلی بود.
خلاصه اینکه او به این خاطر که پسر آیت الله خزعلی بود راحت می‌توانست افراد مختلف را ببیند و به راحتی با آقای قندی که قاضی همان پرونده‌ی ما بود دیدار می‌کرد. حتی نزد آقای ناصری صالح آبادی که دادستان کل تهران در آن زمان بود هم رفته بود و او هم به رییس آگاهی تهران زنگ زده بود و یک سرگرد به او داده بودند. همه‌ی این کارها ظرف سه_چهار ساعت انجام شده بود! سرگرد اداره‌ی آگاهی آمد به حیاط همان خانه‌ای که خزعلی می‌خواست آن ‌را بالا بکشد و من به اتهام کلاهبرداری، سرقت و خیانت در امانت بازداشت شدم. تشویش اذهان عمومی و جعل را نیز به اتهام‌های من اضافه کردند.
درباره‌ی ساختمان حیان چیزی نوشته بودید که آقای خزعلی به دنبال تصاحب این ملک به طرق غیر قانونی است. اما او در گفت‌وگو با انصاف نیوز این موضوع را رد کرد و گفت این ملک الی‌الابد متعلق به موجر است. جریان چه بود؟
ورثه‌ی طالب [صاحب ملک حیان] نیز حرف برای گفتن زیاد دارند. آن‌ها وقتی رای دادگاه را دیدند ناامید شده بودند. وقتی ناامیدانه اعتراض کرده بودند قاضی تجدید نظر آدم درستی بود و رای اول را شکست و به نفع ورثه رای داد و حکم تخلیه را صادر کرد. اما باز هم خزعلی آنجا قرار می‌گذاشت و در ملک غصبی نماز می‌خواند.
در واقع مالک ملک آنجا را خزعلی دق داد. مالکش پیرمرد نود ساله‌ای بود که وقتی می‌رفت اجاره اش را بگیرد، خزعلی پولش را نمی‌داد. این شخص در آن سن، در گرمای تابستان در آن مکان می‌ماند و از آنجایی که آدم مقتصدی هم بود، تشنه و گرسنه می‌ماند، شب حالش بد می‌شود و به بیمارستان می‌رود و بعد از آن هم فوت می‌شود.
حال از این‌ها بگذریم، من همیشه برای آقای مرحوم مروی [داماد خانواده‌ی خزعلی] دعا می‌کنم چون با وجود اینکه خودش را کنار کشید اما در مقاطعی کمک کرد. ماجرا از این قرار بود که پارساپور با آیت الله طاهری خرم آبادی صحبت کرد که من بتوانم آقای مروی -داماد آقای خزعلی- را ببینم از آنجایی که در سازمان حج با یکدیگر بودند، او نتوانست‌ حرف آقای خرم آبادی را زمین بزند. آقای مروی قاضی القضات مملکت بود و همه‌ی مردم را می‌دید. خزعلی به همه وصل بود؛ اصلا لزومی نداشت که پدرش کاری را برای او انجام دهد، آیت الله خزعلی حتی به کسی زنگ هم نزد، مهدی خزعلی فقط از اسم پدرش استفاده کرده است و این به‌خاطر بستر بدی است که درجامعه‌ی ما رواج دارد. کافی است پسر فلانی باشی تا دست به سینه روبه‌رویت بایستند. حالا این آقازاده‌ها عقب رفته‌اند و در عوض یک تحفه‌های دیگری پیدا شده‌اند.
فردای بعد از آزادی وقتی می‌خواستم به حیان بروم، نگهبان‌های بیت پدری خزغلی آنجا بودند و اجازه ندادند که بالا بروم و هرچه داشتم آنجا ماند. به جز یک قرآن جیبی کوچک که آن را پس فرستاد.
من وقتی آن متن‌ها را ضد خزعلی نوشتم خزعلی می‌گفت حاج آقا ناراحت شده است چون آبروی او را برده‎ای، یک برگه‌ای آورد گفت اگر آن را بنویسی حاج آقا خیالش راحت می‌شود. متنی با این مضمون که «امروز در ساعت و تاریخ فلان کلیه حق و حقوق خود و برادرم را به فلانی واگذار می‌کنم و تسویه‌ی حساب نیز صورت گرفت.» این‌را یک آدم عاقل انجام می‌دهد یا یک آدم احمق؟! اما من انجام دادم!
شما باید در فضای آنوقت باشید که من تمام تلاش‌ها را کردم، هرروز آقای قندی من را به عنوان متهم می‌کشاند با مامور آگاهی آن جا بروم و از آنجایی که با دزدها سروکار داشت رفتار خوبی نداشت، اما از طرف دیگر خزغلی می‌آمد و با آقای قندی نسکافه می‌خورد و ما هم پشت در می‌ماندیم.
سال ۷۴ که بازپرس پرونده [قندی] قاضی شده بود، کتاب‌‌ها و حساب‌های ما توقیف شد و چک‌ها برگشت می‌خورد. دستخط آقای خلعتبری [کارشناس] را دارم، ایشان نوشته است «اگر فلان اشخاص در جلسه‌ی فلان در تاریخ فلان و چاپخانه‌ی فلان نیایند، به منزله‌ی این است که از اینجا هیچ طلبی ندارند.» این را یک کارشناس مالی گفته است.
یک روز سر چهاراه گلوبندک قاضی ساعت ۱۱مرا دعوت کرده بود که نظر کارشناس را ارایه کند، البته کارشناس خیلی بی‌سواد بود و هیچ‎چیز متوجه نمی‎شد. قاضی متن ۲۰ صفحه‌ای کارشناس را به من داد و اجازه نداد تا از نامه کپی بگیرم! و مجبور شدم نکات مهمش را در آن وقت کم دست‌نویس کنم. اینکه من کتاب‌هایی را به کتاب فروشی‌های مختلف داده بودم و بعدا آن‌ها چک می‌فرستادند، این را خیانت در امانت حساب کرده بودند! درحالی که در آن زمان این شکل از معامله در این صنف کاملا طبیعی بود.


«خوش بگذرد!»
نامه‌ی کارشناس خیلی تعجب آور بود چون هیچ مساله‌ای نبود و فقط من گفته بودم دیگر نمی‌توانم با آقای خزعلی همکاری کنم. البته همه‌ی این‌ها برای من درس بزرگی بود. حالا من که در چهارراه گلوبندک بودم خزعلی از پشت سر من رد شد و گفت خوش بگذرد! در آن زمان من متعجب شدم که چرا اینطور گفت در واقع باید می‌گفت خوش گذشت.
می‌خواستم وارد کتاب فروشی شوم که مامورها به جرم چک برگشتی مرا بازداشت کردند، حالا هیچ حکم جلبی را نیز به من ابلاغ نکرده بودند و اصلا جای من مشخص است و مجهول المکان نبودم و برای چک آن شرخر می‌خواستند من را بازداشت کنند. در واقع برای حسابی که مسدودی آن به دست قاضی بوده است. شرخر مدام از من می‌خواست که او را ببخشم و می‌گفت هیچکاره‌ام. وقتی از او خواستم حالا که می‌خواهد ببخشمش، رضایت دهد، گفت: «اجازه ندارم رضایت بدهم». بعد از دو سه ساعت معطلی گفتند باید بازداشت شوی و هیچ‌گونه وثیقه‌ای را هم قبول نکردند. تا اینکه دکتر فلاح با معاون کلانتری صحبت کرد و اسم سردار نقدی را آورد.
می‌دانید این اسم‌ها هستند که باعث بازداشت و آزادی یک نفر می‌شوند. در نهایت با کفالت آزاد شدم؛ اما شنبه صبح قرار شد دوباره به کلانتری مراجعه کنم.
بعدها خزعلی ماجرا تعریف کرد. آدم‌های خلافکار گاهی از اینکه دست گل خود را تعریف کنند لذت می‌برند. از اینرو بعدا گفته بود که برای نگه داشتن من در بازداشتگاه با رییس کلانتری هماهنگ کرده است اما رییس کلانتری به گشت رفته بود و معاون کلانتری هم با خودش گفته بود «قضیه‌ی چک ساده است و هر دو طرف هم دکتر هستند. اسم سردار نقدی نیز که آمده است کفالت می‌گیرم تا تمام شود برود چرا باید بازداشتگاه را پرکنیم؟»
بعد از آن ما به خانه‌ی دکتر پارساپور رفتیم. خزعلی از بس کینه‌ای است خواب به چشمش نیامده بود و به خانه‌ی ما رفته بود و صاحب خانه‌ی ما را بیدار کرده بود و وقتی فهمیده بود من آنجا نیستم. خانه‌ی باجناقم را هم که در فخر آباد بود بلد بود. ماه محرم بود و پرچم‌های عزاداری وصل بوده و باجناقم به خزعلی گفته بوده: «از این پرچم‌ها خجالت بکش» و او هم پاسخ داده: «من به‌خاطر این پرچم‌هاست که دارم اینکار را می‌کنم.» مدلش این است! خزعلی ظلم می‌کند اما از امام حسین مایه می‌گذارد.
شنبه صبح شد و حساب‌های ما نیز بسته بود. دکتر میثمی از بانک ۷۰۰ هزار تومان به شعبه ی دادگاه آورد، من رفتم به قاضی گفتم برای من قرار جعل صادر شده است و الان با پول اینجا هستم و گفتم حساب‌ها به دستور قاضی توقیف است. قاضی گفت سر آن‌‌ها شلوغ است و شاید نفهمیده‌اند. معلوم بود که قاضی خبر ندارد. بحث مالی و چک با پول باید برطرف شود و بازداشتی در کار نیست. میثمی با پاکت پول‌هایش برگشت. آقای کارشناس در گزارش‌هایش گفته بود تیمورزاده با من در جریان کارشناسی همراهی نمی‌کند؛ اما من تلفن‌هایش را ضبط کردم و دست‌خط دارد که یک روزهایی نوشته است اصلا با من کاری ندارد اما باز هم این‌ها را گفته بود. قاضی به استناد حرف کارشناس من و برادرم را بازداشت موقت کرد البته بازداشت موقت به این سادگی‌ها تمام نمی‌شود. به نظرتان ممکن است من از این آدم معذرت خواهی ‌کنم؟
مدیر مسوول حیان من بودم و اختیارش را داشتم
مساله‌ی دیگری که آقای خزعلی مطرح کرده بود این بود که شما جلد تیمورزاده را به جای کتاب‌های حیان زده‌اید. حرفی دارید که مطرح کنید؟
اصلا چنین قضیه‌ای نبوده است. حیان برای من و برادرم بوده است و من مدیر مسوول آن بودم و هر تصمیمی درباره‌ی آن می‌توانستم بگیرم. ما قراردادهایی داشتیم که چون به دست طرف دیگر قرار نرسیده بود فسخ کردند و آن‌ها در جای جدید قرارداد جدید بستند و مثل همین الان که من بعضی از قرارداد ها را با انتشارات طبیب که ۸۰ درصد برای خانم و ۲۰ درصد برای من است می‌بندم. اینکه سرقت نیست
گویا حتی کارمندهای شما شهادت داده‌اند که کتاب‌های حیان را به سرقت برده‌اید؟ درست است؟
چون آن‌ها نیز تطمیع شده بودند و همه‌ی آن افراد به آگاهی کشانده شده بودند. حتی یکی از آن افراد گماشته‌ی خزغلی بود. شهادت این افراد چیزی ر ا تغییر نمی‌دهد زیرا مدارکش هست که قرارداد آن فسخ شده است و فعالیت حیان متوقف شده است.
خزعلی از من چک سفید گرفت
آقای خزعلی ادعا کرده‌ بودند که شما امضایش را به عنوان شریک جعل کرده و از بانک وام گرفته بودید؟
این ادعایی است که او نتوانست ثابت کند. در واقع ما باید یک وام تبصره سه از بانک صادرات می‌گرفتیم و من فرم بانک که یک قسمتی از آن مربوط به قسمت شریک است را به او دادم و او فرم را از من گرفت و بعد آن برگه را امضا شده به من تحویل داد، حالا چه نقشه ای داشته است نمی‌دانم. ممکن است فرم را شخص دیگری امضا کرده باشد، چون هیچ کاری از او بعید نیست. مثلا یک روز به من گفت من به اسم تو حسابی را باز می‌کنم این چک‌ها را امضا کن و خودم حساب را پر می‌کنم. در این دوره زمانه هیچکس اینکار را نمی‌کند اما من قبول کردم . هنوز حساب را باز نکرده بود که گفت دو تا چک سفید امضا به من بده، حالا من اصلا قضیه‌ی چک‌ها را فراموش کرده بودم غافل از اینکه این اصلا ترفند خزعلی بوده است که چک سفید بگیرد و تهدید کند و به همین دلیل این ماجرای جعل امضا از این آدم بعید نیست و ممکن است که کارشناس خط را خریده باشد زیرا او مدعی شد که این امضای خزعلی نیست.
آن وامی که از بانک صادرات گرفتیم، صرف چاپ کتاب در حیان شد و خلافی صورت نگرفت. در مسایل کیفری باید قصد و نیت مجرمانه وجود داشته باشد و که فرد آن کار را به آن نیت انجام داده باشد در غیر اینصورت مجرم محسوب نمی‌شود.
من ۵٫۶ میلیون تومان از آن وامی که گرفتیم را پرداخت کردم و بعدش خزعلی در رودربایستی با آقای دکتر سید احمدیان معاون بهداشتی ناجا قرار می‌گیرد و یک چک مجدد صادر می‌کند که نشان می‌دهد پرداخت وام برعهده‌ی انتشارات حیان است.
اما از آنجایی که بانک قرار داد را با من بسته‌است و پشت سفته‌ها را برادر و پدر خانمم امضا کرده‌اند بانک صادرات چک خزعلی را قبول نمی‌کند.
خزعلی روزه‌ی خشک گرفت؟ در واقع غلط کرد!
شما گفته بودید که آقای خزعلی از اوین استوری فرستاده است اما ایشان در جواب شما گفته‌اند به جزیره‌ی مینو رفته‌اند تاخاطرات جنگ را زنده کنند؟
ببینید الان خزعلی در سرای قلم برنامه‌ای برای عید قربان برگزار می‌کند البته من نگفته بودم استوری اما او عکس خود را در حال نوشیدن «مای لگاح» با لبخند ژکوند درحالی که پا روی پای خود انداخته است منتشر می‌کند و مثلا می‌خواهد بگوید خیلی خوش است. آن موقع داستان مرتضوی نیز تازه اتفاق افتاده بود تصمیم گرفته بودم با چندتا جمله دل خودم را خنک کنم. آخر این چطور زندان رفتنی است؟
آن بدبخت ستار بهشتی که مادرش هنوز عکسش را در دست می‌گیرد او یک هزارم درصد خزعلی کاری نکرده بود. اما خزعلی در هر نقطه‌ای و هرجایی هرکاری کرده است. مثلا در نمایشگاه کتاب می‌آید بدون اینکه حقش باشد یک فضایی را اشغال می‌کند، معاون و رییس حراست نمایشگاه وقتی به خزعلی اعتراض می‌کنند او به گوششان سیلی می‌زند البته این قضیه‌ برای ۷-۸ سال پیش است، الان دیگر نمی‌تواند از اینکارها انجام دهد. این نشانه‌ی یک بیماری درداخل نظام است .
در داخل نظام نباید کسانی که به بی بی سی و voa وصل شدند حریم امنیتی پیدا کنند، این غلط است. مساله این است که چطور یک نفر می‌تواند این همه برعلیه پایه‌های نظام صحبت کند و راست راست نیز بچرخد. یا مثلا می‌گویند مهدی خزعلی روزه‌ی خشک گرفت در واقع غلط کرد؛ من او را می‌شناسم. البته این آدم آنقدر شیفته‌ی قدرت است که حاضر است به جان خودش صدمه بزند. بعضی‌ها دراین میان می‌گویند «بروید از او یاد بگیرید، طرف تخصص چشم دارد و می‌تواند ماهی صد میلیون تومان درآمد داشته باشد، اما می‌آید به خاطر من و تو مبارزه می‌کند». این‌ها برای کم تجربگی است چون اصلا ایشان تخصص چشم ندارد و کاملا غیرقانونی به بیمارستان فارابی رفت و چشم پزشکی خواند.
خزغلی می‌خواهد رییس جمهور شود
خود خزعلی درباره‌ی حضورش در بیمارستان فارابی نوشته بود که سهمیه‌ی ریاست جمهوری بوده است. آن‌موقع هنوز با قسمت فناوری‌های ریاست جمهوری ارتباط داشت و آنجا بود. من نیز یک مدتی به عنوان دوره‌ی سربازی بعد از دوره‌ی پزشکی به آنجا رفتم، هنوز این اختلاف ایجاد نشده بود و خزعلی من را معرفی کرد و آنها هم به عنوان اینکه این آدم [تیمورزاده] آدم توانمندی است من را جذب کردند. البته در نهایت نیز هیچ اتفاقی برای سربازی من نیفتاد و من آن ‌را با مبلغ یک میلیون و دویست هزار تومان خریدم.
نکته‌ای که در مورد این مقطع وجود دارد این است که آقای سجادی رییس آنجا بود و خزعلی خیلی سعی می‌کرد جای سجادی بنشیند و رییس دفتر فناوری شود و پله پله بالا رود. اگر الان از خزعلی بپرسید فرد اصلح برای ریاست جمهوری کیست می‌گوید خودم و تمام هدفش هم این است. من که هیچ دل خوشی از احمدی نژاد ندارم زیرا سیاست‌های بچگانه‌ی احمدی نژاد لطمات فراوانی وارد کرد، ولی با این‌حال اگر مجبور شوم بین او و خزعلی یک نفر را انتخاب کنم بلاشک می‌گویم احمدی نژاد.
احمدی نژاد یک ریزه مسایل اخلاقی را رعایت می‌کند اما خزعلی هیچ چیزی برایش مهم نیست و شیفته‌ی قدرت است.
بعدها من با آقای مروی در کاخ دادگستری دیداری داشتم و برای او ماجرای حیان را تعریف کردم، آقای مروی سرخود را بلند کرد و گفت پس آقا مهدی کجا بود؟ گفتم هیچی همکلاسی ما بودند و بقیه داستان را که تعریف کردم آقای مروی خودش شهادت داد و قاضی پرونده از ۵ اتهام سه تای آن‌را تبریه کرد و دوتای آن را جریمه‌ی نقدی برایم رد کرد و می‌خواست که به من ابلاغ کند اما آقای مروی تحت فشار همسرش که خواهر خزعلی بود قرار گرفت و مجبور شد از این پرونده کنار بکشد. نه که بخواهد از من دفاع کند بلکه جلوی هجمه‌ها به من بی دفاع را می‌گرفت و به من گفت که از قاضی پرونده شکایت کن تا عوضش کنیم زیرا آقای قندی [قاضی پرونده] از خزعلی ترسیده بود و جرئت نمی‌کرد هیچکاری بدون نظر او انجام دهد. آقای مروی بعد از شکایت من به معاون دادستان انتظامی قضات تلفن زد و من وقتی که معاون دادستان را دیدم او فکر می‌کرد خزعلی هستم و اشتباهی فرمایش‌های آقای مروی را متوجه شده بود و وقتی فهمید من آن شخص دیگر هستم کلا سرد شد.
در این اثنا بود که آقای مروی خود را کنار کشید و قاضی وقتی برای من رای صادر می‌کرد درو اقع متهمش از خودش شکایت کرده بود.
بعد از چندی دوباره پسر حاج آقا مروی با من تماس گرفت و گفت حاج آقا می‌خواهد شما را ببیند و بعد از کلی اصرار قبول کردم و سپس متوجه شدم خزعلی کلاه حاج آقا را هم برداشته است.
در ملاقاتمان، آقای مروی حدود سه ساعت در تبرئه‌ی خود صحبت کرد و گفت شما بیا از خزعلی شکایت کن و اگر بخواهی من نیز شهادت می‌دهم. شکایت را تنظیم کردیم و به رییس مجتمع قضایی شهید بهشتی زنگ زد و رییس مجمع من را به مشاورش ارجاع داد و مشاورش به من گفت «چرا می‌خواهی شکایت کنی؟ تو مطمئن هستی که او واقعا شهادت می‌دهد؟ آنها آدم‌ها را هل می‌دهند وسط و تماشا می‌کنند.» من هم رفتم تا درباره‌ی شکایت فکر کنم.
من همان پینوکیو هستم!
داستان زندگی من دقیقا مثل کارتون پینوکیو است. زمانی که کارتونش را می‌دیدم حرص می‌خوردم مگر می‌شود آدم آنقدر احمق باشد که مدام گول بخورد من که روبروی شما نشسته‌ام همان پینوکیو هستم. همه‌ی حماقت‌ها را مقابل این روباه مکار انجام داده‌ام، همین آقا که می‌گوید من جلویش دولا شده‌ام در دفترمن در سال ۷۷ اشک تمساح ریخت که «من می‌دانم در حق تو ظلم کرده‌ام اما کارهایم جور نمی‌شد چون وام یک میلیاردی از صندوق انصار را به من نمی‌دادند».
حتی تا جایی که من خبر دارم خزعلی حداقل تا ۳-۴ سال پیش هنوز وام سیصد میلیونی خود را که در سال ۷۶ یا ۷۵ از بانک رفاه گرفته بود پس نداده بود. وثیقه‌ی آن وام کتاب بوده است که بخشی از آن کتاب‌های غصبی برای انبار «زرین نعل» بود و سهم من نیز بین آن‌ها بوده است. خزعلی می‌گفت «کتاب‌ها را بفروش، تنها دغدغه‌ی من الان تویی! از من بگذر!». حتی برگه‌ی زمین کلاردشتی را هم به من داد که دو میلیون تومان بیشتر نمی‌ارزید و بعدا کاغذش را از من پس گرفت و معلوم نیست از چه‌کسی آن را بلند کرده بود، البته بعدها فهمیدم همه‌ی این اشک تمساح ریختن‌ها یک دلیل داشت، آن مشاوری که داستان پیشنهاد شکایت و پشتیبانی اقای مروی را از من شده بود و گفته بود که اعتماد نکنم، شده بود رییس شعبه‌ای که پرونده‌ی دعوای دیگر خزعلی به آن منتقل شده بود و داستان شکایت را فهمیده بود. درواقع احساس خطر می‌کرد، مثل اشکانی‌ها که با همسایه‌ی غربی صلح می‌کردند و با شرقی می‌جنگیدند و دوباره به سراغ غربی‌ها می‌رفتند.
سال ۸۸ خزعلی معاند نظام بود اما سال ۷۷ نه!
آقای خزعلی در واکنش به صحبت شما مبنی بر نسکافه خوردنش با سعید مرتضوی، گفته بود که آقای مرتضوی اگر با من دوستی‌ای داشت سال ۸۸ برای من ۱۵ سال حبس نمی‌برید. شما نظرتان چیست؟
سال ۷۶ پرونده‌ی من به مرتضوی ارجاع شد و جوانک یزدی ژست‌ قاضی‌های جدید را گرفت، گفت «من پرونده‌ات را می‌بینم بهت خبر می‌دهم». در نهایت با من هیچ صحبتی نشد و قرار منع تعقیب برای خزعلی صادر شد.
چرا سال ۸۸ مرتضوی برای خزعلی ۱۵ سال حبس برید؟ دلیلش این است که آن سال ۷۷ بود و این سال ۸۸ است. خزعلی الان معاند نظام است اما آن موقع معاند آدم‌هایی مثل من بود. مرتضوی با خزعلی رفیق نزدیک که نبوده است، او خزعلی پسرآیت الله خزعلی را می‌دیده است که عضو فقهای شورای نگهبان است و به قول مهدی خزعلی پدرش شخص دوم مملکت به حساب می‌آید. آقای دکتر پارساپور به من گفت منظورش از شخص دوم مملکت بعد از آقا امام عصر است.
وقتی در دادگاه تجدیدنظر از مهدی خزعلی پرسیدند که پول را چگونه داده‌ای؟ خزعلی گفت به او دلار داده‌ام و از آقای سیفی دلار گرفته‌ام و حتی چک‌های آقای سیفی که سیصد هزار دلار بود را هم خورد.
در خاطره‌ی مشترک من با خزعلی و دکتر میثمی بود و خزعلی نقشه کشید که من را به اتهام یک چک بازداشت کنند یک روز علیرضا، پسر دیگر آیت الله خزعلی که بسیار مودب بود، به دنبال من آمد که کار بازداشتم تمیز انجام شود و من به بازداشتگاه بروم و در کلانتری بمانم. پنجشنبه من را می‌خواستند بازداشت کنند که سیستم قضایی بعدش تعطیل است. مجبور هستند طرف را دو روز در بازداشتگاه نگه دارند و این شگرد خزعلی است.

*هویت: کتابی که شرح برنامه‌ی هویت پخش شده از صدا و سیما در سال ۱۳۷۵ بود و در انتشارات حیان با مقدمه‌ی مهدی خزعلی در تایید آن منتشر شد. برنامه‌ی هویت، حاوی اعترافات تلویزیونی برخی زندانیان سیاسی بود که از سعید امامی و حسین شریعتمداری به عنوان تهیه‌کنندگان آن نام برده شده است.