Friday, July 20, 2018

چهره‌ی خدا در قرآن


چهره‌ی خدا در قرآن

- باید خداباوری را از دین‌باوری تفکیک کنیم. خداباوری در گوهر خود امری‌ست شخصی؛ هر انسانی تصور خاص خود از خدا را دارد که حتا ممکن است نتواند آن را توضیح یا تشریح کند؛ خدا، نخستین و آخرین تکیه‌گاهی است که انسان به هنگام شادی یا رنج با آن بده و بستان یا گفتگو می‌کند. ولی دین، کسب ‌و کار است یا دقیق‌تر گفته شود تجارت در معنای سیاسی و اقتصادی‌اش است.

چهارشنبه ۲۷ تیر ۱۳۹۷ برابر با ۱۸ ژوئیه ۲۰۱۸

ب. بی‌نیاز (داریوش) - کیهان لندن

– بنا بر باور مسلمانان، قرآن کلام خداست و فرشته جبرئیل رساننده‌ی این سخنان خدا به محمد بوده است. به سخن دیگر، مسلمانان بر این باورند که قرآن کلام محمد نیست و آنچه در قرآن آمده فقط بازگویی سخن خداست که از دهان محمد بیرون آمده است. از این روست که مسلمانان به قرآن، «کلام‌‌الله» نیز گویند

تناقضات قرآنی کشف جدید منتقدان اسلام نیست. این تناقضات آنچنان روشن و برجسته‌اند که حتا الاهیات‌شناسان نخستین اسلامی بدان پی برده بودند
اگر پندار را بر درستی گزاره‌ی بالا بگذاریم، آنگاه من انسان، به عنوان خواننده‌ی قرآن، باید بتوانم از لابلای متون قرآنی به شناخت خدا، هر چند نسبی، برسم.
به راستی قرآن چه نگاره یا تصویری از خدا به ما می‌دهد؟
کسانی که قرآن را از ابتدا تا به انتها با شکیبایی خواننده‌اند، بی‌درنگ به این نتیجه می‌رسند که ۱- تقریباً همگی سوره‌های قرآن بدون ساختاربندی و پیوستگی هستند، هیچ داستان یا موضوعی از ابتدا تا به آخر منظم بیان نمی‌شود. احساس خواننده چنین است که هر سوره مانند پارچه‌ی چهل‌تکه‌ای است که هیچ هماهنگی رنگی و موادی میان‌شان نیست. ۲- از همه چشمگیرتر تناقضات متون قرآنی هستند.
در این نوشتار، مورد یک بالا، آشوب در ساختار داستان‌نویسی، مَد نظر نیست زیرا از زاویه‌ی داستان‌نویسی باید تأکید کرد که سبک نگارش قرآن کمتر با تورات- که داستان‌هایش ساختارمندند- ولی بیشتر با متون بودایی که سوتره‌بندی شده (Sutra) نزدیکی دارد. کوتاه می‌توان گفت که داستان‌ها و قصه‌های قرآن از انجیل عهد عتیق برگرفته شده‌اند ولی سبک نگارش آنها مانند کتاب‌های بودایی(۱) است. منظورم از بودیسم البته جریان بودیستی «وجره‌یانه» است که پس از مهایانه و هینه‌یانه بزرگترین جریان بودیسم را تشکیل می‌دهد و پیروانش سده‌ها در شرق ایران ساسانی ساکن بودند.
همانگونه که گفته شد در اینجا، تناقضات قرآن، موضوع مورد بحث ماست. تناقضات قرآنی کشف جدید منتقدان اسلام نیست. این تناقضات آنچنان روشن و برجسته‌اند که حتا الاهیات‌شناسان نخستین اسلامی بدان پی برده بودند. در فرآیند بحث‌های اولیه درباره‌ی تناقضات قرآن، سرانجام عُلما و مجتهدان مسلمان به یک راه حل نهایی رسیدند. این راه حل نهایی که می‌باید تناقضات قرآن را توضیح بدهد، به نام «ناسخ و منسوخ» در الاهیات اسلامی شهرت دارد.
ویکی‌پدیا «ناسخ و منسوخ» را اینگونه ترجمه می‌کند: در قرآن دو دسته آیات وجود دارند: «ناسخ، آیاتی است که پس از نزول جای حکم آیاتی را که قبلاً نازل شده و مورد عمل بوده می‌گیرند. منسوخ، همان آیات قبلی است که با نزول آیات ناسخ، زمان عمل به آنها پایان می‌یابد.» همین تعریف را در «ویکی شیعه» مشاهده می‌کنیم.
به زبان ساده‌تر: یعنی خدا در زمان «الف»، در گذشته، سخنی گفته که آن را برای امروز، زمان «ب» نادرست می‌داند، به همین دلیل یک آیه دیگر برای ابطال آیه‌ی زمان «الف» یعنی قدیمی‌تر می‌فرستد. برای نمونه می‌توان به آیه‌های مربوط به شرابخواری، نماز و مناسبات مسلمانان با یهودیان، مسیحیان و کلاً ادیان دیگر اشاره کرد.
در سوره‌های ۲ (بقره)، آیه ۲۱۹ و ۴ (نساء)، آیه ۴۳ هنوز شراب ممنوع نشده ولی هشدار داده می‌شود که زیاده‌روی نشود و به ویژه به هنگام عبادت نباید مست بود. در سوره‌ی ۵ (مائده)، آیه ۹۰ شرابخواری کاملاً ممنوع می‌شود. همچنین نگاه کنید به سوره‌های مربوط به نماز که ابتدا دو بار بود (در سوره‌های ۱۷، آیه‌ی ۷۸/ سوره‌ی ۳۰، آیه‌ی ۱۷) ولی در سوره‌ی ۲، آیه‌ی ۲۳۸ سه بار می‌شود. البته در اینجا باید یادآوری شود که سرانجام تحت تأثیر و نفوذ ایرانیان در دوره‌ی خلافت عباسیان، نمازهای پنجگانه‌ی زرتشتیان جای نمازهای سه‌گانه‌ی قرآن را گرفت.
همین روند تناقض‌گویی قرآن را ما در رابطه با دیگر ادیان مشاهده می‌کنیم. ابتدا این ادیان به عنوان «اهل کتاب» نام برده می‌شوند. نه فقط این، بلکه گفته می‌شود که ابراهیم (سوره ۳، آیه ۶۷)، لوت (سوره‌ی ۵۱، آیه ۳۶)، نوح (سوره‌ی ۱۰، آیه ۷۲)، یوسف پسر یعقوب (سوره‌ی ۱۲، آیه ۱۰۱)، سلیمان (سوره‌ی ۲۷، آیه ۹۱) و پیروان مسیح به طور کلی (سوره‌ی ۵، آیه ۱۱۱) «مسلمان» بودند.(۲)
ولی بعدها، یهودیان «خوک» و «کثیف» (سوره ۵، آیه ۶۰) نامیده می‌شوند و مسیحیان در ردیف مُشرکان قرار داده می‌شوند.
«اى کسانى که ایمان آورده‌اید، جهودان و ترسایان را دوست و همدل مگیرید. برخى از آنان دوستان برخى دیگرند و هر کس از شما که با آنها دوستى و همدلى دارد او از آنهاست. همانا خدا گروه ستمکاران را راه ننماید.» [سوره‌ی ۵/ آیه ۵۱]
از آنجا که این آیه نسبت به آیه‌های آشتی‌جویانه دیرتر آمد به همین دلیل «ناسخ» می‌باشند و آیه‌های آشتی‌جویانه‌ی گذشته «منسوخ» می‌گردند، یعنی دیگر از اعتبار و ارزش برخوردار نیستند.
پیش از ادامه‌ی موضوع، به یک نکته‌ی بنیادین در الاهیات یکتاپرستی اشاره کنم. خدا از نظر یکتاپرستان و شاید بسیاری از مردم جهان، همه‌چیزدان، خرد مطلق، مُشرف بر کل جهان و… است. او (خدا) نه آلوده‌ی زمان است و نه آلوده‌ی مکان؛ او تابع زمان و مکان نیست بلکه زمان و مکان، تابع اویند. به زبان فلسفی [متافیزیکی] بگوییم خدا تابع تغییرات زمان و مکان نیست؛ این جهان ماست که باید خود را با اراده‌ی خدا سازگار کند و نه خدا خود را با تغییرات دنیوی ما.
حال برای مغز ساده ولی پرسشگر خواننده این پرسش پیش می‌آید که چرا این خدای مطلق همه‌چیزدان مُشرِف بر عالم مادی نظرات خود را در فاصله‌ زمانی «الف» تا «ب» تغییر داده است؟ قرآن به گونه‌ای از خدا سخن می‌گوید که گویی این خدای همه‌چیزدان هیچ اطلاعی از ضعف‌های بندگانش ندارد به همین دلیل در آغاز شرابخواری را ممنوع می‌کند ولی «بعداً» پی می‌برد که انسان‌ها حد و مرز خود را نمی‌شناسند و مجبور می‌شود که شرابخواری را ممنوع کند! چنین خدایی از یک انسان قانونگذار متوسط‌الحال که ما هر روز در پیرامون خود می‌بینیم دوراندیش‌تر و عاقل‌تر نیست.
قرآن، خدا را تا سطح یک «انسان» بی‌برنامه‌ی ندانم‌کار تنزل می‌دهد. خدا در قرآن یک‌بار مسیحیان را «پارسا»، «خداترس» و «نزدیک‌ترین دوستان» خود و مسلمانان می‌داند ولی در جایی دیگر به آنها «مُشرِک» می‌گوید. پیامبرانِ یهود را «مسلمان» می‌نامد ولی ناگهان متوجه اشتباه خود می‌شود و سپس یهودیان را «خوک» و «میمون» می‌نامد! چرا «خدا» که قرار است مظهر و نماد عشق و دوستی میان بندگانش باشد، ناگهان به بزرگ‌ترین تبعیض‌گر تاریخ تبدیل می‌گردد؟
اگر فقط از منظر الاهیات‌شناسی به قرآن بنگریم، این کتاب نمی‌تواند ربطی به خدا داشته باشد، این خدا نیست که حرف در دهان محمد یا هر کس دیگر که قرآن را نوشته گذاشته است بلکه این محمد یا نویسندگان آن هستند که حرف در دهان «خدا» گذاشته‌اند و به نام او تبعیض، خشونت، زن‌ستیزی و… را گسترش داده و می‌دهند.
از این رو، باید خداباوری را از دین‌باوری تفکیک کنیم. خداباوری در گوهر خود امری‌ست شخصی؛ هر انسانی تصور خاص خود از خدا را دارد که حتا ممکن است نتواند آن را توضیح یا تشریح کند؛ خدا، نخستین و آخرین تکیه‌گاهی است که انسان به هنگام شادی یا رنج با آن بده و بستان یا گفتگو می‌کند [حتا کاسبکارانه و فرصت‌طلبانه]. ولی دین [هر دینی]، کسب‌وکار است یا دقیق‌تر گفته شود تجارت در معنای سیاسی و اقتصادی‌اش است. ابزاری است برای قدرت و کنترل مردم. به همین دلیل، همیشه در تاریخ چنین بوده که ادیان آمدند و رفتند و جای خود را به ادیان نوین داده‌اند. در همین ایران خودمان، میترائیسم (آئین مهر) از ۷۰۰ سال پیش از میلاد تا سده‌ی چهارم میلادی ادامه داشت، ادیان دیگر مانند مزدایسنا، زروانی، زرتشتی، مانویت و… نیز طول عمرشان از اسلام کنونی کمتر نبود(۳). در آینده‌های دور نیز یهودیت، مسیحیت و اسلام جای خود را به ادیان دیگر خواهند داد.
نتیجه
خدا در قرآن، همه‌چیزدان، مطلق و مهربان نیست بلکه مانند حاکم مستبد دمدمی‌مزاجی را می‌ماند که امروز این را می‌گوید و فردا چیز دیگری. او در قرآن نه تنها مرتباً در آرای خود تجدید نظر می‌کند بلکه هر چه از لحاظ زمانی جلوتر می‌رود درشتخوتر و خشن‌تر می‌شود تا سرانجام به خدایی تبدیل می‌گردد که گوهرش تبعیض‌گرایی است. واژه‌هایی مانند «عشق»، «همنوع‌دوستی» و «مهربانی» که می‌باید صفات اصلی خدا باشند، در قرآن یافت نمی‌شوند. تو گویی خدای قرآن با بندگانش سر جنگ دارد و رسالت او فقط ترساندن، تهدید، مراقبت و کنترل بندگانش است.

پانویس‌ها
۱- برای آگاهی بیشتر به این رساله نگاه کنید:
Über den Einfluss des Buddhismus auf den Islam (Ignaz Goldziher & Prof. Dr. Markus Groß). In: Vom Koran zum Islam. Markus Groß & Karl-Heinz Ohlig (Hg.), Schiler Verlag 2009
۲- یکی از بحث‌های درون‌اسلامی و به ویژه قرآن‌شناسی این است که چرا در قرآن ابراهیم، لوت، نوح، یوسف پسر یعقوب، سلیمان، مسیح و پیروانش «مسلمان» نامیده می‌شوند. مگر نه این است که اسلام چندین سده پس از این دو دین آمد، پس چرا قرآن آنها را «مسلمان» می‌نامد؟
۳- حتا ادیانی مانند یهودیت و مسیحیت در طول تاریخ خود تغییرات بسیار بزرگی را تجربه کرده‌اند. یهودیت تا سده‌ها یکتاپرستی را نمی‌شناخت و «یهوه» یک بُت بود که همسری داشت به نام «اشره». سده‌ها طول کشید تا این دین یک دین یکتاپرست شد (شیرین‌دخت دقیقیان: «نردبانی به آسوی آسمان»). از سوی دیگر نباید فراموش کرد که یهودیت بسیاری از قوانین مصریان و آشوریان را کپی‌برداری کرده است. به ویژه کتاب «تثنیه» را با قوانین آشور مقایسه کنید (ن. ک. به «یکتاپرستی و زبان خشونت»، یان آسمن، ترجمه: ب. بی‌نیاز (داریوش))