پویایی فلسفه غرب
مباحث فلسفی در جامعه یک امر اساسی است. اگر فلسفه را در تنوع آن در نظر داشته باشیم و فیلسوفان را گوناگون بدانیم، بنابراین بآسانی میتوان تمامی گرایشها و سلیقهها و بینشها در عرصه فلسفه را مورد توجه قرار داد و امکان ترویج آن را در جامعه فراهم ساخت. در عرصه فلسفه، هدف تقویت پرسشگری و نقد فکری است. هر کسی نمیتواند اندیشه کند. اندیشه گری و پیگیری مقولات و تحلیل مسائل پیچیده جهان، قدرت فکری و تلاش انتزاعی و تربیت ذهنی و استدلال و گفتگوی متضاد و بازنگری تجربه، میطلبد.
در جامعه حاضر و همیشگی پیش روی ما، برای به عمق رفتن ما نیازمند فکر جامعه شناسی و اندیشه فلسفی هستیم. فلسفه به ذهن منطق میدهد و قابلیت و توانایی میبخشد. جامعه بدون فلسفه سطحی و غیر متفکر و بی بنیاد است. در جامعه ایران فرهنگ دیرینهای وجود دارد ولی فلسفه ریشه تنومندی ندارد و یکی از علتهای این آسیب بزرگ و ساختاری، دین اسلام است. دائره المعارف فلسفه آکسفورد صحبت از «فلسفه ایرانی» میکند و ریشه آن را به افکار باستانی هند و اروپایی و آئین زرتشت میرساند. بنا برهمین منبع دانشگاهی فلسفه زرتشتی وارد یهودیت شده و سپس در نظرات افلاتون منعکس میشود. این عرصههای پرسشی پژوهشهای گستردهای را میطلبد و ما فاقد پژوهش دانشگاهی و آکادمیک چشمگیر هستیم. ولی پرسش اینجاست که در تاریخ ما و در شرایط کنونی ما، چند فیلسوف ایرانی دارای اندیشه بوده و اثر تولید کردهاند؟ اگر جایگاه فلسفه در ایران ضعیف است، باید علل تاریخی و فرهنگی و جامعه شناسانه آنرا جست. با دگماتیسم و یکجانبه نگری و قاطعیت کور نمیشود توضیح قانع کنندهای پیدا کرد. فلسفه در غرب از یونان تا امروز خط تنومند و پررنگی از فیلسوفان و اندیشه فلسفی است، پس جایگاه ما کجاست؟