Saturday, April 16, 2016

واکنش به تجاوز به دختر 6 ساله افغان




واکنش به تجاوز به دختر 6 ساله افغان
یک نماینده ی پارلمان افغانستان، به تجاوز و قتل «ستایش»، دختر شش ساله ی افغانستانی در ورامین واکنش نشان داد و از سکوت رسانه ها در ایران انتقاد کرد و گفت: سیاست حاکم بر رسانه های ایران و نفرت پراکنی علیه مهاجران در وقوع چنین جنایت ها و این چنین سرافکندگی ها نقش بسیار دارد.

به گزارش انصاف نیوز، از روزهای پایانی هفته ی گذشته که خبر تجاوز و سپس قتل فجیع «ستایش» دختر ۶ ساله ی افغان در ورامین در جنوب تهران برای اولین بار در شبکه های اجتماعی پیچید، موجی از واکنش افغان ها در شبکه های اجتماعی شکل گرفته از جمله کمپینی به عنوان «من ستایش هستم» در فیسبوک تشکیل شده و به سرعت آمار بازدید آن بالا رفته است.

در تازه ترین واکنش، «احمد بهزاد»، نماینده ی هرات در پارلمان افغانستان در یادداشتی «برای ستایش» نوشت: «خبر جنایت تکاندهنده در ورامین ایران قلب هر انسانی را به درد می آورد. کودکی آواره طعمه گرگ صفتی آدمخوار شده است. جنایت جنایت است؛ فرقی نمی کند که مرتکب آن دارای چه ملیتی باشد؛ اما آنچه در این میان آزاردهنده است رویه ی متفاوت و آپارتاید گونه ی رسانه های جامعه ی میزبان است. اگر قضیه به گونه ی معکوس رخ می داد؛ یعنی جانی هویت قربانی را می داشت، آیا پیامدهای چنین جنایتی همین سکوت و بی پروایی بود؟

با تمام تلخی و اندوهی که این جنایت بر جامعه ی ما و به ویژه بر آنانی که طعم آزار دهنده ی آوارگی را چشیده اند تحمیل کرده است، ما به درستی می دانیم حساب جانی و جنایتکار از جامعه ای که او به آن منسوب است جداست. جنایت باید محکوم شود و جنایتکار باید مجازات شود.

در این میان سکوت جامعه ی میزبان در برابر چنین جنایت ضد انسانی توجیه پذیر نیست. جامعه ای که جانی به آن منسوب است باید بپذیرد که سیاست حاکم بر رسانه های آن و نفرت پراکنی علیه مهاجران در وقوع چنین جنایت ها و این چنین سرافکندگی ها نقش بسیار دارد.

در جهان امروز باید به انسان بودن جدا از تعلقات ملیتی، نژادی، فرهنگی و دینی حرمت نهاد؛ چیزی که جامعه ی میزبان مهاجران در ایران شدیدا به آن نیازمند است. باشد که ستایش های دیگر در پناه ارزش نهادن ما به انسانیت، مصونیت یابند».

انتقاد روزنامه نگار افغان از سکوت رسانه ها در ایران
بنابر گزارش انصاف نیوز، سید جمال الدین سجادی، روزنامه نگار افغان نیز در این باره در یادداشتی نوشت: تصور کنید که اتفاق برعکس بود، یعنی می نوشتند که «یک مرد افغان پس ازتجاوز به دختر شش ساله ایرانی، او را کشت و در وان اسید انداخت!». اگر این اتفاق می افتاد، حتما تا الان تمام رسانه های دیداری و شنیداری و مکتوب و دیجیتال، این خبر را با شدت و تاکید منتشر می کردند.

اما حالا مقتول یک دختر شش ساله مهاجر افغانستانی است و همه سکوت کرده اند. آنها که سکوت کرده اند و به خاطر وجه المصالحات، واقعیت را «سانسور» می کنند، آنها که همیشه دم از فعالیت برای مهاجرین می زنند و امروز زبانشان لال شده و در پستوهای خود خزیده اند، آنها که می ترسند برای دفاع از مظلوم کارتشان قیچی شوند، آنها این ننگ را می پذیرند که سکوت کنند و با چهره ای حق به جانب بگویند: نباید احساساتی عمل کنیم و کار را خرابتر از اینکه هست بکنیم!
ماجرای تلخ ‏«ستایش»‬ یک طرف و سکوت ننگین رسانه ها یک طرف.

چند روز پیش استادمان می گفت: در خبرنگاری اگر رسالت انسانی خود و اخلاقیات را فدای وجه المصالحات کردی، اگر واقعیت را پوشاندی و از کنارش به سادگی گذشتی، تو دیگر نه تنها خبرنگار نیستی، بلکه انسانیت خودت را زیر سوال برده ای. ما قبل از اینکه خبرنگار باشیم، قبل از اینکه هر چیز دیگری باشیم، انسانیم… اگر همین ماجرا برعکس اتفاق می افتاد وضعیت چگونه بود؟

من بارها و بارها در رسانه های ایران دیده ام، به چشم سر دیده ام که جرم ناکرده را به پای یک افغانی از همه جا بی خبر نوشته اند، این باعث شده تا ذهنیت مردم ایران نسبت به یک مهاجر افغانستانی این شود که امروز می بینیم، اما آیا این رواست که این واقعیت را سانسور کنیم و همه چیز را به باد فراموشی بسپاریم؟

هر ایرانی با وجدان با شنیدن این خبر ممکن است با خود به فکر فرو رود، اندیشه کند که «جرم شخصی است و ربطی به ملتها ندارد»، همین کافی است تا ذهنیت تعداد کثیری از مردم ایران عوض شود و بدانند همانگونه که یک مجرم افغانستانی می تواند مرتکب قتل شود، همانقدر هم یک ایرانی می تواند سنگدل باشد، اما این ربطی به ملیت او ندارد.

من دوستان ایرانی زیادی دارم که در شب و روز گذشته با من همدردی کرده اند و با شرمندگی این فاجعه را تسلیت گفته اند. این فاجعه قلب هر انسان آزاده ای را می آزارد و انسانی که بتواند این فاجعه را ببیند و سکوت کند، انسانیت خود را زیر سوال برده است.

ابعاد “تجاوز و قتل دختر شش ساله افغانستانی”
در تنها واکنش به این موضوع تاکنون در رسانه های داخلی، «امیر هاشمی مقدم» روز جمعه در سایت «فرارو» نوشت: خبر در شبکه‌های اجتماعی دست به دست می‌چرخد و هر کسی خواسته و ناخواسته واکنش تند نشان می‌دهد. فرقی ندارد خواننده خبر ایرانی باشد یا افغانستانی. هر کس از عمق فاجعه آگاه می‌شود، وجودش فرو می‌ریزد.

یکشنبه ۲۱ فروردین است. پسر ۱۷ ساله در ورامین، دختر همسایه افغانستانی‌شان را که هنوز شش سال بیشتر ندارد به خانه می‌برد و پس از رفتار شیطانی با او، با ضربات چاقو وی را به قتل رسانده و در وان حمام بر رویش اسید ریخته تا از بین برود. اما چون جسد به‌طور کامل از بین نرفت، از دوستش یاری می‌طلبد. دوست وی با توجه به ابعاد جرم، ماجرا را با پدر خود در میان گذاشته و پدر هم با یکی از معتمدین محل و نهایتاً بدون کمترین تردیدی به پلیس خبر می‌دهند. پلیس هم هنگام مراجعه به خانه، هم باقیمانده جسد را پیدا می‌کند و هم قاتل را دستگیر.

فارغ از بحث آسیبهای اجتماعی‌ای که گریبان بخشی از جامعه ایران را گرفته که یک نوجوان هفده ساله را به سوی چنین جرمی (که در واقع ترکیبی از چندین جرم دهشتناک است) سوق می‌دهد و نیاز به تحلیلهای جامعه‌شناختی و انسان‌شناختی جدی و دامنه‌دار دارد، درباره این رویداد چند نکته نظر نگارنده را به خود جلب کرده است:

۱- پیش از هر چیز، شکیبایی خانواده مقتول و برخورد عقلانی با این ماجرا قابل تأمل و بلکه ستودنی است. شوربختانه در مواردی اینچنین، نخستینن گزینه‌ای که به ذهن برخی افراد خطور می‌کند، تقابل قومی یا ملیتی است. یعنی برای نمونه در این مورد، اینگونه ادعا شود که کودک به دلیل «افغانستانی» بودنش توسط یک نوجوان ایرانی به این شیوه به قتل رسید. در مواردی دیگر، شوربختانه سراغ داشتیم که قربانی ایرانی بوده و مجرم افغانستانی، و با واکنش تند برخی افراد «لمپن» روبرو گردیده و کل جامعه افغانستانی متهم شده بود. اما این بار به نظر می‌آید خانواده مقتول و طبقه روشنفکر مهاجرین افغانستانی (که کم و بیش با ایشان در ارتباط هستیم) تاکید داشته‌اند بر غیر ملیتی بودن جرم. به این معنا که قربانی ممکن بود کودکی ایرانی باشد و یا مجرم ممکن بود افغانستانی باشد. در این مورد باید این رفتار خانواده مقتول و روشنفکران مهاجر، الگو قرار گرفته و درسی شود برای جامعه ایرانی.

۲- با وجود نکته‌ای که در بالا شرح دادم، تأکید داشتم در عنوان، حتماً به «افغانستانی بودن قربانی» اشاره شود؛ چرا که بسیاری از رسانه‌های زرد ایرانی که صرفاً جلب مخاطب و مشتری، بدون در نظر گرفتن شرایط اخلاقی برای‌شان مهم است، همیشه در بزرگنمایی جرائم مهاجرین دستی دراز داشته و حتی در برخی موارد پیش از اثبات جرم، با همان جریان لمپن اشاره‌شده در بالا همراهی می‌کردند و بدین وسیله، اصلی‌ترین عامل منفی شدن نگاه بخشی از جامعه ایران به مهاجرین افغانستانی بوده‌اند. بنابراین لازم است نشان داده شود مهاجرین در واقع بخشی از جامعه ایران شده و همانگونه که در جرائم دخالت دارند، بسیاری از مواقع نیز خود قربانی جرایم می‌شوند. تلخ و شیرین ایران اکنون برای هر دو یکسان است و مشترک.

۳- قبح عمل فراتر از آن است که جامعه به افغانستانی یا ایرانی بودن مجرم و قربانی توجه کند. واکنش‌ها نسبت به این خبر سراسر منفی بود؛ چه از سوی ایرانی‌ها و چه از سوی افغانستانی‌ها. همانگونه که دوستان نزدیک مجرم و اهالی و معتمدین محلی نیز، بدون کمترین تردیدی ماجرا را به پلیس گزارش دادند.

۴- جامعه مدنی ایران اکنون احساس نزدیکی بیشتری با مهاجرین نموده و در واقع آنها را بخشی از خود می‌داند. از همین رو است که این خبر در برخی رسانه‌های واقع‌گرا نیز اطلاع‌رسانی شده، بسیاری از فعالین اجتماعی ایرانی از همان ساعات اولیه کشف جرم، به یاری خانواده مقتول شتافته و در خبررسانی، برقراری ارتباط با مقامات بالای قضایی کشور، پیدا کردن وکیل برای خانواده مقتول و… از هیچ کوششی دریغ نکردند.

۵- در کنار جامعه مدنی، مسئولین هم نسبت به قضیه حساسیت بالایی نشان داده‌اند. مدیر کل اتباع خارجی استان تهران و نماینده فرمانداری، بخشی از مسئولینی بودند که در نخستین روزها به خانواده مقتول سرکشی کرده و نسبت به پیگیری پرونده و وضعیت پیش‌آمده متعهد شدند.

۶- تا اینجای کار همکاری پلیس و دستگاه قضایی روی این ماجرا کاملاً همراه با حساسیت بالا بوده و بی‌تردید یقین داریم نتیجه پرونده این جرم فجیع، به همگان نشان خواهد داد که چنین جرمهایی نه برای جامعه ایرانی و نه برای پلیس و دستگاه قضایی، رنگ و بویی از قومیت و ملیت نداشته و حق و حقوق قربانی و خانواده‌اش بدون کمترین مماشات احقاق خواهد شد.



گفت و گو با پدر دختر ۶ ساله افغان : ما قصاص می‌خواهیم

دست‌هایش را باز کرده، لبخند پهنی صورتش را پوشانده و دندان ‌های افتاده‌اش را نمایان کرده است. دخترک دستش را به کمرش زده و کنار دیوار سنگی ژست گرفته و با لباس مدرسه وسط اتاق ایستاده و رو به دوربین لبخند زده است.
 عکس‌های «ستایش» شش ساله در بسیاری از شبکه‌های مجازی به اشتراک گذاشته می‌شوند؛ دختر بچه‌ای که نگاهش پر از سرخوشی‌های کودکانه است اما یکی از وحشتناک‌ترین خبرهای سال 95 درباره او منتشر شده است. ستایش قریشی، شش ساله، فرزند خانواده‌ای افغانستانی است که در محله «خیرآباد» ورامین زندگی می‌کنند. او روز بیست و دوم فروردین توسط پسر 17 ساله همسایه دزدیده می‌شود. پسر بعد از تجاوز به ستایش، او را می‌کشد و بعد او را در وان اسید می‌اندازد تا جسدش را از بین ببرد.
صدای پدر ستایش غم‌زده و گرفته است. او تازه از سر مزار جگر گوشه‌اش برگشته و دل پری دارد: «به لطف خدا من سرپایم اما مادر ستایش...»

حرفش را می‌خورد، چند ثانیه سکوت می‌کند و می‌گوید: «مادر است دیگر...»

«شیر آقا قریشی»، پدر ستایش 16 سال پیش بار و بندیلش را بسته و از افغانستان همراه خانواده اش راهی ایران شده است. می‌گوید: «من کارگرم؛ صبح زود از خانه بیرون می‌روم؛ آن روز هم خانه نبودم.»

از روز واقعه که حرف می‌زند، گاه صدایش می‌لرزد و گاه کلمات را پس و پیش می‌‌گوید و بریده بریده: «روز یک شنبه بیست و دوم فروردین دخترم ساعت یک از خانه بیرون رفت. رفته بود در مغازه که چیزی برای خانه بگیرد و برگردد خانه اما دیگر به خانه برنگشت.»
یم ساعت از رفتن ستایش گذشته که مادرش با پدر ستایش تماس می‌گیرد: «گفتم شاید رفته خانه خاله، فامیل، همسایه ها؛ نگران نباش، کجا را دارد برود.» شیرآقا این حرف‌ها را به همسرش می‌گوید اما دلش طاقت نمی‌آورد و بر می‌گردد خانه: «همه جا را گشتیم، پیدا نشد که نشد. همه جا را گشتن کردیم اما خبری نشد.»

دیگر همه اهل محل و همسایه متوجه گم شدن ستایش می‌شوند و خیلی‌ها برای دل‌داری به خانه آن‌ها می‌آیند. شیرآقا به مسجد محل اعلام می‌کند و راهی کلانتری می‌شود: «در کلانتری صورت‌جلسه کردند و پرونده درست کردند و گفتند پرونده را به آگاهی ببرید اما تا من به آگاهی رسیدم، دیر شده بود. ساعت شش شده بود و مسوول این کار رفته بود.»

تا صبح خواب به چشم او و خانواده‌اش نمی‌آید: «صبح ساعت هشت صبح رفتم و پرونده را تحویل دادم و وارد کامپیوتر کردند. دوباره خودم آمدم و حدود 500 اعلامیه گم شدن چاپ کردم و دور و اطراف محل پخش کردم. گفتم شاید کسی خبری بیاورد.»

در اعلامیه نوشته شده بود مژدگانی محفوظ است اما باز هم خبری نمی‌شود. یک روز بعد اما پسر عمویش دنبالش می‌آید و می‌گوید: «از کلانتری آمده‌اند، خدا را شکر دخترت پیدا شده.»

این قدر خوشحال می‌شود که از همه تشکر می‌کند: «جناب سروان یواش یواش گفت ما یه جنازه پیدا کردیم که انشالله بچه‌ات نباشد و باید برای شناسایی برویم.» قبل از این‌که به کلانتری برسند، می‌گوید خدا به تو صبر بدهد و این بچه شما است.»

دنیا روی سر شیرآقا خراب می‌شود. او امید داشته که ستایش را دوباره بغل کند. صدایش می‌لرزد و می‌گوید: «خیلی سخت است، خدا نصیب نکند. انشالله صبرش را بدهد.»

چند ثانیه مکث می‌کند و می‌گوید: «خون جگر شده‌ایم اما خدا دوست‌مان داشته چون پسر می‌خواسته از دوستش کمک بگیرد اما دوستش ماجرا را به پدرش می‌گوید و به کلانتری اطلاع می‌دهند.»
او قاتل دخترش را می‌شناشد: «همسایه‌مان هستند. ما ته کوچه‌ایم و آن‌ها سر کوچه. من صبح زود می‌رفتم سرکار و پدرش را ندیده بودم اما خودش را دیده بودم که مدرسه می‌رفت. مادر و خواهرش هم با مادر ستایش سلام علیک داشتند. حتی وقتی همه فهمیدند ستایش گم شده، به خانه ما آمدند و دل‏داری می‌دادند.»

آن‌ها اما از روز پیدا شدن جنازه با خانواده ستایش رو به رو نشده‌اند.

خبر قتل ستایش از سوی رسانه‌های رسمی ایران به صورت گسترده پوشش داده نشده و افغانستانی های مقیم ایران و برخی کاربران ایرانی در شبکه‌های مجازی با هشتگ «من ستایش هستم»، نسبت به این موضوع اعتراض کرده‌اند. اشاره آن‌ها عدم پوشش این خبر را تبعیض قومیتی می‌دانند و می‌پرسند: «اگر مقتول ایرانی و قاتل افغانستانی بود، باز هم رسانه‌ها نسبت به این خبر بی‌تفاوت بودند؟»

این موضوع روز گذشته در مراسم ختم یا به رسم افغانستانی ها، فاتحه خوانی ستایش هم مطرح شده است و بسیاری از زنان ایرانی و افغانستانی خواهان پی گیری پرونده ستایش شده‌اند. شیر آقا می‌گوید: «مردم دیروز می‌گفتند ما توقع بیش تری داشتیم که بیش تر بنویسند و بیش تر بگویند. این واقعه خیلی سوزناک بود و تمام ملت افغانستان و ایران با شنیدن این اتفاق اشک می‌ریزند. خدا شاهد است این قدر به تلفن من پیام فرستاده‌اند که نمی‌توانم همه را بخوانم.»

شیر آقا پنج فرزند دارد و ستایش چهارمین فرزند او است: «دختر بزرگم 17 ساله است. یک پسر 15 ساله دارم و یک دختر 12 ساله. بعد ستایش خدابیامرز بود و یک دختر دو ساله.»

حالا خواهر و برادرهای ستایش هم داغ‌دار هستند: «همه‌شان کز کرده‌اند، خدا صبر دهد.»

روز گذشته از سفارت افغانستان برای تسلیت به خانه شیرآقا آمده‌اند، امام جمعه خیر آباد هم آمده و همگی قول مساعد داده‌اند که پرونده را پی گیری کنند. شیر آقا می‌گوید: «ما فقط قصاص می‌خواهیم و امیدواریم حق به حق‌دار برسد.»