Monday, January 18, 2016

پدرم زن دوم گرفت و خانه ما جهنم شد



پدرم زن دوم گرفت و خانه ما جهنم شد
زمان موشک باران تهران بود و آن موقع من پسری دوازده ساله بودم. پدرم ثروتمند بود. مادرم هم زنی سنتی و خانه‌دار که گوش به فرمان پدرم بود. زندگی برای من در سن دوازده سالگی خوب و روبه‌راه بود تا اینکه یک روز از‌‌ همان روز‌های موشک باران ورق برگشت. موشکی اصابت کرد به یکی از خانه‌های تهران که نزدیک خانه یکی اقوام مادری بود و وقتی فامیل مادری برای کمک به خانه می‌رود پدرم را می‌بیند که در آنجا آه و ناله می‌کند.

موشک‌‌ همان و روشن شدن آنکه چندی است مادرم هوو دارد و ما هم یک برادر دیگر داریم همان. البته در آن حادثه مادر هووی مادرم زیر آوار فوت کرد ولی زن دوم و برادر شیرخواره من نجات پیدا کردند.
ار آن روز خانه ما جهنم شد. جهنمی که تا کنون ادامه دارد و سایه سنگینش را بر تغییر سرنوشت من و برادر‌ها و بخصوص مادرم انداخته است. مادری که از خجالت داشتن هوو دست من و برادر‌هایم را گرفت و به خانه پدری‌اش رفت و پدری که برای فشار آوردن روی مادرم حاضر به دادن خرجی و حتی شهریه مدرسه من و برادر‌هایم نشد. مادری که خودش را در خانه پدرش حبس کرد و حاضر به شرکت در هیچ مراسم عروسی و عزایی نبود و من و برادر‌هایم که ناظر همه این ماجرا بودیم. ما هر کدام به یک شکل قربانی رفتار‌های پدر و مادری بودیم که در آن شرایط بد‌ترین تصمیم‌ها را برای انتقام از یکدیگر گرفتند و از ما به عنوان فرزندان‌شان آدم‌هایی بیمار و مریض تحویل جامعه دادند.
مردی که روایت زندگی‌اش را برای خانه امن فرستاده گله می‌کرد که چرا خانه امن به تاثیر تعدد زوجات بر فرزندان نمی‌پردازد و خشونت رفته بر فرزندان را در چنین شرایطی تحلیل نمی‌کند.
از خود مرد درباره اولین تاثیر ازدواج مجدد پدرش بر او سوال می‌کنم و او می‌گوید: «با اینکه بچه بودم اما همه اعتبار، وجهه و جایگاهی که پدرم برای من داشت فرو ریخت. فکر کنم برای مادرم و حتی برادرهای کوچکترم هم همین اتفاق افتاد. من بعد‌ها حتی به یک نصیحت پدرم گوش نکردم. مادرم مرتب او را نفرین می‌کرد. تا امروز این نفرین و ناله ادامه دارد. پدر مقتدر خانواده تبدیل شد به یک آدم دروغگو که زندگی همه ما را بر باد داد. سیستم خانواده ما از هم پاشید و من که پسری معمولی بودم به یک پسربچه پرخاشگر تبدیل شدم که افت درسی شدید پیدا کرد. نیمه‌شب‌ها با صدای گریه مادرم از خواب بلند می‌شدم و صبح‌ها دلم نمی‌خواست از خواب بیدار شوم. برادر‌های دیگرم هر کدام یک مشکلی پیدا کردند ولی من به شدت پرخاشگر شدم و همچنان مجرد هستم و فکر نمی‌کنم هیچوقت ازدواج کنم. هیچ کدام از پسر‌ها حاضر نشدیم در مغازه‌های پدر مشغول به کار شویم و او را از زندگی خودمان حذف کردیم. کلا اعتبار و آبروی پدرم جلوی فامیل و دوست و آشنا رفت و شاید اگر مادرم روش درست و منطقی برای جدایی و برخورد با پدرم انتخاب می‌کرد ما به عنوان قربانیان ازدواج مجدد پدرم تا به این اندازه آسیب نمی‌دیدیم.»
بدون شک قوانین مربوط به تعدد زوجات در ایران نیاز به تغییرات جدی دارد. تا زمانیکه این قوانین پا برجاست و مرد می‌تواند با وجود داشتن همسر ازدواج موقت و یا دائمی داشته باشد مشکلات ناشی از آن هم از بین نخواهد رفت. ولی اگر چنین اتفاقی به عنوان یک بحران در یک خانواده افتاد چگونه می‌توان از تاثیرات روان‌شناختی ناشی از آن بحران جلوگیری کرد و یا آن را به حداقل رساند. آسیب‌های روانی که می‌تواند به شدت بر فرزندان خانواده تاثیر بگذارد. مدیریت بحران‌های مختلف در زندگی زناشویی بخصوص در شرایطی که پای فرزندان در میان است با مدیریت‌‌ همان بحران بدون وجود فرزند فرق دارد. آسایش روانی فرزندان در چنین اتفاقاتی دچار چنان صدماتی می‌شود که‌گاه هرگز امکان جبران آن نیست. پس پرهیز از رفتارهایی که می‌تواند سلامت روانی فرزندان را تحت تاثیر قرار دهد اولین وظیفه والدینی است که مسبب یا حتی خود قربانی تعدد زوجات و یا حتی خیانت هستند.
بر عکس آنچه والدین تصور می‌کنند فرزندان ولو با سن کم به خوبی از چگونگی رابطه بین والدین باخبرند و آن را احساس می‌کنند. بنابراین والدین باید به جز خود به اثرات رفتارشان روی کودکان بیاندیشند. کودکان عشق، صمیمیت، عاطفه و یا بی‌تفاوتی و بی‌میلی بین والد‌ین‌شان را متوجه می‌شوند و پنهان‌کاری و دروغ گفتن به آن‌ها وضع را بد‌تر و حوزه آسیب‌ها را بیشتر می‌کند. چنانچه والدین برای حل بحران از جنگ و جدال و انتقام و یا دشمنی و عداوت علیه یکدیگر استفاده کنند کودکان به لحاظ تربیتی و سلامت روانی در کانون کینه‌توزی‌ها قرار گرفته و‌ گاه به کلی فراموش می‌شوند.
تحقیقات نشان می‌دهد که روابط از هم گسیخته و نا‌آرام والدین آسیب‌های جبران‌ناپذیری بر روان کودکان و حتی جامعه و نظام اجتماعی که بعد‌ها این کودکان خواهند ساخت می‌گذارد و تعدد زوجات از جمله رفتارهایی است که موجب فروپاشیدن خانواده می‌شود به شکلی که حتی اگر زن به هر دلیل با هوو و ازدواج شوهرش کنار بیاید اعضا آن خانواده نمی‌توانند از محبت و عاطفه و روابط صحیح یک زندگی زناشویی سالم و کارکردهای درست آن بهره‌مند شوند و تزریق تنش و حسادت و دعوا و اعمال خشونت‌های جسمی و روانی به شکل مستمر و متناوب به مانند سمی است که تدریجی وارد بدن یک انسان می‌شود و به مرور و حتی با عذاب بیشتری او را با نابودی روبرو می‌کند.
فراموش نکنیم که عقده‌های روانی از‌‌ همان کودکی در انسان‌ها شکل می‌گیرد و بسیاری از انحرافات اجتماعی ناشی از همین عقده‌های روانی است که می‌تواند درون و برون انسان و اجتماع را پر از آشوب و نابردباری کند.
زهرا که پس از ۱۳ سال زندگی متوجه ازدواج دوم همسرش شده می‌گوید: «با فهمیدن این موضوع عزت نفسم را از دست دادم و تحقیر شدم. احساس نابرابری عجیبی به من دست داد که سر فرزندانم خالی می‌کردم و حتی آن‌ها را کتک می‌زدم. احساس تنهایی و بدبختی می‌کردم و همیشه همسرم را در حال رابطه جنسی با زن جدید تصور می‌کردم. وسواس شدید گرفتم و دچار تنشنج‌های شبانه شدم. بار‌ها و بار‌ها جلوی بچه‌ها به هم فحاشی می‌کردیم و همسرم من را کتک می‌زد و تنها چیزی که نمی‌دیدم بچه‌ها بودند و حتی سعی می‌کردم با بچه‌ها علیه پدرشان اردوکشی کنم. من از روی دروغ‌های مکرر شوهرم به او شک کردم و وقتی فهمیدم هیچ اثری از آسایش در خانواده ما باقی نماند.»
زهرا معتقد است که اگر با تعقل کنونی به گذشته باز می‌گشت کودکانش را در آن جنجال در نظر می‌گرفت و با مسوولیت بیشتری برخورد می‌کرد و اجازه نمی‌داد آن‌ها شاهد چنین رفتارهای سنگین و مخربی باشند که هنوز اثراتش دیده می‌شود.
وقتی از زهرا درباره بد‌ترین خاطره‌اش در آن روز‌ها سوال می‌کنم می‌گوید نگاه سنگین و توام با ترحم و حتی تمسخر اطرافیانم تنها چیزی است که هرگز فراموش نمی‌کنم.
باید تاکید کرد که نقش دولت در کاهش خشونت‌های خانگی نقشی بی‌بدیل است. تغییر قوانین مربوط به خانواده الزامی است و مهم‌تر از آن اینکه ایجاد نهادهای مشاوره رایگان و در دسترس تنها به وسیله دولت و تغییر نگاه حکومت به سازمان‌های غیر دولتی و مشارکت مدنی امکان‌پذیر است. مشارکتی که تا تبدیل به کارزاری عمومی نشود خشونت خانگی از میان نخواهد رفت.

منبع خانه امن