تا فکر شما که در غل و زنجیر است - آزادی دست و پایتان تزویر است - برخیز و غبار روح خود را بتکان - اندیشه نو شدن همان تغییر است - مهدی یعقوبی
Monday, August 31, 2015
Friday, August 28, 2015
ماجراهای من و دوست دخترم در ایران
«میخیل»، پسر ۲۸ ساله هلندی، تاکنون به بیش از 40 کشور از جمله ایران سفر کرده است. او برای اولین بار، بهار سال ۲۰۱۲ به ایران رفت. میخیل به ایران، فرهنگ، مردم و غذای ایرانی علاقه زیادی دارد و با وجود این که تاکنون پنج بار به این کشور سفر کرده، همچنان می خواهد به سفرهای خود به ایران ادامه دهد. او به زودی با یک دختر ایرانی ازدواج می کند. با میخیل درباره تجربه سفر به ایران گفت و گو کرده ایم.
دلیل اصلی سفرت به ایران برای اولین بار چه بود؟
قبل از سفر به ایران، سال ۲۰۱۱ مسافرت شش ماهه ای را به کشورهای مختلف شروع کردم. در این مدت به ترکیه و استانبول رفتم که در آن جا با «نینا»، همسر آینده ام آشنا شدم. نینا به ایران برگشت و من به سفرهایم ادامه دادم اما در طی این سفر شش ماهه، در کشور دیگری با نینا قرار گذاشتم و بار دیگر همدیگر را دیدیم. رابطه من و نینا شکل پیدا کرده بود، از این رو تصمیم گرفتم به ایران سفر کنم تا با کشور و خانواده او بیش تر آشنا شوم. این اصلی ترین دلیل سفر من به ایران بود. البته باید بگویم که من در کل، سفر کردن به کشورهای مختلف را دوست دارم.
در طی این شش ماه، به چه کشورهایی سفر کردی؟
به ۱۷ کشور رفتم. سفر من از اروپا آغاز شد. از رومانی به ترکیه و بعد از آن جا به مصر، اردن، دبی (امارات) هند، نپال، چین، ژاپن، استرالیا و نیوزیلند رفتم. من تاکنون به بیش از ۴۰ کشور سفر کرده ام.
قبل از سفر به ایران، از این کشور چه تصوری داشتی؟ هیچ شناختی از ایران داشتی؟
قبل از آشنا شدن با نینا، هیچ وقت به سفر به ایران فکر نکرده بودم. ایران را از نظر سیاسی و جغرافیایی می شناختم، نام آن را در رسانه ها می شنیدم و می دانستم که ایران یک کشور اسلامی است با محدودیت های بسیار فراوان. فکر می کنم این تصوری است که همه ما غربی ها از ایران داریم و تقریبا آن را از روی خبرهایی که می شنویم، می شناسیم و این خبرها بیش تر سیاسی و در زمینه انرژی هسته ای هستند. من هر موقع با دوستان و اطرافیانم در مورد ایران صحبت می کنم، متوجه می شوم که آن ها اطلاعات زیادی در مورد ایران ندارند. خیلی از آن ها فکر می کنند که در ایران جنگ هست و کشور امنی برای سفر نیست. برخی دیگر هم تنها ایران را با نیروگاه های هسته ای و تحریم ها می شناسند. آن ها فکر می کنند زنان ایرانی «پوشیه» می زنند و هیچ حقی در جامعه ندارند. بسیاری از ما غربی ها فکر می کنیم ایران کشور فقیری است و مردم آن امکانات مدرن و امروزی در اختیار ندارند. اما وقتی من به ایران رفتم، جاده ها، خیابان ها و ساختمان های مدرن و امروزی را دیدم. خیلی ها فکر می کنند، ایران وضعیتی مثل عراق و افغانستان دارد که این طور نیست.
می ترسیدی به ایران سفر کنی؟
با توجه به چیزهایی که در مورد ایران شنیده بودم، نگرانی هایی داشتم. من در مورد پلیس ایران و نیروهای بسیج چیزهای زیادی شنیده بودم. برای همین وقتی به ایران رفتم، خیلی مراقب بودم. خیلی احساس راحتی نمی کردم با دوست دخترم (نینا) در حالی که دستش را در دستم دارم، در خیابان ها قدم بزنم. من خیلی مراقب رفتارم بودم تا خطایی انجام ندهم.
اولین احساس یا برداشتی که با ورود به ایران داشتی، چه بود؟
می توانم بگویم که خیلی خوب بود. مردم ایران خیلی مهربان و خونگرم هستند. وقتی به ایران رفتم، تصورات قبلی که از ایران داشتم، محو شدند. البته شما مردم را می بینید که در خیابان ها و مکان های عمومی تحت قوانین اسلامی زندگی می کنند. زنان مو و بدن خود را کامل می پوشانند اما صورت های آن ها معلوم است و لباس های رنگی و زیبا می پوشند. زوج ها نباید در مکان های عمومی خیلی به هم نزدیک باشند یا همدیگر را در آغوش بکشند. این ها بخشی از فرهنگ مردم ایران است که من به آن ها احترام می گذارم و فکر می کنم هر گردشگر خارجی نیز که به ایران می رود، باید به این آداب احترام بگذارد. ایران یک کشور دوست داشتنی است و من همچنان دوست دارم دوباره برگردم چون همیشه در سفرهایم به ایران اوقات خوبی داشته ام. مردم، هوا، غذاها و اتمسفر ایران را خیلی دوست دارم. البته ترجیح می دهم سفرهایم به ایران در تابستان نباشد زیرا خیلی گرم است.
ویزا گرفتن برای ایران سخت بود؟
اولین بار که اقدام کردم، خیلی پیچیده بود و پروسه آن خیلی طول کشید به طوری که ویزا را دو روز قبل از پروازم دریافت کردم. اما بعد از آن، روش را یاد گرفتم و راحت تر بود. من آخرین باری که به ایران رفتم، ویزایم را در فرودگاه گرفتم؛ خیلی سریع و راحت بود.
در ایران با چه مشکلاتی روبه رو شدی؟ آیا هیچ تجربه بدی داشته ای؟
من هیچ خاطره یا تجربه بدی از ایران ندارم. اولین باری که به ایران سفر کردم، خیلی محتاط بودم. زمانی که در خیابان با نینا قدم می زدم، بعضی اوقات نینا دستش را از دستم بیرون می کشید، حدس می زدم کسی را دیده که به او اعتماد نداشته یا می توانسته این موضوع مشکل ساز باشد. نینا به من توضیح داد هر بار پلیس و گشت ارشاد را می دیده، این کار را می کرده تا مشکلی پیش نیاید. یک بار من، نینا، بردار نینا و دوست دخترش از تهران به اصفهان رفتیم و هتل رزرو کردیم. از آن جایی که در ایران زوج هایی که ازدواج نکرده اند، نمی توانند در یک اتاق باشند، من و برادر نینا با هم اتاق رزرو کردیم و دخترها هم باهم. اما بعد جاها را عوض کردیم؛ یعنی مهم این بود که در موقع رزرو و برگه ها از هم جدا باشیم اما در واقعیت، از هم جدا نشدیم. یک مشکلی که در سفر به ایران دارم، این است که مردم ایران انگلیسی صحبت نمی کنند، به همین دلیل خیلی راحت نمی توانم تنها بیرون بروم یا غذا سفارش بدهم. اما یک بار برای خرید سیم کارت تنها رفتم که خیلی خوش شانس بودم چون فروشنده انگلیسی صحبت می کرد.
تا به حال توسط پلیس ایران متوقف شده ای؟
نه! در طی این سفرهایم به ایران تا حالا به مشکلی برخورد نکرده ام. در برزیل یک بار پلیس ما را نگه داشت تا ماشین ما را بررسی کند اما این اتفاق برای من در ایران نیفتاده است.
در ایران رانندگی هم کرده ای؟
من در اروپا و خیلی جاهای دیگر رانندگی کرده ام اما در ایران امتحان نکرده ام. جاده ها و نوع رانندگی ایرانی ها خطرناک است و خیلی قوانین رانندگی آن جا اجرا نمی شود. فکر کنم برای این نوع رانندگی نیاز به تمرین دارم. شاید در سفر بعدی رانندگی در جاده های ایران را هم تجربه کنم.
در ایران به میهمانی های شبانه هم رفته ای؟ چه تفاوت هایی با میهمانی های شبانه غربی دارند؟
یکی از اصلی ترین تفاوت های میهمانی های ایرانی و ما غربی ها این است که آن جا میهمانی ها را در خانه ها می گیرند چون کلاپ و دیسکو وجود ندارد. وقتی می خواستیم میهمانی برویم، نینا مثل دیگر دخترهای غربی در خانه لباس پوشید، آرایش کرد و موهایش را درست کرد اما بعد از همه این مراحل، روسری و مانتو پوشید. بعد از این که به میهمانی رفتیم، دوباره به اتاقی که مخصوص خانم ها بود رفت و با لباس میهمانی بیرون آمد. من آن جا متوجه شدم که در میهمانی های ایرانی، اتاقی را برای تعویض لباس خانم ها اختصاص می دهند. بقیه چیزهای میهمانی شبیه میهمانی های ما غربی ها بود؛ غذا، نوشیدنی و موسیقی. غذا پایه اصلی میهمانی های ایرانی است. هر جا که دعوت می شدم، غذا های زیادی آن جا برای ما آماده می کردند. ایرانی ها میهمان نوازهای خوبی هستند. آن ها یک نوشیدنی مخصوص به نام «عرق سگی» دارند که خیلی قوی است و من نمی توانم خالی آن را بنوشم. والدین من به ویژه مادرم خیلی نگران من بودند. هر زمان که به ایران سفر می کردم، نگرانی های آن ها شروع می شد. من و نینا این دفعه آخر آن ها را با خودمان به ایران بردیم. آن ها هم به ایران و فرهنگش علاقه مند شدند. این سفر نظر آن ها را درباره ایران و مردم ایران تغییر داد. آن ها هم مثل من غذا، آب و هوا و مردم ایران را دوست دارند
منبع ایران وایر
علیه تاریکی دین با عکاسی برهنه
نیک آهنگ کوثر
گفتگو با آرین آریان، عکاس و فیلمساز-قسمت اول و دوم
آرین میگوید: «اسلام نیمه تاریک ندارد. همهاش تاریک است... زن و مرد قربانی مذهب هستند اما زن مثل همیشه قربانی قدرتی مذهبی است که مردان آن را ساختهاند و از زمانی که جنینی آغاز میشود و ادامه مییابد.»
آریان در کرمان به دنیا آمده است. در پانزده سالگی اولین داستان کوتاه خود را نوشته و در همان زمان ها کارعکاسی را هم شروع کرده است. علاوه بر نوشتن و عکاسی در همین سال های نوجوانی به یادگیری بازیگری وشرکت در نمایش های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان کرمان هم پرداخته است. در کنار فعالیت درتئاتر در ۱۷ سالگی اولین فیلم کوتاه هشت میلی متریاش را میسازد که جایزه بهترین تدوین را از سینمایجوان می گیرد. سال ۶۷ وارد دانشکده سینِما و تئاتر میشود و لیسانس کارگردانیاش را میگیرد و سال ۷۴ از همانجا فوق لیسانس سینِما میگیرد.
در دوران تحصیلش و بعد از آن تعدادی فیلم کوتاه می سازد که بعد از مهاجرتش به کانادادر سال ۲۰۰۱ اکثر فیلمهایش در ایران میمانند. در مونترال کانادا دوره یکساله تدوین فیلم با سیستم Avid را فرامیگیرد و گاهی پروژه های مختلف را تدوین می کند. به دلیل شرایط سخت فیلمسازی در کانادا تمرکزش را روی عکاسی و بهخصوص عکاسی برهنه که همیشه دوست داشته انجامش دهد نمایشگاههایی در کانادا و اروپا برگزار کرده است. به عنوان یک عکاس ایرانی اولین بار برهنگی را با موضوعات فرهنگی ایرانی ترکیب میکند که طرفداران و مخالفانبیشماری را به دنبال دارد.
یکی از عکسهایش که بسیار عمومی میشود «مادر زمین» نام دارد و به مناسبت نوروزاست. دختر برهنهای با دامنی قرمز است که سه تار میزند و عناصر هفت سین روی دامنش قرار گرفتهاند. عکس بحثهای زیادی را برمیانگیزد و هنوز هم بدون اطلاع او در جاهای مختلف از آن استفاده میشود. نگاه انتقادی او به مذهب در دو مجموعه «عمامهها» و «قربانی آیات» نیز سر و صدای زیادی میکند و بحثهایی را در شبکههایاجتماعی به دنبال دارد. این گفتگو به مناسبت نمایشگاه جدید او از عکسهای قدیم و جدید مجموعه «عمامه ها» و«قربانی آیات» در مونترآل است.
با آرین گفتگو کردهام. گفتگویی که بخش نخست آنرا امروز میخوانید:
Thursday, August 27, 2015
اینجا ۷۵ تا ۸۵ درصد اهالی معتاد هستند
اینجا یک نقطه فراموش شده است. نقطه کوری در گرمی مرکز کشور که انگار کسی دلش نمی خواهد جویای حالش شود. اینجا «قصرچم» است. روستای فراموش شده ای حوالی ۱۰ کیلومتری شهررضا و ۹۰ کیلومتری نصف جهان، که از درو دیوارش دود و درد بیرون می ریزد. حالا من همراه بچه های بسیج سازندگی آمده ام به قصر چم، با یک دوربینی که نمی دانم چقدر می تواند قصه های تلخ این روستای ماتم زده را روایت کند. به روستا که می رسم مستقیم می روم دهیاری، قرار است فردا یک کاروان اردوی جهادی از اصفهان بیاید که همگی خانم هستند. دهیاری این روستا برعکس جاهای دیگری که رفتهام می گوید بحث عمرانی زیاد مهم نیست. قابل تحمل است. اما بیشتر مشکل فرهنگی داریم که باید به آن کمک شود. سراغ اهالی می روم از حرفهای اهالی می فهمم اعتیاد بیداد می کند. اینجا ۷۵ تا ۸۵ درصد اهالی معتاد هستند. دلم می ریزد و دنبال دلیل می گردم. دنبال دلیلی که برایم توجیه کند چطور روستایی در مرکز کشور می تواند این میزان آلودگی داشته باشد. شاید اگر لب مرز بود باورش کمی راحت تر بود. چه دلیلی می تواند داشته باشد جز اینکه اینجا از محلی تامین می شود؟ انگار عده ای کمر بسته باشند، اهالی اینجا را ریشه کن کنند. در این روستا چه خبر است؟
اسناد تازه از دکل نفتی ایران در مکزیک؛ مردی که دکل را دزدید
سه نماینده امروز اسناد جدیدی درباره دکلها در اختیار داشتند؛ از امیرعباس سلطانی گرفته تا حسین دهدشتی و نادرقاضی پور. یکی بالاخره اسنادش را رو کرد، نادر قاضی پور. در اسنادی که گویا از منبعی خاص در اختیار نمایندگان قرار گرفته، نهتنها تصاویر رباینده دکل و همراهان، که تصاویری از پاسپورت و دیگر مدارک شناسایی آنها ضمیمه شده بود. ماجرای دکل یک سالی میشود نقل مجالس شده، حتی به تازگی هفتهنامه «صدا» در گزارشی نشان داد ردپای «بابک زنجانی» در پرونده دکل دزدی هم دیده میشود.
سلطانی اسنادی را ورق میزند و میگوید: «اینها نکات تازهای درباره تخلف و خرید و فروش در دکلها مطرح کرده و باید سر فرصت مطالعه شوند و ببینیم چه ردپای تازهای ترسیم شده است».
حسین دهدشتی نیز با تأکید بر پیچیدگی پرونده دکلها، معتقد است: «باید درباره تمام اسنادی که به نمایندگان میرسد، با تأمل برخورد کرد و همه جوانب امر را سنجید». او هم تیمی از کارشناسان را مسئول مطالعه و بررسی اسناد مرتبط با دکلها کرده است.
کارمند اخراجی شرکت ملی حفاری اهواز رباینده دکل شد
نادر قاضیپور نیز بخشهایی از تصاویر مندرج در آن گزارش را در اختیار خانه ملت قرار داده است. در تصاویر رباینده «آ.ش» معرفی شده و تصویری از او و «عمر کامل آلسواده» روی دکل گمشده یا همان دکل «شرکت دین» یا همان دکل «فورچونا» در کشور ترکیه گرفته شده است.
آقای «ش»، کارمند اخراجی شرکت ملی حفاری (اهواز) بوده و علت اخراج ایشان، ارائه فاکتوری صوری و جعلی نسبت به خرید ١٠ دستگاه مخزن اسید از کارخانه مخزنسازی اراک، به شرکت ملی حفاری (اهواز) اعلام شده است. او مالک شرکت حفاری «سپنتا بینالملل» و شرکتهای متعدد اقماری نفتی دیگر، در داخل و خارج از کشور است.
نقش آقای «ش» در دفتر مدیر عامل
نکته دیگری که از سوی قاضیپور مطرحشده این است که آقای «ش» در عینحال، حدود هشت سال «مشاور عالی مدیرعامل» شرکت تأسیساتی دریایی بوده است و دستور پرداخت تمامی وجوه دکل گمشده به «شرکت دین» را ایشان شخصا صادر کردهاند».
وفق قرارداد اولیه و مطابق عرف و رویه معامله دکلهای نفتی دستِ دوم، باید قبل از تحویل دکل، فقط ٢٠ درصد وجهالمعامله به شرکت فروشنده پرداخت میشد، ولی قرارداد مزبور توسط آقای «ش» با قرارداد دیگری که خریدار را موظف و ملزم به پرداخت صددرصد قیمت دکل در ابتدای معامله و قبل از تحویل دکل میکند، تعویض شده است که متن هر دو قرارداد متعاقبا تقدیم خواهد شد.
قادر به استرداد وجوه دکل نیستیم
قاضیپور همچنین تأکید کرده: «متأسفانه طبق اخبار واصله، رسید دریافت و تحویل دکل هم به طرف خارجی داده شده و احتمالا از طریق دادگاهها و مراجع بینالمللی قادر به استرداد وجوه یا تحویلگرفتن دکل نخواهیم بود».
«عمر کامل آلسواده» مدیرعامل شرکت «دین» است و چندین بار به دعوت آقای «ش» و به صورت محرمانه به ایران آمده و میهمان ویژه و خصوصی آقای «ش» بوده است. ایشان اردنیالاصل است و درست قبل از معامله دکل، «شرکت صوری دین» را گویا در انگلستان تأسیس و ثبت میکند. آقای عمر کامل آلسواده، سالها مشاور حقوقی آقای «ش» در شرکتهای خارجی ایشان بوده است. دو همکار آقای «ش» یکی آمریکایی و دیگری هلندی است و گویا همین دو نفر مقدمات ورود دکل به کشور مکزیک را فراهم آوردهاند.
روزنامه شرق
Sunday, August 23, 2015
حرفهای تکان دهنده سعید کنگرانی درباره سینمای پیش از انقلاب
سعید کنگرانی بازیگر فیلم جنجالی «در امتداد شب» در گفتگو با آخرین شماره مجله «عصر اندیشه» پیرامون تاریخ سری سینمای ایران "از روابط پنهان و وقایع ناگفته سینمای پیش از انقلاب پرده برداشته است"
او از نمونههای نادر سینمای ایران است؛ بازیگری که در نیمه دوم دهه 1350 ناگهان به یک فوق ستاره تبدیل شد، اما دوران شهرت او بسیار کوتاه بود. او را باید یکی از قربانیان برجسته سینمای عصر پهلوی دانست؛ سینمایی که نه به عوامل خود و نه به مخاطبانش رحم نکرد و آنان را به قهقرای سقوط کشاند، اما سرنوشت سعید کنگرانی با اکثر عوامل آن سینما نیز فرق داشت. او که پس از بازی در چند فیلم شبه روشنفکری موسوم به «موج نو» به چهرهای جذاب تبدیل شده بود، در برابر پیشنهاد بازی در فیلم مستهجن «در امتداد شب» (به تهیهکنندگی بهمن فرمان آرا) قرار گرفت و همبازی فائقه آتشین (گوگوش) شد. از رهگذر بازی در این فیلم او به شهرتی بیسابقه رسید که حتی جایگاه بازیگرانی مانند «بهروز وثوقی» را تهدید میکرد، اما همین شهرت چنانکه خود میگوید- برایش «دار مکافات» گشت- و روزهای تیرهای را پیش روی او قرار داد.
کنگرانی گنجینهای از تاریخ سینمای پیش از انقلاب و یک شاهد عینی از «فحشای هنری» در عصر پهلوی است. او پس از انقلاب و تا نیمه دهه 1360 را در ایران ماند تا بلکه بتواند کار حرفهای خود را ادامه دهد، اما تاوان همبازی شدن با گوگوش و مشارکت در پروژه فرمانآرا بیش از این بود که بتواند به سینمای ایران بازگردد و حتی چند فیلمی که بازی کرد، اکران نشد. برای همین به آمریکا مهاجرت کرد، اما با اپوزیسیون خارج از کشور نیز نتوانست کار کند و سرانجام در ابتدای دهه 1380 مجدداً به ایران بازگشت. او در این دوران نیز در سودای بازگشت مجدد به عرصه سینما بود و از قضاء در فیلم «ازدواج به سبک ایرانی» به کارگردانی حسن فتحی و تهیهکنندگی علی معلم ایفای نقش کرد، اما پس از آن شانسی برای ادامه فعالیت نیافت.
او پس از سالها تلاش بیثمر برای بازیگری در سینما تصمیم گرفته است تا روایتی صادقانه از پشت پرده مافیا و فساد در سینمای عصر پهلوی ارائه دهد. از این رو، به سردبیر «عصر اندیشه» پیشنهاد داد تا گفتوگویی تفصیلی درباره «تاریخ سری سینمای ایران» داشته باشد. این گفتوگو هرچند که 8 ماه پیش انجام شد و بیش از 20 ساعت به طول انجامید، اما لازم بود تا درباره ادعاهای آن سنجش و دقت بیشتری صورت گیرد تا روایتی که به مخاطبان عرضه میشود، اعتبار و استحکام بیشتری داشته باشد.
مصاحبه پیش روی بخشی از گفتوگوی طولانی پیام فضلی نژاد سردبیر ماهنامه «عصر اندیشه» با سعید کنگرانی است که به سبب اهمیت مصالب مطرح شده، در خبرگزاری فارس منتشر میشود.
سینمای ایران در آستانه دهه 1340 دارای ساختار و مناسبات خاصی است. از یک طرف دربار بهعنوان متولی دولتی سینمای ایران وارد عرصه شد. شاخصهای آن هم فیلمهایی مانند «گنج قارون»، «مو سرخه» و یا فیلمهای موسوم به موج نو مثل «قیصر» است. میخواهیم بدانیم در دهه 1340 در ساختار سینمای ایران چه عواملی دست به دست هم میدادند تا یک فیلم ساخته شود؟ پشت مضمون فاسدی که در فیلمها تزریق میشد، چه فکر و ایدهای قرار داشت؟ آیا کارگزاران آن سینما خودشان این دید را داشتند، یا این نگاه از جای دیگری به آنها تزریق میشد؟
کنگرانی: وقتی سیستمی میخواهد فسادی را طبق دستور یا دکترینی وارد فرهنگ سرزمینش کند، سینمای آن هم فیلم چشمه «آربی آوانسیان» میشود که در آن یک بازیگر زن را عریان میکند؛ کاری که در سینمای ما سابقه نداشت و برایش خیلی زود بود. تمام فیلمهایی که خانم «شهناز تهرانی» یا خانم مرجان، همسر آقای «علی محمدی» از گویندگان درجه یک رادیو بازی میکردند، از این جنس بود. دقیقاً دستهایی در کار بود که مثلاً دخترهای فراری را که قبلاً وارد سیستم روسپیگری میشدند، وارد سینما کنند. یکی دو تا هم نبودند. کمپانیهای موسیقی، استودیوهای مختلف با هم grant میگذاشتند و دستور از بالا میرسید. مثلاً آقای هویدا وقتی به سندیکای بازیگران یا تهیهکنندگان میرفت، اینها برای اظهار غلامی و نوکری شاه، نقششان را زمین میزدند، چون میدانستند امریهای آمده که این دکترین باید اجرا شود و اگر نکنند...
خیلیها میگویند این حرفها توهم و شعار است و مخاطب نمیپذیرد. شما سندتان کجاست؟
یکی از سندها خود منم.
میخواهیم بدانیم روندی که با هویت ایرانی سر ستیز دارد و میخواهد تمام مبانی اعتقادی خانوادههای ایرانی را نشانه بگیرد، چگونه در سینمای عصر پهلوی پدید آمد و اتفاق افتاد؟ این روند در دهه 1340 و زمانیکه شما شروع به کار کردید با چه فیلمهایی شروع شد و توسط کدام جریان سینمایی ادامه یافت؟
یک سرمایهدار صاحب مرغداریهای عظیم، کسی مثل «هژبر یزدانی» که فقط در کار تجارت و تولید نبود، بلکه پس پرده با سه نفر دیگر، مثلاً خرم -صاحب پارک خرم - در استودیویی سرمایهگذاری میکردند و همان زنانی را که اشاره کردم، در سراسر ایران نشان میکردند، به خیابان ارباب جمشید میآوردند و فلان تهیهکننده از فقر و ضعف مالی آن دختر خانم استفاده میکرد. همانجا از پدر بدبختش دستخط میگرفتند که دخترش باکره نیست تا بعد از عقد قرارداد با او هر بلایی که سرش میآید، پدر حق اعتراض نداشته باشد. فیلم «رضاموتوری» در آریانا فیلم آقای شباویز تهیه شد. من خودم در آنجا شاهد بودم که یک پدر بسیار فقیر، دخترش را که شاید بیش از 15،16 سال نداشت و باکره بود، آورد. قرار گذاشتند دختر نقشی را بازی کند و تبدیل به ستاره شود. کل پولی که آقای شباویز بابت قرارداد و دستخطی که از پدر دختر گرفت مبنی بر اینکه باکره نیست، هفت هزار تومان بود. این نمونه ایست که من خودم دیدم.
چه سالی؟
1348، 1349.
چه کسی و چه فیلمی؟
فیلمی بود که نقش اول آن را آقای [...] بازی میکرد و این دختر خانم هم [...] بود که اکنون خواننده است.
یعنی دختری را که به سن قانونی هم نرسیده بود، به این شکل از پدرش میخریدند؟
بله، سلسله مراتبی که امثال این خانم را کشف میکرد، در جامعه هنری ما توسط -با عرض معذرت- یک «پا انداز» انجام میشد. این یک شغل بود و طرف فکر نمیکرد که دارد کار بدی میکند. وقتی سینما نیاز به سیاهی لشکر داشت دو نفر بودند به نام خانم بهرامی و آقای حسن دکتر. هر تیپ دختری را که میخواستید اینها برایتان پیدا میکردند. امروز هم در سینما چنین آدمهایی را داریم که اظهر من الشمس هستند و همه ملت هم میدانند. مثلا ً تهیهکننده میگفت یک دختر باکره 14 ساله میخواهم یا مثلاً یک دبیرستانی میخواهم که 20 ساله نشان بدهد، چون قصه فیلم طوری است که Bad man فیلم بکارت او را برمیدارد. مثل فیلم قیصر که جلال به آن دختر تجاوز کرد. در فیلم اصلی کاملاً آن دختر را که سنی هم نداشت برهنه کردند، ولی در نسخه بعد از انقلاب جمع و جورش کردند. کسانی بودند که گنده لات رسمی بودند. الان هم هستند. لاتهایی بودند که از کابارهها محافظت میکردند. لاتهایی هم بودند که بادیگارد مادر شاه بودند.
و کاملاً مشخص بودند؟ یعنی همه اینها را به این کار و این وضعیت میشناختند؟
بله، هیکلهای درشت و دستهای بزرگی داشتند. سواد هم که نداشتند و آنها را از جاهایی مثل بیغولههای ته سرآسیاب دولاب میآوردند. اینها جا و مکان نداشتند و شبها در حمام میخوابیدند.
البته در تاریخ سینما و تواریخ مختلف آمده که «فرخ غفاری» برای جشن هنر شیراز یک عده بازیگر را از «شهر نو» انتخاب کرد و به تئاتر آورد. اینها در جشن هنر هم بازی کردند و بعد گروهی را تشکیل دادند که در کتاب «شوالیههای ناتوی فرهنگی» شرح آن را نوشتهام. خانم خجستهکیا، مادر «رامین جهانبگلو»، همسر «امیرحسین جهانبگلو» همراه فرخ غفاری به شهر نو میرفت و آنها را انتخاب میکرد.
بله؛ اینها ابداً دروغ و شعار و توهم نیست.
نمونههای دیگرش چه بود؟
دخترها را «ستارهدار» میکردند و بعد برای شیوخ عرب صادر میشدند. ما درباره دورهای حرف میزنیم که دکترین رژیم شاهنشاهی تلاش میکرد چهار نعل خودش را به الگوی آمریکا برساند. البته یک بخش عظیم سیستم هم به فرانسه نظر داشت که در همین سینما سهم دارد.
موج نو که اساساً کپیبرداری از سینمای فرانسه است.
بله، تروفو، مجله کایهدوسینما و...
«فریدون هویدا»، برادر «امیرعباس هویدا» همانموقع در کایهدوسینما مقاله مینوشت و همان گرایش را هم به ایران آورد. خود هویدا هم داعیه روشنفکری از جنس فرانسوی داشت.
این مال موقعی است که پدرش را فراماسونری از لبنان به فرانسه برد. پس دکترینی، این الگو و نحله را به سینما آورد.
گوگوش همبازی شما بود. او چگونه به سینما آمد و روایت درست آن چیست؟
«گوگوش» هم از طریق همین مناسبات به سینما آمد که نوشآفرین آمد. دورانی که من با ایشان آشنا شدم، شرکت فیتسی که مخفف انگلیسی «شرکت صنایع گسترش سینمای ایران» است، تاسیس شده بود و خانم گوگوش با آن قرارداد داشت.
همسر اشرف مدیرش بود؟
Friday, August 21, 2015
Saturday, August 15, 2015
خروج قطار گرگان به دلیل سرقت 600 پیچ و مهره از خط آهن
بازی خطرناک با جان انسانها . در ایران آخوندها به راستی چه خبر است .
مملکت اسلامی ایران در دزدی هم نمونه است . آن از اختلاس های میلیارد دلاری مقامات کلیدی نظام این هم از آفتابه دزدهایش .
مدیرکل راه آهن استان گلستان به خبرگزاری ایرنا گفته است حدود ۶۰۰ پیچ و مهره توسط افراد ناشناس به سرقت رفته و در طول ۱۲۵ متر خط این قطار، هیچ نگهدارنده ریلی وجود نداشته و ریل رها بوده است.
مدیرکل روابط عمومی راهآهن ایران هم گفته است که این شرکت در برخی مناطق کشور با مشکل سرقت پیچهای ریلی مواجه است. او از استاندار گلستان و مسئولان امنیتی خواسته است تا امنیت خطوط ریلی این استان را بیشتر کنند .
Thursday, August 13, 2015
Wednesday, August 12, 2015
Monday, August 10, 2015
مهدی هاشمی به زندان رفت
مهدی هاشمی با قرائت بیانیهای خطاب به مردم ایران گفت:
«بسمالله الرحمن الرحیم، ملت بزرگ و فهیم ایران! اکنون که براساس حکم محاکم قضایی برای تحمل کیفری که آن را عادلانه و قانونی ندانسته بلکه اغراض سیاسی را در آن عامل اصلی میدانم مهیا گشتهام به عنوان عضو خانواده بزرگ انقلاب اسلامی که همواره در خدمت انقلاب و نظام جمهوری اسلامی بوده و خواهم بود، به منظور صیانت و دفاع از حیثیت و شخصیت مبارز و نستوه یار دیرینه و وفادار حضرت امام خمینی(ره) و همراه و وفادار همیشگی مقام معظم رهبری، پدرم بزرگوارم و با توجه به عدم پذیرش خواست اینجانب مبنی بر برگزاری علنی دادگاه، بار دیگر درخواست اجازه پخش کامل و بدون حاشیه کلیه جلسات محاکمه اینجانب را از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران دارم. امیدوارم که این تقاضا مورد پذیرش واقع شود. رجاء واصق دارم که این اقدام از سوءاستفاده افراد افراطی و مغرض در ضربه به زدن یکی از ارکان نظام جمهوری اسلامی ایران پیشگیری خواهد کرد
هنگام مراجعه مهدی هاشمی به اوین، مادرش (عفت)، خواهرانش (فائزه و فاطمه)، برادرانش (یاسر و محسن)، پسرش، وکلایش (علیزادهطباطبایی و سید وحید ابوالمعالی) و برخی از دوستان و اعضای خانواده و همراهانش برای بدرقه او حضور داشتند.
10 سال حبس
جرم «اختلاس، ارتشا و مسائل ضدامنیتی»
Sunday, August 9, 2015
بازار جدید خرید و فروش چشم در ایران آخوندها
نشریه شهرآرای محله در مشهد با اشاره به رواج خرید و فروش اعضای بدن از جمله کلیه در این شهر، از "بازار جدید خرید و فروش چشم" و تلاش یک جوان سی و چهارساله برای فروش یکی از چشم هایش گزارش داده است.
لالهسادات کوثری خبرنگار این نشریه محلی، می گوید: "دوسه روز قبل بود که برای تهیه گزارش به خیابان مهدی در محله فرامرز عباسی رفتم. گشتوگذار در دل محله و دقت در مشکلات اهالی، باعث شد تا اینبار سوژه جدیدی نظرم را به خود جلب کند. عبارتهایی مانند فروش کلیه، کلیهفروشی، فروش کلیه زیر قیمت" و... تاکنون زیاد به چشمم خورده بود اما این عبارت با بقیه فرق داشت و روی دیوار با ماژیک پررنگ نوشته شده بود؛ چشمفروشی."
این خبرنگار نوشته است: "تصور میکنم آفتاب طاقتفرسای ظهر تابستان سوی چشمانم را کم قوا کرده است. جلوتر میروم تا شاید بتوانم دقیقتر بخوانم. نه، عبارت درست است. روی دیوار زیر شماره تلفن خط ایرانسلش نوشته شده است:چشمفروشی. عبارت تکاندهندهای که هنوز که هنوز است، نوع نگارش حروفش بر روی دیوار، در ذهنم نقش بسته است. با تلفن همراهم شماره میگیرم، 730....0937 مشترک مدنظر در دسترس نمیباشد. درحالیکه تمام ذهنم از علامت سوال پر شده است، باز هم تلاش میکنم. چندروزی میگذرد و بالاخره بعد از کلی تلاش، تلفنم پاسخ داده میشود. با شنیدن صدای مرد جوان گمان نمیکنم سنوسالش بیشتر از 40 باشد. پیشنهاد خرید چشم را مطرح میکنم و بعد از انجام رایزنی و صحبت تلفنی، قرار ملاقات محقق میشود و اینبار بهعنوان خریدار پای معامله میروم."
محل قرار، ایستگاه اتوبوس چهارراه میدان بار در مشهد است و خبرنگار شهرآرای منطقه دوی مشهد درباره ملاقات با فروشنده چشم نوشته است: "کمی زودتر از ساعت قرار در محل ایستگاه حاضر میشوم. تمام طول مسیر تا محل قرار را پیاده میروم و در تمام راه، ذهنم درگیر این سوال است که چرا باید کار به جایی برسد که انسان حاضر باشد چشم خود را بفروشد؟ سر ساعت مقرر از راه میرسد. خودش را «م» معرفی میکند و سیوچهارساله. بلافاصله و بدون مقدمه وارد صحبت میشود. خانم، رک و پوستکنده حرفت را بگو. آخرش چند؟ چوب حراج به بدن به دلیل فشار اقتصادی اصلا برایش مهم نیست که چرا و به چه دلیل در محل ملاقات حضور یافتهام. حرف از 2میلیون به میان میآورم که پاسخ میدهد: 2میلیون خیلی کم است. ما با هم وارد معامله نمیشویم. رویش را برمیگرداند و قصد رفتن میکند که از او میخواهم رقم پیشنهادیاش را بگوید. میگوید: 6ماه پیش در تهران یک کلیهام را 6میلیون فروختم. الان هم بهشدت فشار مالی دارم. حاضرم با همان 6میلیون چشمم را بفروشم."
به نوشته این نشریه مشهدی، این مرد 34 ساله که داوطلب فروش یکی از چشم های خودش شده درباره دلیل چنین اقدامی گفته است: "سهبچه دارم و صاحبخانه جوابم کرده است. بیسواد و بیکار هستم و باید خرجی فرزندان و همسرم را بدهم. چشم من مال شما، هرکار دوست دارید، با آن انجام دهید. لرز تمام بدنم را فراگرفته است." او همچنین گفته است:"از من که گذشت، دلم نمیخواهد فرزندانم بیخانمان بزرگ شوند. برای من چه اهمیت دارد که یک چشم داشته باشم یا نه؟" و تاکید کرده است که "ندارم. فقر امانم را بریده است. اصلا شما میفهمی نداری یعنی چی؟ نان خشک خوردن یعنی چه؟ برایم مثل روز روشن است که دیگر اندامهایم را نیز میفروشم. چه اهمیت دارد که من یک دست داشته باشم یا نداشته باشم؟ یک پا داشته باشم یا نداشته باشم؟ لازم باشد، حتی پوستم را هم میفروشم."
خبرنگار شهرآرای محله نوشته که این مرد 34 ساله در جریان این دیدار گفت که "الان دو خریدار هستند که حاضرند با همین قیمت و پرداخت تمام مخارج بیمارستان، پای معامله بیایند. تازه قرار است فردا در اینترنت هم آگهی بدهم که احتمالا اگر آگهی سراسری بدهم، پول بیشتری بگیرم" و البته در نهایت "رویش را برمیگرداند و میرود"، و قرار میشود درباره قیمت خرید چشم "تا فردا صبح به او خبر دهم."
لالهسادات کوثری نوشته است که "جوان سیوچهارساله یا واضحتر بگوییم فروشنده چشم، راه خود را میکشد و میرود. تمام خواسته او این روزها از زندگی این است که بتواند به بالاترین قیمت ممکن، چشم خود را بفروشد تا شاید بتواند بار دیگر سرش را در مقابل فرزندان خود بالا ببرد و سربلند شود. پول صاحبخانه را بدهد و دستکم چندماهی فرزندانش را از خوردن نان خشک نجات دهد. باز هم قصه پرغصه فقر. اینبار چوب حراج به سلامتی و جسم و جان. جوان سیوچهارساله که با هزار امید و آرزو پای معامله چشم خود آمده است، مثل روز برایش روشن است که شاید در چند ماه آینده، اندامی دیگر از بدن خود را به فروش بگذارد."
Saturday, August 8, 2015
دزدی و قطع دست؛ نوری زاد: با آقا مجتبی چه کنیم؟
پانزدهم مرداد نود و چهار - تهران
شنبه ها مقابل زندان اوین
یک: بانو نرگس محمدی سخت بیمار است و جای او زندان نیست. ما چند نفری که از همه چیزمان دست شسته ایم، شنبه ها را از ساعت ده تا دوازده در مقابل زندان اوین به اعتراض خواهیم ایستاد تا آزادیِ این بانوی فهیم و دردمند و مردمی و انسان گرا و ایرانی و سرتر از همه ی مردانِ نظام اسلامی. البته روزهای دوشنبه ی لاستیک دنا سرجایش هست حالا حالاها.
دو: در راه بودم که دکتر ملکی زنگ زد. که: کجایی بابا؟ مهمون دعوت می کنی خودت نیستی من نیمساعته اینجام. صدای خنده اش نشان از شادابی و سلامتی اش داشت. خنده های هرازگاه این پیرمرد در من موجی از نشاط می دواند. با این که قرار ما ده بود تا دوازده، هنوز اما چهل دقیقه زود می نمود. دکتر گفت: من نشسته ام تا بیایی. و هدف را نیز مشخص کرد: بیا که در باره ی نرگس باید همفکری کنیم. و ادامه داد: من با برادر نرگس صحبت کردم. سخت نگران حال و روز اوست. و توضیح داد: نرگس در زندان حالش بهم می خورد و می برندش بیمارستان. در بیمارستان معاینه را نیمه کاره رها می کنند و برش می گردانند به زندان. و با تأسف گفت: از برادر نرگس گله کردم. که چرا در کار من و نوری زاد و نعمتی و گوهرعشقی وقفه انداختید؟ ما چهار نفر هم قسم شده بودیم برای رهایی نرگس؟ چند روز دادسرای داخل اوین را قرق کردیم بخاطر نرگس. برادر نرگس در جواب آمد: اشتباه ما این بود که به حرف زندانبانان اعتماد کردیم. آنها به ما گفتند اگر این سر و صداها نباشد ما بیست روزه آزادش می کنیم. دکتر ملکی چهل دقیقه زودتر رفته بود سرقرار. ومن، دفتر نمایندگی لاستیک دنا را تجسم کردم که در قرق یک پیرمرد خمیده قامت است.
سه: پنج شش دستگاه موتور سیکلت را درست در جایی که ما می ایستادیم پارک کرده بودند. محل نشستن دکتر ملکی را نیز آب بسته و خیسانده بودند. که یعنی اینجا حریم نمایندگیِ لاستیک دناست و نباید کسی اینجا بایستد یا بنشیند. دیدم گوهر بانو – مادر ستار بهشتی – و نعمتی و دکتر ملکی و مادر امید علی شناس در پیاده رو ایستاده اند با نوشته هایی در دست. به جمع شان پیوستم. نوشته ای که من بالا بردم این بود: " کارخانه ی لاستیک سازیِ دنا را شیخ محمد یزدی ( رییس مجلس خبرگان) دزدیده".
چهار: دوستان یک به یک سر رسیدند. پدر و مادر سعید زینالی و محسن شجاع و کریمی و ابراهیم و عزیزانی که هرکدام نماینده ی نسلی از آسیب دیدگان بودند. از جوان تا پیر. از زن تا مرد. آنچه که جالب به نظر می رسید اجتماع تمام نشدنی رهگذران بود در مقابل ما که مرتب عکس و فیلم می گرفتند. بانویی که با شوهرش به تماشا ایستاده بود، زل زد به من و با اخم پرسید: شما کی آمدی ایران؟ گفتم: من کی رفته بودم که حالا آمده باشم؟ گفت: نخیر، من شما را مرتب در ماهواره می بینم. دست شوهرش را کشید و برد و گفت: بیا برویم، اینها همه شان از آمریکا خط می گیرند. مردی در حال عبور داد زد: مزدورها. زنی گریان جلو آمد و گوهر بانو را در آغوش گرفت و زار گریست. مردی بر پیشانی دکتر ملکی بوسه زد. یکی از کارکنان لاستیک دنا به اعتراض در آمد که: اینجا حریم خصوصی دناست و شماها حق ندارید اینجا بایستید. و به من گفت: این کارخانه شش دست چرخیده و اکنون مالکانش هیچ ربطی به آیت الله یزدی ندارند. گفتمش: ما به همان دست اولش معترضیم. و چون دیدم توپش خیلی پر است و به هیجان در افتاده، پلیس ها را نشانش دادم و گفتم: اینهمه پلیس و کلانتری این طرفهاست. بروید و از ماها شکایت کنید.
پنج: جناب سرگردِ همیشگی به همه اخطار می داد که: عکس نگیرید، بروید، اینجا نایستید. که مردی شصت ساله محکم در برابرش ایستاد و گفت: چرا نایستیم؟ چرا برویم؟ اینجا پیاده روست و حق ماست که کجا بایستیم و کجا نایستیم. و گفت: من فقط حرف پلیس را می پذیرم. جناب سرگرد که لباس شخصی به تن داشت، از این حرف عقب نشست و به " راه مردم را بند نیاورید" اکتفا کرد و به سمتی خزید و زیاد پاپی مردم نشد. او می دانست که نباید زیاده از حد سر به سر مردم بگذارد. تعداد پلیس ها رفته رفته زیاد شد. حالا دیگر مرد شصت ساله ای نبود که برای ایستادن در آن نقطه سخن از حق بگوید یا نگوید.
شش: جوانی که پی در پی از ما عکس می گرفت و به هشدارهای ما - که می گفتیم مراقب باش - توجهی نداشت جلو آمد و از من پرسید: نظرتان در باره ی انتخاباتی که در راه است چیست؟ گفتم: من هر انتخاباتی را که فرد پوسیده و خفیفی مثل آقای جنتی و دیگر پوسیدگان و خفیفانی چون وی اداره کنند و ریسمان صلاحیت و عدم صلاحیت نمایندگان را اینان بدست بگیرند، توهین به شعور خود می دانم و قطعاً در انتخابات شرکت نخواهم کرد. و ادامه دادم: بی آنکه دیگران را تشویق و ترغیب کنم به رأی دادن یا ندادن. بانویی آمد و گوشه ی مقوایی را که نعمتی در دست داشت امضاء و متن آن را تأیید کرد. نوشته ای که نعمتی بالا گرفته بود این بود: " آقای خامنه ای، قوه ی قضاییه قضاوت نمی کند بلکه جنایت می کند". دکتر اکسیری فرد نیز آمد و به جمع ما پیوست. این مرد شریف همان استاد دانشگاه خواجه نصیر است که بخاطر صدای نازکش اخراجش کرده اند. و عجب نازنین است این مرد با همان صدای نازکش.
هفت: دو شب پیش از یک شبکه ی رادیویی زنگ زدند و در باره ی الم شنگه ی دلواپسان از من پرسیدند. گفتم: راستش را بخواهید پشت پرده، حضرت آقا رسماً از اسب آذین بسته ی مثلاً سرکشِ انقلابی گری نزول اجلال فرموده اند و همه ی شرط و شروط کافرانِ هسته ای را پذیرفته اند: تمام و کمال. و رسماً نیز کرکره ی تأسیسات هسته ای را پایین کشیده اند: الی الابد. خب، یک چنین نزول اجلال بی در و پیکری در داخل به یک الم شنگه ای محتاج است که آوارِ این همه خسارت را از سرِ حضرت آقا پس بزند. و گفتم: نقش این دلواپسان تیره روی، همین پس راندن آوار شماتت از سرِ حضرت آقایی است که هر چه شعار داد و هر چه انقلابی گری ادا فرمود، همه اش پول شد و به جیب شرکت های اسلحه سازی رفت، و همه اش دود شد و به چشم مردم ملا زده ی ایران فرو نشست.
هشت: یک خبر این که: در مشهد به حکم دادگاه اسلامی، دست و پای فرد سارقی را بریدند تا درس عبرتی برای دیگر سارقان بالقوه باشد. خبر دیگر این که: ظاهراً می خواهند بابک زنجانی را دادگاهی کنند. که اگر این دادگاه علنی باشد، و منِ نوری زاد را امکان حضور و سخن گفتن در این دادگاه باشد، حتماً با هر مدرکی که در اختیار دارم و ندارم، حضرتِ مجتبی خامنه ای و شیخ حیدر مصلحی ( وزیر اطلاعات وقت) و گنده های اطلاعات و سپاه را به دادگاه خواهم کشاند و با همان مدارکی که دارم و ندارم، به مردم ایران و جهان ثابت خواهم کرد که: برای دزدی های چند صد هزار میلیاردیِ بابک زنجانی همین شیخ حیدر مصلحی راه گشود. البته بفرموده ی حضرت مجتبی خامنه ای. برای چه؟ برای روفتن دارایی های خاص مردم و هدایتِ این دارایی ها به حساب شخصی و جانبی حضرت مجتبی. من کاری به این ندارم که بخش مختصری از این پول های دزدیده شده به سوریه و لبنان رفته، مهم اما دزدی این گنده نامان است بلا تردید و بلاشک. می گویم: اگر باید فلان دزد مشهدی بخاطر یک میلیون تومان دست و پایش قطع شود، شما بیا تماشا کن حضرت مجتبی را با این همه دزدی، و تکه بزرگ اسلامی اش را که گوشش باشد
محمد نوری زاد
Thursday, August 6, 2015
Tuesday, August 4, 2015
تجمع هزاران نفر برای رویت نشانه مذهبی روی دیوار توالت!
شهرک قدس در حاشيه پايتخت 12 ميليونی ايران. هو انداختند که سايه حضرت عباس روی ديوار افتاده و مردم خرافات زده هم دسته دسته هجوم آوردند و دست به دامن سایه مقدس شدند .
تجمع هزاران نفر برای رویت نشانه مذهبی روی دیوار توالت!
بی بی سی - هزاران نفر در باماکو پایتخت مالی برای مشاهده دیواری صف کشیده اند که میگویند اخیرا نشانه ای مذهبی بر آن ظاهر شده است.
به گفته بسیاری از این افراد، علامت سفیدی که روی دیوار خارجی یک توالت ظاهر شده است مردی در حال نماز خواندن را نشان میدهد که به عقیده آنها بیانگر پیامی از سوی خداست.
خبرنگار بیبیسی در باماکو میگوید مردمی که برای تماشای دیوار صف کشیده اند پولی نباید بپردازند اما آنها به دلخواه مبلغی را در سطلی میریزند که خانواده ترائوره میگویند به یک مسجد محلی خواهند داد.
ابوبکر دیارا که معلم است پس از بازدید دیوار گفت: "این معجزه است. به شکلی واضح درست است. این نشانه ای از طرف خدا برای مالی است که میگوید ملت بزرگی هستیم."
Monday, August 3, 2015
پول مسافران ایرانی ترکیه را میچرخاند
احمد شوهانی: پول مسافران ما ترکیه را میچرخاند
عضو کمیسیون امنیتملی و سیاستخارجی مجلس، بر لزوم پیگیری اتفاق فرودگاه استانبول ترکیه از سوی مسئولان وزارت خارجه تأکید کرد و گفت: بر اساس معاهدات بینالمللی و تفاهم دو جانبه میان ایران و ترکیه، مسئولان این کشور باید حقوق هموطنان ایرانی را لحاظ کنند، در غیر این صورت وزارت خارجه باید تصمیم جدیدی را در این رابطه اتخاذ کند.
احمد شوهانی در گفتوگو با خبرگزاری خانه ملت، در واکنش به اتفاق رخ داده مبنی برخورد نامناسب پلیس استانبول ترکیه با تعدادی از مسافران ایرانی، گفت: قطعا این اقدامات پلیس ترکیه خلاف قوانین بینالمللی بوده و قطعا باید با متخلفان این اتفاق برخورد شود.
نماینده مردم ایلام، ایوان، شیروان و چرداول در مجلس شورای اسلامی، ادامه داد: حفظ شأن گردشگران و مسافران برای کشور میزبان بسیار ضروری است و پرسنل این کشور نمیتوانند به هر نحوی که میخواهند با افراد برخورد کنند.
وی با بیان اینکه عزت و کرامت ایرانیها در تمام کشورها باید رعایت شود، ادامه داد: بخش کنسولی سفارت ایران در ترکیه موظف به حمایت و پشتیبانی از ایرانیان در اقصی نقاط این کشور است.
شوهانی افزود: در شرایط کنونی بخش عمدهای از درآمد کشور ترکیه از محل جذب گردشگر بهویژه گردشگران ایرانی است، حال نیروهای انتظامی این کشور با چه جرأتی با مسافران ما بد برخورد میکنند.
این نماینده مردم در مجلس نهم، تصریح کرد: با توجه به نقش گردشگران ایرانی در درآمد دولت ترکیه، پرسنل و مسئولان این کشور باید مراقب رفتارهای خود باشند، زیرا اینگونه رفتار و اقدامات به روند حضور گردشگران ایرانی در ترکیه اثر میگذارد.
عضو کمیسیون امنیتملی و سیاست خارجی مجلس، بر لزوم پیگیری اتفاق فرودگاه استانبول ترکیه از سوی مسئولان وزارت خارجه تأکید کرد و گفت: بر اساس معاهدات بینالمللی و تفاهم دو جانبه میان ایران و ترکیه، مسئولان این کشور باید حقوق هموطنان ایرانی را لحاظ کنند، در غیر این صورت وزارت خارجه باید تصمیم جدیدی را در این رابطه اتخاذ کند.
لازم به ذکر است که روز گذشته در فرودگاه استانبول مسافرانی که مقصد بعدیشان شهر اسلو بوده متوجه میشوند که باید ۳ روز منتظر پرواز بعدی باشند. مسافران از شرکت هواپیمایی می خواهند که با پرواز دیگر و زود تر حرکت کنند. صحبت ها بالا می گیرد و کارمند شرکت پگاسوس بی احترامی و پرخاش می کند و این بی احترامی ها با اعتراض مسافران همراه می شود و چند نفر از مسافران برای ثبت و ارائه این حرکت به مسولین بالاتر شروع به فیلم برداری می کنند. با دیدن این صحنه، کارمندان پگاسوس پلیس فرودگاه را در جریان می گذراند و پلیس فرودگاه بدون لباس پلیس و نشان دادن مدارک اقدام به در گیری با مسافران می کنند
عضو کمیسیون امنیتملی و سیاستخارجی مجلس، بر لزوم پیگیری اتفاق فرودگاه استانبول ترکیه از سوی مسئولان وزارت خارجه تأکید کرد و گفت: بر اساس معاهدات بینالمللی و تفاهم دو جانبه میان ایران و ترکیه، مسئولان این کشور باید حقوق هموطنان ایرانی را لحاظ کنند، در غیر این صورت وزارت خارجه باید تصمیم جدیدی را در این رابطه اتخاذ کند.
احمد شوهانی در گفتوگو با خبرگزاری خانه ملت، در واکنش به اتفاق رخ داده مبنی برخورد نامناسب پلیس استانبول ترکیه با تعدادی از مسافران ایرانی، گفت: قطعا این اقدامات پلیس ترکیه خلاف قوانین بینالمللی بوده و قطعا باید با متخلفان این اتفاق برخورد شود.
نماینده مردم ایلام، ایوان، شیروان و چرداول در مجلس شورای اسلامی، ادامه داد: حفظ شأن گردشگران و مسافران برای کشور میزبان بسیار ضروری است و پرسنل این کشور نمیتوانند به هر نحوی که میخواهند با افراد برخورد کنند.
وی با بیان اینکه عزت و کرامت ایرانیها در تمام کشورها باید رعایت شود، ادامه داد: بخش کنسولی سفارت ایران در ترکیه موظف به حمایت و پشتیبانی از ایرانیان در اقصی نقاط این کشور است.
شوهانی افزود: در شرایط کنونی بخش عمدهای از درآمد کشور ترکیه از محل جذب گردشگر بهویژه گردشگران ایرانی است، حال نیروهای انتظامی این کشور با چه جرأتی با مسافران ما بد برخورد میکنند.
این نماینده مردم در مجلس نهم، تصریح کرد: با توجه به نقش گردشگران ایرانی در درآمد دولت ترکیه، پرسنل و مسئولان این کشور باید مراقب رفتارهای خود باشند، زیرا اینگونه رفتار و اقدامات به روند حضور گردشگران ایرانی در ترکیه اثر میگذارد.
عضو کمیسیون امنیتملی و سیاست خارجی مجلس، بر لزوم پیگیری اتفاق فرودگاه استانبول ترکیه از سوی مسئولان وزارت خارجه تأکید کرد و گفت: بر اساس معاهدات بینالمللی و تفاهم دو جانبه میان ایران و ترکیه، مسئولان این کشور باید حقوق هموطنان ایرانی را لحاظ کنند، در غیر این صورت وزارت خارجه باید تصمیم جدیدی را در این رابطه اتخاذ کند.
لازم به ذکر است که روز گذشته در فرودگاه استانبول مسافرانی که مقصد بعدیشان شهر اسلو بوده متوجه میشوند که باید ۳ روز منتظر پرواز بعدی باشند. مسافران از شرکت هواپیمایی می خواهند که با پرواز دیگر و زود تر حرکت کنند. صحبت ها بالا می گیرد و کارمند شرکت پگاسوس بی احترامی و پرخاش می کند و این بی احترامی ها با اعتراض مسافران همراه می شود و چند نفر از مسافران برای ثبت و ارائه این حرکت به مسولین بالاتر شروع به فیلم برداری می کنند. با دیدن این صحنه، کارمندان پگاسوس پلیس فرودگاه را در جریان می گذراند و پلیس فرودگاه بدون لباس پلیس و نشان دادن مدارک اقدام به در گیری با مسافران می کنند
دختر مضروب شده در جریان راهپیمایی همجنسگرایان در بیت المقدس درگذشت
یک عکاس لحظاتی قبل از حمله تندروی یهودی را ثبت کرد
ساعاتی پس از مرگ شیرا بانکی مراسم یادبودی در نزدیکی محل حادثه برگزار شدپزشکان می گویند یک دختر نوجوان که سه روز قبل در راهپیمایی همجنسگرایان در بیت المقدس به ضرب چاقو زخمی شده بود در اثر جراحات وارده درگذشته است.
شیرا بانکی، ۱۶ ساله، یکی از شش نفری بود که در جریان راهپیمایی روز پنجشنبه هدف حمله قرار گرفتند.
ییشای شلیسل از یهودیان افراطی ارتدکس که در سال ۲۰۰۵ دست به حمله ای مشابه زده بود در صحنه حادثه دستگیر شد.
بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل روز یکشنبه در یک نشست کابینه امنیتی گفت که سیاست دولت او در مقابل افراط گرایان یهودی "عدم بردباری" است.
او پس از آن اظهار نظر می کند که یک کودک ۱۸ ماهه فلسطینی در کرانه باختری هم در اثر حمله با بمب آتش زا به محل سکونت او درگذشت. شهرک نشینان تندرو یهودی مظنون آن حمله هستند.
کابینه امنیتی دولت اسرائیل تدابیر تازه ای را برای مقابله با خشونت ملی گرایان افراطی علیه فلسطینی ها، از جمله بازداشت بدون محاکمه اسرائیلی ها، وضع کرده است.
سیاست بازداشت بدون محاکمه از دیرباز علیه فلسطینی ها به کار گرفته شده است، اما ناظران معتقدند که به ندرت در مورد مظنونان اسرائیلی به کار رفته است.
تاکنون کسی در ارتباط با قتل کودک فلسطینی دستگیر نشده است.
'خشونت بس است'
ساعاتی پس از مرگ شیرا بانکی مراسم یادبودی در نزدیکی محل مضروب شدن او با شرکت صدها عزادار از جمله همکلاسی هایش برگزار شد.
در تصاویر تکان دهنده از حمله پنجشنبه در بیت المقدس مظنونی را که به داخل کتش دست می برد و چاقویی را بلند می کند دیده می شود.
او سپس شروع به حمله به راهپیمایان با چاقو کرد تا اینکه ماموران پلیس مهارش کردند.
راهپیمایی پس از انتقال زخمی ها به بیمارستان با شعار "خشونت بس است" از سر گرفته شد.
آقای نتانیاهو این حمله را محکوم کرده است.
این راهپیمایی همواره باعث تنش میان اکثریت سکولار بیت المقدس و جامعه یهودیان ارتدکس این شهر بوده است.
ییشای شلیسل از یهودیان افراطی ارتدکس در صحنه حادثه دستگیر شد
Sunday, August 2, 2015
Subscribe to:
Posts (Atom)