Friday, August 28, 2015

ماجراهای من و دوست دخترم در ایران




«میخیل»، پسر ۲۸ ساله هلندی، تاکنون به بیش از 40 کشور از جمله ایران سفر کرده است. او برای اولین بار، بهار سال ۲۰۱۲ به ایران رفت. میخیل به ایران، فرهنگ، مردم و غذای ایرانی علاقه زیادی دارد و با وجود این که تاکنون پنج بار به این کشور سفر کرده، هم‌چنان می خواهد به سفرهای خود به ایران ادامه دهد. او به زودی با یک دختر ایرانی ازدواج می کند. با میخیل درباره تجربه سفر به ایران گفت و گو کرده ایم.‌
دلیل اصلی سفرت به ایران برای اولین بار چه بود؟
قبل از سفر به ایران، سال ۲۰۱۱ مسافرت شش ماهه ای را به کشورهای مختلف شروع کردم. در این مدت به ترکیه و استانبول رفتم که در آن جا با «نینا»، همسر آینده ام آشنا شدم. نینا به ایران برگشت و من به سفرهایم ادامه دادم اما در طی این سفر شش ماهه، در کشور دیگری با نینا قرار گذاشتم و بار دیگر هم‌دیگر را دیدیم. رابطه من و نینا شکل پیدا کرده بود، از این رو تصمیم گرفتم به ایران سفر کنم تا با کشور و خانواده او بیش تر آشنا شوم. این اصلی ترین دلیل سفر من به ایران بود. البته باید بگویم که من در کل، سفر کردن به کشورهای مختلف را دوست دارم.
در طی این شش ماه، به چه کشورهایی سفر کردی؟
به ۱۷ کشور رفتم. سفر من از اروپا آغاز شد. از رومانی به ترکیه و بعد از آن جا به مصر، اردن، دبی (امارات) هند، نپال، چین، ژاپن، استرالیا و نیوزیلند رفتم. من تاکنون به بیش از ۴۰ کشور سفر کرده ام.
قبل از سفر به ایران، از این کشور چه تصوری داشتی؟ هیچ شناختی از ایران داشتی؟
قبل از آشنا شدن با نینا، هیچ وقت به سفر به ایران فکر نکرده بودم. ایران را از نظر سیاسی و جغرافیایی می شناختم، نام آن را در رسانه ها می شنیدم و می دانستم که ایران یک کشور اسلامی است با محدودیت های بسیار فراوان. فکر می کنم این تصوری است که همه ما غربی ها از ایران داریم و تقریبا آن را از روی خبرهایی که می شنویم، می شناسیم و این خبرها بیش تر سیاسی و در زمینه انرژی هسته ای هستند. من هر موقع با دوستان و اطرافیانم در مورد ایران صحبت می کنم، متوجه می شوم که آن ها اطلاعات زیادی در مورد ایران ندارند. خیلی از آن ها فکر می کنند که در ایران جنگ هست و کشور امنی برای سفر نیست. برخی دیگر هم تنها ایران را با نیروگاه های هسته ای و تحریم ها می شناسند. آن ها فکر می کنند زنان ایرانی «پوشیه» می زنند و هیچ حقی در جامعه ندارند. بسیاری از ما غربی ها فکر می کنیم ایران کشور فقیری است و مردم آن امکانات مدرن و امروزی در اختیار ندارند. اما وقتی من به ایران رفتم، جاده ها، خیابان ها و ساختمان های مدرن و امروزی را دیدم. خیلی ها فکر می کنند، ایران وضعیتی مثل عراق و افغانستان دارد که این طور نیست.
می ترسیدی به ایران سفر کنی؟
با توجه به چیزهایی که در مورد ایران شنیده بودم، نگرانی هایی داشتم. من در مورد پلیس ایران و نیروهای بسیج چیزهای زیادی شنیده بودم. برای همین وقتی به ایران رفتم، خیلی مراقب بودم.‌ خیلی احساس راحتی نمی کردم با دوست دخترم (نینا) در حالی که دستش را در دستم دارم، در خیابان ها قدم بزنم. من خیلی مراقب رفتارم بودم تا خطایی انجام ندهم.
اولین احساس یا برداشتی که با ورود به ایران داشتی، چه بود؟
می توانم بگویم که خیلی خوب بود. مردم ایران خیلی مهربان و خون‌گرم هستند. وقتی به ایران رفتم، تصورات قبلی که از ایران داشتم، محو شدند. البته شما مردم را می بینید که در خیابان ها و مکان های عمومی تحت قوانین اسلامی زندگی می کنند. زنان مو و بدن خود را کامل می پوشانند اما صورت های آن ها معلوم است و لباس های رنگی و زیبا می پوشند. زوج ها نباید در مکان های عمومی خیلی به هم نزدیک باشند یا هم‌دیگر را در آغوش بکشند. این ها بخشی از فرهنگ مردم ایران است که من به آن ها احترام می گذارم و فکر می کنم هر گردش‌گر خارجی نیز که به ایران می رود، باید به این آداب احترام بگذارد. ایران یک کشور دوست داشتنی است و من هم‎چنان دوست دارم دوباره برگردم چون همیشه در سفرهایم به ایران اوقات خوبی داشته ام. مردم، هوا، غذاها و اتمسفر ایران را خیلی دوست دارم. البته ترجیح می دهم سفرهایم به ایران در تابستان نباشد زیرا خیلی گرم است.
ویزا گرفتن برای ایران سخت بود؟
اولین بار که اقدام کردم، خیلی پیچیده بود و پروسه آن خیلی طول کشید به طوری که ویزا را دو روز قبل از پروازم دریافت کردم. اما بعد از آن، روش را یاد گرفتم و راحت تر بود. من آخرین باری که به ایران رفتم، ویزایم را در فرودگاه گرفتم؛ خیلی سریع و راحت بود.
در ایران با چه مشکلاتی روبه رو شدی؟ آیا هیچ تجربه بدی داشته ای؟
من هیچ خاطره یا تجربه بدی از ایران ندارم. اولین باری که به ایران سفر کردم، خیلی محتاط بودم. زمانی که در خیابان با نینا قدم می زدم، بعضی اوقات نینا دستش را از دستم بیرون می کشید، حدس می زدم کسی را دیده که به او اعتماد نداشته یا می توانسته این موضوع مشکل ساز باشد. نینا به من توضیح داد هر بار پلیس و گشت ارشاد را می دیده، این کار را می کرده تا مشکلی پیش نیاید. یک بار من، نینا، بردار نینا و دوست دخترش از تهران به اصفهان رفتیم و هتل رزرو کردیم. از آن جایی که در ایران زوج هایی که ازدواج نکرده اند، نمی توانند در یک اتاق باشند، من و برادر نینا با هم اتاق رزرو کردیم و دخترها هم باهم. اما بعد جاها را عوض کردیم؛ یعنی مهم این بود که در موقع رزرو و برگه ها از هم جدا باشیم اما در واقعیت، از هم جدا نشدیم. یک مشکلی که در سفر به ایران دارم، این است که مردم ایران انگلیسی صحبت نمی کنند، به همین دلیل خیلی راحت نمی توانم تنها بیرون بروم یا غذا سفارش بدهم. اما یک بار برای خرید سیم کارت تنها رفتم که خیلی خوش شانس بودم چون فروشنده انگلیسی صحبت می کرد.
تا به حال توسط پلیس ایران متوقف شده ای؟
نه! در طی این سفرهایم به ایران تا حالا به مشکلی برخورد نکرده ام. در برزیل یک بار پلیس ما را نگه داشت تا ماشین ما را بررسی کند اما این اتفاق برای من در ایران نیفتاده است.
در ایران رانندگی هم کرده ای؟
من در اروپا و خیلی جاهای دیگر رانندگی کرده ام اما در ایران امتحان نکرده ام. جاده ها و نوع رانندگی ایرانی ها خطرناک است و خیلی قوانین رانندگی آن جا اجرا نمی شود. فکر کنم برای این نوع رانندگی نیاز به تمرین دارم. شاید در سفر بعدی رانندگی در جاده های ایران را هم تجربه کنم.
در ایران به میهمانی های شبانه هم رفته ای؟ چه تفاوت هایی با میهمانی های شبانه غربی دارند؟
یکی از اصلی ترین تفاوت های میهمانی های ایرانی و ما غربی ها این است که آن جا میهمانی ها را در خانه ها می گیرند چون کلاپ و دیسکو وجود ندارد. وقتی می خواستیم میهمانی برویم، نینا مثل دیگر دخترهای غربی در خانه لباس پوشید، آرایش کرد و موهایش را درست کرد اما بعد از همه این مراحل، روسری و مانتو پوشید. بعد از این که به میهمانی رفتیم، دوباره به اتاقی که مخصوص خانم ها بود رفت و با لباس میهمانی بیرون آمد. من آن جا متوجه شدم که در میهمانی های ایرانی، اتاقی را برای تعویض لباس خانم ها اختصاص می دهند. بقیه چیزهای میهمانی شبیه میهمانی های ما غربی ها بود؛ غذا، نوشیدنی و موسیقی. غذا پایه اصلی میهمانی های ایرانی است. هر جا که دعوت می شدم، غذا های زیادی آن جا برای ما آماده می کردند. ایرانی ها میهمان نوازهای خوبی هستند. آن ها یک نوشیدنی مخصوص به نام «عرق سگی» دارند که خیلی قوی است و من نمی توانم خالی آن را بنوشم. والدین من به ویژه مادرم خیلی نگران من بودند. هر زمان که به ایران سفر می کردم، نگرانی های آن ها شروع می شد. من و نینا این دفعه آخر آن ها را با خودمان به ایران بردیم. آن ها هم به ایران و فرهنگش علاقه مند شدند. این سفر نظر آن ها را درباره ایران و مردم ایران تغییر داد. آن ها هم مثل من غذا، آب و هوا و مردم ایران را دوست دارند

منبع ایران وایر